بار دیگر خوشبینی ایجاد شده در پی گفتگو های اول اکتبر میان نمایندگان پنج کشور عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد به اضافۀ آلمان موسوم به 1+5 از یکسو و فرستاده های جمهوری اسلامی ایران به یاس مبدل شده است. آنچنان که پیداست حکومت اسلامی حاضر نیست زیر بار توافقی که بر مبنای پیشنهاد خودش انجام گرفته، برود. البته جواب منفی نهائی هنوز داده نشده امّآ نواهای متناقضی که هر روز از گوشۀ ای دیگر سرداده میشود جای چندانی برای امیدواری باقی نمیگذارد.
پس از شروع مجدد مذاکرات گروه 1+5 با ایران در ژنو که نخستین گفتگوی رسمی میان نمایندگان آمریکا و جمهوری اسلامی نیز بود، توافق هائی مبنی بر پیشنهادی که آقای احمدی نژاد برای معاوضۀ سوخت کم غنای ایران با سوخت 20%غنا برای راکتور پژوهشی تهران مطرح کرده بود، صورت گرفت. در این دیدار توافق شده بود نمایندگان روسیه و فرانسه و ایران در حضور نماینده امریکا در وین ملاقات کنند تا جزئیات عملی کردن پیشنهاد مطرح شده در ژنو را بررسی و تدوین کنند.نتیجۀ این نشست، پیشنهاد آقای البرادعی بود مبنی براینکه جمهوری اسلامی حدود سه چهارم ذخیرۀ اورانیوم غنی شده در ایران را به روسیه بفرستد، روسیه آن را تا درجۀ غنای حدود 20% پردازش دهد و فرانسه از آن میله های لازم برای راکتور تحقیقاتی تهران بسازد و به ایران برگرداند.
زمینۀ تاریخی مناقشه
رژیم پهلوی در سالهای میانی دهۀ 1340 شمسی مبادرت به وارد کردن تکنولوژی هسته ای به ایران کرد. نخست آمریکائی ها راکتور هسته ای پژوهشی تهران را بر پا کردند، سپس در پی افزایش سریع بهای نفت در بازارهای جهانی در سالهای 70 میلادی ودر پی آن شتاب یافتن روند صنعتی شدن کشور، شاه به فکر بکارگرفتن فنآوری هسته ای برای تهیۀ برق افتاد. رژیم شاه که دچار خود بزرگ بینی بود میخواست طریق به کارگیری تکنولوژی هسته ای، که نامی پر طنین داشت به قافلۀ “تمدن بزرگ” دستیابد بی توجه به اینکه این کار چه هزینه هائی در پی خواهد داشت.
این ایده امکان کاربرد جنگ افزاری فنآوری هسته ای را نیز در خود نهفته داشت و دورنمای استفاده نظامی در آنزمان با هوس های قدرقدرت شدن رژیم شاه در همپوشی بود؛ هوس هائی که او را بر می انگیخت تا به مثابۀ ژاندارم منطقه عمل کند.
روایت شده است که آمریکائی ها در مورد تمایلات هسته ای شاه تردید داشتند، از اینرو شاه، طرف های معامله اش را در اروپا جست و یافت.
پس از فروپاشی رژیم شاه، جمهوری اسلامی نو بنیان، بسیاری از برنامه های رژیم پیشین، از جمله برنامۀ هسته ای را لغو کرد.اما در سالهای پایانی جنگ عراق و ایران، ایدۀ فعال سازی برنامۀ هسته ای مجددا مطرح شد. تصمیمی که در بطن و متن شرایط تاریخی آنروز، هر چند قابل فهم بود اما الزامأ معقول نبود. رژیم صدام همراه با تشویق و پشتیبانی غرب و شرق، نه تنها به خاک ایران تجاوز کرده بلکه بدون هرگونه مخالفت جدی جهانی جنگ افزار شیمیائی نیز بکاربرده بود. در چنین شرایطی مسئولین سپاه پاسداران در تکاپوی دست یافتن به وسیله ای هم ارز این سلاح برآمدند. به این ترتیب برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی در واقع برمبنای توهم دستیابی سریع به جنگ افزار هسته ای آغازی نو یافت.تا اینکه عاقبت پس از هیجده سال از این برنامۀ هسته ای پنهان پرده برداشته شد، پیش از اینکه به نتیجۀ چشمگیری رسیده باشد.
