اینکه ابرها و بهاره هدایت با هم رفتند یک عبارت ادبی یا شعر خوانی نیست. زیرا اساسا نظام هایی که دچار یک ناکارایی فراگیر سیاسی و مدیریتی هستند بد کار کردن آن نظام فقط در فقر و نداری مردم یا سرکوب جریانهای سیاسی خود را نشان نمی دهد بلکه شاهد هستیم که همه پارامترهای منفی با هم ارتقا می یابد و همه پارامترهای مثبت با هم سقوط می کند.
یعنی اینکه در یک هماهنگی و به هم بافتگی حیرت آور “وقتی آزادی احزاب محدود می شود” مشارکت مردم و شفافیت سیاسی اقتصادی و مسئولیت پذیری مدیران کاهش می یابد “تولید دانش علوم انسانی کم می شود” به صورت منطقی آنچه که ارتقا می یابد و شاهد رشد آن هستیم آمار ابتلا به سرطان، سقط جنین، طلاق، اعتیاد، شمار کارتن خواب ها، کودکان کار، فحشا، تلفات رانندگی، پرونده های قضایی و پر بودن زندان ها گرفته تا… مصرف آب و لوازم آرایشی است که همه با هم افزایش می یابد.
این رابطه در کشورهای پیشرفته شمال اروپا یا اسکاندیناوی به صورت برعکس عمل می کند. یعنی هر قدراحزاب آزادترند و انتخابات سالمتر برگزار می شود و شفافیت سیاسی ارتقا می یابد آنچه در پاسخ کاهش می یابد آمار بیماری ها شمار زندانیان و فساد اداری است.
از این زاویه می توان به ارتباط پدیده ها و رخدادها در جامعه امروز ایران پی برد. در واقع همان نظامی که در انتخابات سال ۸۸ با مهندسی تقلب برای پیروز شدن احمدی نژاد برنامه ریزی کرد و یک نسل از فعالان سیاسی و اجتماعی را برای پنج شش سال به زندان انداخت همان نظام به هشدارهای کارشناسان در مورد بهره برداری بی رویه از سفره های آب زیر زمینی و احتمال خشک شدن همه رودها و تالاب ها توجهی نشان نداد زیرا سیاسی کاری و تسویه حساب با جریان های سیاسی معترض، دیگر تمرکز وقت و بودجه ا ی باقی نگذارد تا به فکر خشک سالی های بیست سال اینده باشند.
برخی از کارشناسان میهنی اعتقاد دارند که خشکسالی دائمی و برگشت ناپذیرفلات ایران و نیز غیر قابل مسکونی شدن تقریبا نیمی از اقلیم ایران طی بیست تا سی سال آینده بلای نسبتا طبیعی است که اگر از امروز برای آن برنامه ریزی نشود و شرائط فوق العاده برای آن در نظرگرفته نشود جبران این خسارت ها اگرامکان پذیر هم باشد مستلزم تحمل خساراتی تاریخی برگشت ناپذیر خواهد داد.
شاید مسئولان اصلی کشور هنوز باور ندارند، یا توان استقبال از این کابوس را ندارند که نزدیک به دو سوم کشوربه دلیل خشکسالی بی آبی و بی بارانی در حال تبدیل شدن به سیستان بلوچستان یا همان فنا شدن است. هنوز در سیستم مدیریتی ایران این باور پذیرفته نشده است که مساله خشکسالی یک پرونده سیاسی نیست که بتوان با زد و بند چند نهاد قضایی و امنیتی آن را جابه جا کرد و به تاخیر انداخت. و هر قدر آژیرها را برای اعلام وضعیت فوق العاده دیرتر به صدا درآورند خسارت بیشتری به کشور وارد می شود.
برخی از کارشناسان اعلام کرد اند که اگر ۴۰ در صد کل کشاورزی سنتی کل مناطق مرکز کشور با سرعت تعطیل و برداشت از سفره های آب زیرزمینی متوقف نشود توانایی ملی برای برای مدیریت آنچه در سی سال آینده دارد رخ می دهد بشدت کاهش می یابد. طبق نظر همین کارشناسان اگر کشاورزی سنتی در استا های مرکزی پر جمعیتی مانند اصفهان، ا کرمان، کاشان، قم، خراسان، سمنان به سرعت اصلاح نشود و براشت همه محصولاتی را که با جریان آب آبیاری انجام می شود متوقف نگردد بزودی حساب ساکنان این استانها با کرام الکاتبین خواهد بود.
برای نائل شدن به انسجامی که طیق آن بتوان چنین شرایط فوق العاده ای را در کشور مدیریت کرد در درجه اول نیاز است برخی از اصلاحات سیاسی در کشور صورت بپذیرد. این اصلاحات معوق مانده نه بر اساس درخواست و التماس رحم و شفقت از جناح راست ایران است که با باز کردن فضای سیاسی کشور به اصلاح طلبان “دانشجویان” روشنفکران و زنان رحم کنند. بلکه از این نگاه موضوعیت می یابد که تجربه مدیریتی فاجعه بار راست های ایران در ۸ سال گذشته که با حیف و میل حداقل هزار میلیارد پول و سرمایه ملی همراه بوده فاقد وجاهت لازم برای مدیریت چنین بحران فراگیر هولناکی است. روزنامه کیهان وبسیاری از امنیتی ها مدعی هستند که با تحمل هزینه و فشار زیاد توانسته اند جنبش سبز و صدای اعتراض مردم به انتخابات سال ۸۸ را مهار کنند. حتی اگر واقعا هر آنچه تنش سیاسی طی چند سال گذشته رخ داد ثمره یک فتنه بوده که مثلا دیگر رمقی برای آن باقی نمانده است، اما بحران خشکسالی و نیاز به مدیریتی شفاف و سالم و قدرتمند و بسیار مطالعه شده دیگر تجربه ای نیست که مانند انتخابات سال ۸۸ بتوان با زور و انحصار طلبی آن را پیش برد یا اینکه بتوان با آن تجربه و خطا کرد.
دیر یا زود هر آنچه قرار بود از پرونده و توافق هسته ای ایران بیرون بیاید از پرده بیرون خواهد افتاد و سرنوشت آن با تایید توافق نامه در کنگره و یا حتی رد آن در کنگره آمریکا آشکار خواهد شد. شاید حتی اگر این پرونده یا شکست مواجه شود باز هم بتوان یک تجربه دیپلماتیک دیگر را آزمود. اما آنچه خشکسالی قرار است بر سر ایران بیاورد فقط به یک نتیجه واحد ختم می شود و آن سیستان و بیابان مطلق شدن نیمی از ایران است که دیگرتوانایی تامین نیازهای ابتدایی ساکنانش را نخواهد داشت.
کاش صدای آژیر خشکسالی را که که قبلا از سیستان بلند شده بود و بعد با سرعت بیشتری در جنوب خراسان طنین انداز شد و اکنون درهمه استان های مرکزی بلند شده است را می شنیدند. تجربه همه کشورهای در حال رشد، بخصوص کشورهای مسلمان و متصلب خاورمیانه ثابت کرده است که جز با وفاق ملی نمی توان به استقبال بحران های بزرگ رفت. و هر قدر فعالان سیاسی “روشنفکران” نویسندگان و دانشجویانی مانند بهاره هدایت بیشتر در زندان بمانند هزینه های ملی حل بحران های ملی غیرقابل تحمل تر می شوند.