اشاره:
این روزها گالری 10 تهران میزبان نمایشگاه مجسمه های “هیچ” پرویز تناولی است.هنرمند مجسمه سازی که سال هاست با فرم های متعددی از این کلمه دست به تولید آثار خلاقه ای می زند که هر یک با جنس و رنگ و فرم خاص خود برای بازدید کنندگان قابل توجه است. همکارمان میترا سلطانی، گزارشی از این نمایشگاه ارسال کرده که می خوانید…
هیچ و تنها هیچ…
نخستین فرم های این مجسمه ها در قالب “هیچ” از سال های 1343 به وجود آمدند.دورانی که از آن به بعد شاهد تغییر در رویکردهای قالبی این عنوان را بارها در تصاویردیده ایم.
دراین نمایشگاه 25 مجسمه کوچک، متوسط و بزرگ تناولی را که در میان سال های 51 تا 86 با فایبرگلاس سفید، نارنجی، قرمز و برنزساخته شدند به نمایش درآمدند. “هیچ “هایی کوچک و بزرگی که برخی برای نمایش درآمدن دراین نمایشگاه از مجموعه داران به امانت گرفته شده بود و برخی برای فروش عرضه شده بود. تناولی دراین باره می گوید: جمع آوری این حجم از آثار کاری سنگین و مشکل بود، اما در نهایت همکاری موزه هنرهای معاصر وموسساتی که موزه رابط آنها بود، عملی شد. دیگر فرصت تدریس ندارم، بیست سال در دانشگاه تهران تدریس کردم و حدود پانزده سال در دانشگاه های آمریکا، اما در نهایت، امر تدریس را کنار گذاشتم، ادامه این کار با دیگران است. من باید به کارم برسم.
پرویز تناولی نمادهای سرزنده ای را در آثارش به کار گرفته است. نمادهایی که انزوای مخاطب غیر حرفه ای آثار هنری را تشدید نمی کند و در انتها نه تنها سرمایه ی فرهنگی هنرمند را به رخشان نمی کشد، بلکه میان او و آن ها دیالوگی آزادانه را شکل می دهد. مخاطب در فرایند این دیالوگ آزادانه در می یابد که اشکال مجسمه ها برای او آشنایند و او می تواند بخشی از زندگی، دغدغه ها و تاریخش را در آن ها ببیند. مسائل ساده ای که هر روز با آن ها دست به گریبانند، از آن ها آسیب می بینند و اصلی ترین تضادهای زندگی روزمره شان از میان آن ها سر بر می آورد. مسائل روزمره ای چون کرنش در برابر قدرت، تنهایی در اجتماعی که به آن تعلق داری، فشارهای خردکننده ی اختلافات طبقاتی، سرکوب افکار، زورگویی و بسیاری از دغدغه های زندگی هر فردی که در جامعه ی امروز زندگی می کند. در واقع در چنین فرایندی فعالیت هنری از شکل شغل و حرفه خارج شده و دانایی و کاوش حقیقت در متن فعالیت هنری جا خواهد گرفت.
تناولی درآفرینش این مجسمه ها، با استفاده از مواد مختلفی چون فایبرگلاس، چوب و سنگ نوعی سیالیت را در نحوه ی استفاده ی از مواد در مجسمه سازی به نمایش می گذارد.هر چند اسکلت بندی مجسمه هایش ما را محو خود می کند ولی روانی و زیبایی کلی طراحیهای فضایی آثارش بسیار شاعرانه و حسی است.
تناولی درباره واکنش های بازدیدکنندگان از نمایشگاهش می گوید:من کار خود را انجام دادم و میبینم که مخاطب و مردم به این “هیچ”ها علاقه دارند و آنرا دنبال میکنند. شاید بزرگترین شانس من در این بود که “هیچ”هایم مردمی شدند. این در حالی بود که طبقه تحصیل کرده و روشنفکر “هیچ” را تحویل نگرفت، اما در این سالها مردم عادی قصیدههایی از “هیچ” برایم نوشتند که نشان از استقبال آنها و علاقهشان میداد. این مردمی شدن “هیچ” برای من مهمترین نکته بود. نمیتوانم بگویم که “هیچ” در حد مونالیزا مردمی شد اما در حد خودش موفق بود.
با دقت در شکل آفرینش این مجسمه ها متوجه نوعی “کلاژ” خلاقه می شویم که در دو سو گسترده است: سویه انتزاعی و سویه نمادین.بررسی این مجسمه ها و سیر در چون و چرای آن ها، می تواند به درک بیشتر روابط انسان با محیط بینجامد.
“هیچ”های تنولی نه نماد سرعت اند و نه آراسته به صفت نجابت اند. نه زیبایی شان را به رخ می کشند و نه اصالت طبیعی شان رابر هم می زنند.
تناولی که در این سالها نمایشگاه انفرادی چندان برپا نکرده و شاید آخرین نمونه آن به برگزاری نمایشگاه زیورآلاتش در گالری 10 مربوط میشود درباره برگزاری یک نمایشگاه انفرادی با موضوع “هیچ” و مجسمههای مربوط به آن گفت: زیاد اهل نمایشگاه نیستم و به نظرم نمایشگاه برگزار کردن چندان معنایی ندارد. اگر زمانی پدیده نویی را بخواهیم عرضه کنیم تا مردم ببینند آن وقت لازم است نمایشگاه بگذاریم، اما در ایران شیوه به این شکل است که کارها را از یک گالری به گالری دیگر میبرند، اما من علاقهای ندارم کارهای گذشتهام را چند باره مرور کنم.