سرچشمۀ کشمکش
منشأ های این مناقشه از دو مقوله اند: سیاسی و نظامی.
سیاسی: مولفۀ سیاسی بر این مبنا استوار است که بخش های قابل توجه ای از اسلامگرایان جمهوری اسلامی “استقلال”، یعنی یکی از سه شعاراصلی انقلاب را بهانه ای قراردادند که رقبای سیاسی خود چون اپوزیسیون لیبرال و دمکرات را به پس برانند و نهایتأ نابود کنند. به این ترتیب از مخالفت مشروع دیرینه بر ضد سیاست های نواستعماری و قیم مابانۀ غرب، ایدئولوژی ای بافته شد که مبنایش “شیطانی” دانستن غرب و هر آنچه از غرب میاید، به و یژه آیالات متحده آمریکاو اسرائیل بود. این ایدئولوژی در دگردیسی خود تبدیل به چماقی شد که بر سر شهروندان و سازمان های آزادیخواه ایران کوبیده میشد ومیشود.
پیامد این سیاست در اندرکنش با جهان، همانا خودداری از پذیرش هنجار های متداول در گسترۀ سیاست بین المللی است. دشمنی با آمریکا و اسرائیل ستون خیمۀ جمهوری اسلامی را تشکیل داد. با اشغال سفارت آمریکاو گروگانگیری کارمندانش، جمهوری اسلامی از یکسو با هنجار های متمدننانۀ دیپلماتیک دیرینه وداع گفت و از دیگر سو در جو ملتهب ایجاد شده نیروهای لیبرال و دمکراسیخواه جامعه، مانند دولت مهندس بازرگان را از میدان بدر کرد.
حملۀ ارتش صدام که مورد تشویق و پشتیبانی غرب نیز قرار گرفته بود بهانه ای نو بدست افراطیون داد تا قرائت خود از اسلام را با زور به تمامی جامعه تحمیل کنند. این مهم میتوانست تنها پس از در هم شکستن سازمان ها و نابود کردن فیزیکی مخالف های فعال به تحقق بپیوندد.
ناباوری درونی جمهوری اسلامی به همپوشی خود با جهان امروز و در نتیجۀ آن کمبود اعتماد به نفس نهفته در وجدان جمعی کنشگرانش، دولتمردان اسلامی را برآن داشته و میدارد که خود را در محاصرۀ دشمنان بپندارند. بیهوده نیست که از روز تولد این حکومت، مکررأ سخن از دشمن است؛ ظاهرأ گردانندگان جمهوری اسلامی خود را در خور دوست داشتن و دوست یافتن نیانگاشته اند. از این روست که پیوسته به عنوان مزاحم نظم و هنجار های بین المللی عمل می کنند. نمایش بیرونی این امر، به ویژه در مخالفت این حکومت باروند صلح میان اسرائیل و فلسطین و کمک به گروه های مسلح در لبنان، غزه و عراق… پدیدار شده است. نتیجه اینکه مثلأ در مورد اسرائیل، اقدامات جمهوری اسلامی عملأ نیروهای رادیکال را که با روند صلح دشمنی دارند، در این کشور مقبولیت بخشیده وتقویت کرده است.از سوی دیگرانگیزه اصلی غرب در این مناقشه وادار کردن ایران به تغییر رفتار، پذیرش هنجار های جهانی و رعایت منافع طرفین درگیرست.
نظامی: >مولفۀ نظامی> در این نهفته است که در پس بدگمانی شدید میان دو طرف، غرب جمهوری اسلامی را به کوشش در جهت ساختن جنگ افزار هسته ای در سایۀ برنامۀ هسته ایش متهم میکند؛ودر واقع نشانه های بسیاری هم به طور غیر مستقیم این بدگمانی را تقویت میکنند:
1. این واقعیت که فنآوری هسته ای برای تهیۀ برق عمومأ و غنی سازی اورانیوم خصوصأ، در بر گیرندۀ سود اقتصادی برای ایران نیست و لذا توجیهی منطقی ندارد.
2. هیجده سال پنهانکاری در مورد برنامۀ هسته ای
3. کمبود شفافیت در رفتار جمهوری اسلامی مانند اعلام دیر هنگام مرکز غنی سازی قم که راه را برای تفسیر های گوناگون میگشاید.
4. ترس از اینکه تسلیح هسته ای احتمالی ایران منجر به یک مسابقۀ تسلیحاتی نوین کنترل ناشدنی در منطقه بشود.
5. بیم از اینکه تسلیح هسته ای جمهوری اسلامی برای هستی اسرائیل مخاطرات جدی به بار آورد یا در کمترین حالت هژمونی هسته ای اسرائیل در منطقه را به چالش کشد.
6. بدگمانی هائی که در روز های اخیر پس از نشست وین در اثرخودداری از فرستادن ذخائر اورانیوم کم غنا به خارج تقویت شده اند.
گزینش برنامۀ هسته ای به مثابۀ عرصۀ نبرد از دو طرف، چرا؟
با نگاه به حجم کلان موارد مورد مناقشه میان ایران و غرب این پرسش مطرح میشود که چرا طرفین موضوع هسته ای را به عنوان مصافگاه برگزیده اند.
از سوی ایران
وسوسۀ اینکه پافشاری در پیگیری برنامۀ هسته ای به نام دفاع از حاکمیت و منافع ملی به شهروندان ایران القا شود، بس بزرگ است زیرا که رژیم میتواند ازاین راه شهروندانی را فراتر از طرفداران سنتی خویش تجهیز کند؛ کاری که تا حدوی با موفقیت همراه بوده است. از اینرومسئولین جمهوری اسلامی با تبلیغاتی گوشخراش کوشیده اند این موضوع را به امری حیاتی برای ایران بفراز آورند و آنرا با آبروی رژیم و کشور پیوند دهند.
فزون برین از نگاه دست اندرکاران و حامیان جمهوری اسلامی هرگونه عقب نشینی در این مورد غرب را تشجیع میکند که خواسته های نوینی مانند پرسش در مورد پایمال کردن حقوق بشر را مطرح کند.
از سوی غرب
کشور های غربی و به همراه آنها بخش در خور توجهی از جامعۀ جهانی خواهان تغییر رفتار جمهوری اسلامی در پهنۀ جهان اند. آنها میخواهند رژیم ایران قواعد بازی بین المللی راحرمت نهد و بپذیرد. فزون براین بیم آن دارند که تسلیح هسته ای ایران ریسک های غیر قابل محاسبه و پیشگیری برای منافع غرب، به ویژه اسرائیل در خود نهفته داشته باشد. اما از آنجا که برای غرب بسیار آسانتر است که جهان را در برابر “هیولای” ایرانی مجهز به جنگ افزارهسته ای تجهیز کند تا در قبال سوء رفتار این حکومت، غرب نیز این پهنه را را برای میدان نبرد مناسبتر یافته است.
آیا ایران موفق به ساختن بمب خواهد شد؟
میتوان فرض را بر این نهاد که ج جمهوری اسلامی برنامۀ هسته ای خود را با هدف تهیۀ بمب بازسازی کرده است امّا، نه با قصد تهاجمی بلکه به عنوان وسیله ای بازدارنده در برابر تهاجم بیرونی. به هر حال رژیمی که به طور ساختاری، تنها اقلیتی از شهروندان را نمایندگی میکند پیوسته در خود ضعفی نهفته احساس میکند و به عللی که در بالا گفته شد خود را در محاصرۀ دشمنان میانگارد، میتواند داشتن جنگ افزار هسته ای را به عنوان یک تکیه گاه امنیت بخش تلقی کند.
امّا اکنون میتوان فرض بسیار محتمل را براین نهاد که صرفنظر از آنچه در مخیلۀ گردانندگان حکومت میگذرد، رژیم دیگر قادر نخواهد بود جنگ افزار های هسته ای راتکامل دهد و بسازد، زیرا که کشور در وضعیت کنونی از درون و بیرون و از همه سو زیر مراقبت شدید جهانی قرار دارد؛کشف اخیر تاسیسات هسته ای در نزدیکی قم موید این تز است.
خطر برای هستی اسرائیل؟
این فرضیه که گویا یک ایران اتمی برای هستی اسرائیل مخاطرات حادی ایجاد میکند به نظر نگارنده بس مبالغه آمیز است؛ فرضیه ای که بیشتر و بیشتر حتی از جانب محافل اسرائیلی، بسان بارک وزیر دفاع اسرائیل، مورد تردید قرار گرفته است.چرا چنین تردیدی؟نخست بدین جهت که سران جمهوری اسلامی از جمعی انسانهای آخر زمانی انتحارجو تشکیل نشده اند بلکه کسانی هستند که قطعأ مایل نیستند از لذات زمینی چشم بپوشند. هرچند که جلوگیری از دستیابی دولت احمدی نژاد به جنگ افزار هسته ای بسیار مطلوب است امّا رژیم در صورت دستیافتن بدان ـ که بسیار نامحتمل است ـ با توجه به تضمین امنیتی ایالات متحده امریکا در مورد اسرائیل، یقینأ قصدخودکشی نخواهد داشت.
دوم اینکه حملۀ اتمی مفروض جمهوری اسلامی به اسرائیل در صورت موفقیت، منجر به نابودی متحدان این حکومت مانند حزب الله در لبنان و حماس در غزه، بعلت همسایگی جغرافیائی تنگاتنگ شان بایکدیگر، نیز خواهد شد.
ایران چه هدف هائی را دنبال میکند؟
امکاناتی که هنوز برای رژیم اسلامی باقی مانده، این حکومت را وادار میکند که اقلأ با دستیابی به بخشی از تکنولوژی لازم، به قابلیت بالقوۀ ساختن بمب دست یازد، با این هدف که با دستی پراز تهدید تلویحی در پشت میز مذاکره با 1+5 جای بگیرد. کمترین خواستۀ جمهوری اسلامی هم برسمیت شناختن همراه با تضمین امنیتی برای بقای از جانب آمریکا، برداشتن تحریم ها از سوی سازمان ملل و غرب و حل و فصل دیگر اختلافات کم اهمیت تر خواهد بود.
فزون برین جمهوری اسلامی کوشش خواهد کرد که غرب در برابر پایمال کردن حقوق بشر و سرکوب میل دموکراسی خواهی شهروندان ایران ساکت و بی اعتنا بماند.
آیا غنی سازی اورانیوم سودی در بر دارد؟
این اکنون دیگر یک واقعیت است که در فنآوری هسته ای، به ویژه غنی سازی، برای تهیۀ برق در ایران هیچگونه سودی متصور نیست و تا کنون جز هزینه های کلان فایده به بار نیاورده است. تاکنون میلیاردها دلار آشکار و پنهان برای این برنامه هزینه شده است بدون اینکه حتی یک کیلووات ساعت برق تهیه شده باشد.
چنانچه از نظر نظامی و امنیتی هم به موضوع بپردازیم خود فریبی خواهد بود اگر فرض کنیم که با داشتن چند بمب هسته ای کشور از تعرض ها در امان خواهد ماند. نمونۀ پاکستان نشان میدهد که علیرغم داشتن بمب هسته ای نه مرز هایش و نه حاکمیت ملی اش از تعرضات نیروهای ناتو که در افغانستان مستقر هستند، با وجود اعتراض های مکرر، مصون نمانده است.
فزون برین، کوشش در سمت و سوی دستیابی به برتری نظامی، این تخم بدگمانی رامیکارد که در پس آن مسابقۀ تسلیحاتی، پیامد های ویرانگر برای کشور های منطقه جوانه میزند. تمایل به برتری نظامی برای مسئولین کشورهای همسایه موانعی ایجاد میکند که آنها را از دراز کردن دست دوستی به سوی یکیگر باز میدارد. تنها با گسترش روابط دوستانۀ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مراودات انسانی با همسایگان میتوان فارغ از ترس به سوی طراحی یک معماری امنیتی نوین، مانند آنچه که در اروپا رخداده است، گام برداشت و شرایط پایدار بازی برد- برد را فراهم آورد.
پیشنهاد روسیه و فرانسه چیست؟
مطابق با اطلاعات مندرج در وبسایت آژانس بین المللی انرژی اتمی، ایران دارای پنج راکتور تحقیقاتی است که سالهای متمادی کم و بیش مورد استفاده قرار گرفته اند. اورانیوم غنی شدۀ لازم برای این راکتور ها به طور قانونی و با پیروی از نظام ایمنی این آژانس از طریق چین و آرژانتین تامین شده؛این بخش از برنامۀ هسته ای ایران هیچگاه مورد مناقشه نبوده و مانعی اصولی نیز برای ادامۀ تامین مواد مناسب برای این راکتور ها وجود نداشته است. البته راکتور پژوهشی تهران در سالهای 60 میلادی بوسیلۀ آمریکائی ها بنا شده بود و با اورانیوم باغنای بیش از 90% کار میکرد، اما طبیعتأ به سبب تحریم آمریکا، امکان در یافت اورانیوم مورد نیاز برای ایران وجود نداشت. ازاینرو از طریق آرژانتین هم راکتور برای اورانیوم باغنای 20% باز سازی و هم اورانیوم لازم دریافت شد بدون اینکه مواجه با اعتراضی شود.
عملکرد این پیشنهاد
این پیشنهاد بر روی موضوعی تکیه کرده است که پذیرش آن برای دو سوی میز گفتگو هزینه ای به بار نمی آورد و هیچ طرف به طرف مقابلش امتیاز ویژه ای نمی دهد.فزون برین آقای احمدی نژاد برای نخستین بار هنگام اقامتش در آمریکا این پیشنهاد را مطرح کرد و پس از آن بود که در دستور روز گفتگو های ژنو میان 1+5 و جمهوری اسلامی قرار گرفت. در پی توافق ژنو که از هر دو سو ستوده شد، ملاقاتی در وین میان ایران، روسیه و فرانسه با حضور آمریکا برای تدقیق توافق صورت گرفت و به نظر میامد که گفتگو ها با موفقیت هم همراه بوده اند.در واقع از آنجا که ایران نه به لحاظ اصولی ونه از جهت عملی، نیازی حاد به اورانیوم برای راکتور پژوهشی تهران داشت و نه برای1+5 دادن اورانیوم 20% مخاطراتی در بر، این امیدواری جوانه زده بود که دو سوی مناقشه آگاهانه وهدفمند آغازگفتگو ها پیرامون چنین موضوعی را امکانی مناسب برای اعتماد سازی دیده اند. این مفروضات دو تفسیر را تداعی میکند:1 ـ نگرش خوشبینانه: با نگاهی خوشبینانه میتوان این پیشنهاد را به مثابه پلی قلمداد کرد برای بازگشت جمهوری اسلامی به مسیری متعارف با حفظ آبرو. باید توجه داشت که رژیم و حامیانش میتوانند تا حدودی اسیر سخنان سخت خویش و شیفتۀ توهمات خود از قدرقدرتی فنآوری هسته ای شده باشند، اما فرض آمادگی برای کنار آمدن و سازش،
نیاز به نمایش موفقیت هائی در این راه برای حکومت اسلامی دارد. بکاربردن اورانیوم غنی شده در ایران پس از افزایش غنا در روسیه در راکتور پژوهشی تهران میتواند وسیله ای برای حفظ آبرو و حیثیت شود و میتواند توجیهی گردد بر این ادعا که هزینه ها بیهوده نبوده اند. فزون برین کاربرد این اورانیوم در خارج از ایران میتواند به عنوان پذیرش تلویحی غنی سازی در ایران که از جانب شورای امنیت ممنوع شده است، تفسیر شود.
سخنان آقای احمدی نژاد در مشهد و اظهارات پاره ای دیگر از همدستانش از جمله آقای فیروزآبادی رئیس ستاد مشترک نیرو های مسلح با این طنین که گویا غرب با به رسمیت شناختن دستاوردهای هسته ای دولت وی اکنون از تقابل دست برداشته و روی به همکاری هسته ای آورده است، تاییدی است بر تز بالا. به عبارت دیگر آقای احمدی نژاد علیرغم آگاهی از اینکه این توافق به جز اقدامی اعتمادسازنده، هیچ امتیاز دیگری نیاورده است کوشش میکند ماجرا را مصادره به مطلوب کند.
از سوی دیگر1+5 میتواند مطمئن شود که بخش بزرگی از ذخیره های اورانیوم غنی شده ایران (1200 ازحدود 1800 کیلوگرم) از کشور خارج میشود و بدینوسیله از اینکه ایران با انباشت مقداری کلان از آن، آنان را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد، جلوگیری می کند؛لذا به نظر می رسد این در خواست بیشتر جنبه سیاسی داردوگرنه با عطف نظر به امکان استمرار غنی سازی در ایران، انبارها میتوانند دوباره پر شوند. فزون براین انبار های سوخت هسته ای غنی شده در ایران تابع نظام ایمنی آژانس اتمی هستند و هرگونه برداشتی از آنها بدون موافقت آژانس شدنی نیست.
البته چنانچه صحت داشته باشد که ایران تا کنون با نیروی خود نتوانسته “کیک زرد” یعنی مادۀ پایه برای تولید اورانیوم هگزافلورید راتهیه کند، پیشنهاد 1+5 به لحاظ تکنیکی هم به نوعی بار منطقی پیدامیکند. بر اساس نوشتۀ آقای دکتر شیرزاد، استاد فیزیک و نماینده دورۀ ششم مجلس، در وبسایت شخصی اش، گویا سانتریفوژها تا کنون به کمک یک انباشتۀ 500 تنی که سالها پیش از خارج خریداری شده است، عمل میکرده اند واین انبار اکنون در حال خالی شدن است. از گزارش آژانس در روز 26 نوامبر به شورای حکام دایر بر اینکه در تاسیسات UCF اصفهان چندان فعالیتی در جریان نیست، میتوان به طورغیر مستقیم استنباطی در تائید نوشتۀ آقای شیرزاد کرد.شاید واکنش چند نفر از اعضای کمیسیون امنیت ملی مجلس نیز که ادعا کرده اند که گویا فرستادن ذخائر کم غنای ایران به خارج عملأ بسان تعلیق غنی سازی است، بتواند با توجه به این امر صورت گرفته باشد.
البته در چنین حالتی جمهوری اسلامی نمیتواند به این زودی ها به مقداری در خور توجه از اورانیوم با غنای پائین دست یابد و 1+5 فرصت کافی خواهد داشت تا با ایران به توافقی برسد.
البته آنچنانکه در بالا به طور مختصر ذکر شده، خودداری از فرستادن ذخائر کم غنای 1200 کیلوگرمی به خارج از ایران میتواند به مثابه تهدیدی تلویحی به ساختن بمب قلمداد شود که با ادعا های جمهوری اسلامی در مورد حرام بودن جنگ افزار هسته ای مغایرت دارد؛ وگرنه خارج شدن چیزی که باین صورت ودر لحظۀ کنونی هیچ کاربردی بر آن متصور نیست نمیتواند آنقدر اهمیت داشته باشد که حکومت حرف رئیس جمهور و رئیس شورای امنیت ملی خود راپیش و پس از نشست ژنو زیرپا بگذارد و بدینگونه اعتماد جهانی و جدیت اظهارات خود را بیش از پیش زیر پرسش ببرد. در واقع با این عمل به بدگمانی بیشتر غرب در مورد هدف واقعی جمهوری اسلامی عمومآ، و به ویژه ماندن این ذخیره ها در ایران دامن زده میشود.
نگرش بدبینانه: با نگاهی بد بینانه میتوان گمانه زد که همۀ این معامله به علت هائی که در زیر نقل میشود به هم بخورد:
1. عدم آمادگی جمهوری اسلامی برای چشم پوشی از دشمنی چون آمریکا که یکی از ستونهای ایدئولوژیک اش را تشکیل میدهد و سال ها بعنوان وسیلۀ ای موثر برای تحریک، تهییج و تجهیز هوادارانش کاربرد داشته است. در چنین حالتی میتوان فرض کرد که دولتمردان اسلامی از آغاز قصد توافق و سازش نداشته بلکه برای وقت خریدن صحنه سازی کرده اند. نگارنده چنین انگاره ای را چندان محتمل نمیداند.
2. جمهوری اسلامی بدون سنجیدن دقیق پیامد های چنین سازشی یا به تصمیم بخشی از آن وارد روند گفتگو ها شده اما در یافته امتیازاتی را که تصور میکرده بدست نیآورده است. مثلأ رژیم در دست داشتن ذخیره های بزرگ اورانیوم غنی شده و در پی آن امکان بالقوۀ جنگ افزار سازی رابه عنوان تهدیدی دائمی برای پیشبرد گفتگو ها به سود خود میانگاشته است. خروج اورانیوم غنی شده و عدم امکان جایگزین کردنش، آنگونه که در بالا ذکر شد، دیگر چنین”برگ برنده ای” را از او میگیرد.
گمانۀ دیگر هم میتواند این باشد که روند تصمیم گیری در درون حکومت اسلامی هنجار تعریف شده ای ندارد و از اینرو در چنین مواردی آشوب و سردرگمی، منجر به تصمیم هائی میشود که بعد باید مورد تجدید نظر قرار گیرند.
هریک از این گمانه زنی ها که درست باشد، نتیجه اش جدی نگرفتن جمهوری اسلامی و از میان رفتن بیش از پیش اعتماد جهان به آنست.
3. فرستادن نشانه هائی دایر بر آمادگی برای کنار آمدن و توافق ـ مانند پیشنهاد آقای احمدی نژاد برای تبادل سوخت، ستودن گفتگوهای ژنو با 5+1 و توافق اولیۀ وین- و سپس پس گرفتن و زیر پا گذاشتن همۀ آنها میتواند براین دلالت کند که جنگ قدرتی در درون رژیم در جریان است. ظاهرأ دو فراکسیون اصولگرا به یکدیگر روا ندارند که آن دیگری گشایش دهنده روابط با بخش مهمی از جهان، به ویژه با آمریکا باشد؛ هم ازینروست که ارزیابی آقای لاریجانی از توافق وین اساسأ با ارزیابی آقای احمدی نژاد منافات دارد.
ممنوع کردن مجدد گفتگو با آمریکا از سوی آیت الله خامنه ای میتواند در خدمت هردوگمانه زنی 1 و 2 معنی پیدا کند.
دورنمای آینده
اینک گفتگو های جمهوری اسلامی با 1+5 به حالت سکون در آمده است. ایران خواستار تغییر اساسی در پیش نویس توافقنامه است امّا خواستش هر روز رنگ دیگری میگیرد به طوری که 1+5 نمیداند چه چیزی را باید جدی پندارد. ظاهرأ یک تجدید نظر کلی در طرح آقای برادعی هم از جانب 1+5 پذیرفته نمیشود. برای جمهوری اسلامی تضمین آژانس برای برگرداندن اورانیوم 20% غنا شده کفایت نمی کند، لذا بدگمانی ایران کمترربطی به واقعیت دارد و بیشتر دلالت بر بهانه گیری دارد که توافقنامه را اجرائی نکند.
تاکید1+5 بر خروج اورانیوم کم غنا از ایران با این استدلال که ایران میتواند از آنها برای ساختن بمب هسته ای سوءاستفاده کند نیز مبالغه آمیز و چندان به واقعیت نزدیک نیست. با وجود کنترلی که آژانس بر این انبار ها دارد از یکسو، و زمان طولانی ای که برای تولید اورانیوم پرغنا (بیش از 90%) با امکانات موجود ایران لازم است از دیگر سو، چنین حساسیتی چندان معقول نیست.
امّا نباید از نظر دور داشت که درون یک بده بستان سیاسی که در گفتگو های ژنو انجام گرفته، این دو عنصر گنجانده شده که مولفۀ اصلی آن، همانا حفظ صورت برای طرفین بوده است و اکنون نمیتوان به دلخواه آنرا دگرگون کرد.
خودداری ایران از دادن پاسخی صریح در مورد پیش نویس توافقنامۀ وین به 1+5 هم اکنون جوی را بوجود آورده که آمریکا با جلب موافقت روسیه و چین، تهدید به تحریم ها را حدت و شدتی نوین بخشیده است. لحن بیانات آقای اوباما و آقای مدودف نسبت به جمهوری اسلامی تغییر یافته است. این تغییر جو به قطعنامۀ شدیداللحن شورای حکام در محکوم کردن و دادن هشدارهای جدی به جمهوری اسلامی با موافقت اکثریت بسیار بزرگ اعضا انجامیده است. این قطعنامه به روشنی بر کاهش اعتماد جهانی نسبت به برنامۀ هسته ای ایران و انزوای بیش از پیش جمهوری اسلامی دلالت دارد. گام بعدی به احتمال قوی تشدید تحریم ها از سوی شورای امنیت خواهد بود.
اکنون به نظر میاید که متاسفانه پیش بینی بدبینانه بواقعیت پیوسته است. به دنبال صدور قطعنامه از جانب شورای حکام آژانس انرژی اتمی در محکوم کردن جمهوری اسلامی، دولت ایران پایان مذاکرات هسته ای را اعلام و به نشانۀ نمایش خشم اش، ساختن 10 مرکز غنی سازی مانند مرکز نطنز را وعده داده است. البته این تهدیدی نیست که از جانب دنیا جدی تلقی شود زیرا در آینده ای قابل پیش بینی، نه به لحاظ تکنیکی در ایران شدنی و نه به لحاظ اقتصادی معنی دار است. چنین رفتاری تنها اعتبار و جدیت رژیم را بیش از پیش کاهش میدهد. خاطر نشان میکنم که فرانسه یک مرکز، آمریکا دو مرکز و روسیه پنج مرکز غنی سازی دارند اما کشوری که هنوز یک نیروگاه فعال هم ندارد چطور میخواهد یازده مرکز غنی سازی بر پاکند؟
هنوزباید امیدوار بود که جمهوری اسلامی در آخرین لحظه، آنچنان که بسیار دیده ایم، به خود آید و تن به این توافق اولیه بدهد. گفتگو های جدی تر، تازه پس از آن آغاز خواهند شد.باشد که دری برای آغاز مذاکرات گشوده شود و بدینگونه راهی برای حل مناقشه ای که گهگاه ابعادی مخاطره آمیز یافته، گشوده شود؛ مناقشه ای که از هردو سوی، بس بزرگش نمایانده اند. حل مناقشه در کمترین حالت دو فایده در بردارد:
· یکم برداشتن یا کم کردن هزینۀ گزافی که مردم ایران هنوز برای برنامۀ هسته ای که هیچ سودی درحال و آینده بر آن متصورنیست، باید بپردازند.
· دوم نشستن گرد وغبار ناشی از کشمکش هسته ای که در پس آن تا حدودزیادی جنبش دمکراسی خواهی سبز شهروندان ایران در محاق قرار گرفته است.
هر چند در هر حال باید به جهان گوشزد کرد سامان دادن مطمئن و پایداربه مناقشۀ هسته ای، نهایتأ تنها با یک ایران آزاد و دمکراتیک شدنی است.