سیاست‌ورزی مسوولانه

علیرضا علوی تبار
علیرضا علوی تبار

سخنان اخیر سیدمحمد خاتمی خطاب به جمعی از ایرانیان پرورده شده در جریان جنگ و انقلاب  [که در سایتهای خبری منعکس شد] نوعی هشدار و پیام بیدارباش بود، هم به حکومت و هم به مخالفان و منتقدان. این سخنان برای خود من که این روزها با خشم به عرصه سیاسی ایران نگاه میکنم، یادآوری برخی از مبانی فراموش شده بود. به این امید که پیام او همه ما را به تامل وادارد، به برخی از اصول یادآوری شده در این سخنان اشاره میکنم.

یکم: سیاست ورزی سخت با عواطف و احساسات گره خورده است. همین درآمیخته بودن با عواطف است که سیاست ورزی را هم جذاب می کند و هم خطرناک. جذابیتش روشن است چون با برآورده ساختن تمایلات عاطفی ما سر و کار دارد. اما به همین دلیل گاه از صورت یک اقدام عقلانی خارج میشود و خطرناک می شود.  در اقدام عقلانی ما به دنبال تناسب  میان “هدف” و “وسیله” می گردیم.

می کوشیم روشها و وسایل مورد استفاده ما با هدفی که درصدد تحقق آن هستیم، جور باشد. به علاوه هم در انتخاب هدف و هم در انتخاب روش و وسیله واقع بین هستیم و امکانات و توانایی ها را در نظر میگیریم.  برخوردهای تلخ و دردناکی که با دوستان و یاران صدیق ما می شود، اغلب در ما خشمی برمی انگیزد که واقع بینی [درک امکانات و توانایی ها] را از ما می گیرد. حقوق فراموش شده و پایمال شده بسیار است اما آیا در شرایط کنونی می توان احقاق همه آنها را درخواست و جستوجو کرد؟ در مسابقه ابراز خشم، عقلا حاشیه نشین می شوند و افرادی  که صدای بلندتری دارند، پرچمدار و پیشرو می شوند. لازم است هر از چندگاهی  کسی  به همه ما یادآوری کند که “خون را نباید با خون شست” و برای حفظ همبستگی بلندمدت جامعه باید آماده بخشیدن بود. مگر حفظ همبستگی در کنار آزادی و  برابری از آرمان های مدرن منتقدان نیست؟

 دوم: حرف اصلی طرفداران مردم سالاری در ایران این بوده است که هر جریانی باید به اندازه سهم اجتماعی اش از قدرت سهم داشته باشد. اقتدارگرایی مگر معنایی جز این دارد که جمعی که درصد کوچکی از جامعه هستند، بیشتر قدرت سیاسی را در اختیار داشته باشند؟ حکمرانی اکثریت در مردم سالاری به معنای نادیده گرفتن حقوق اقلیت نیست. محافظه کاران در جامعه ما اکثریت هستند اما همه قدرت را در اختیار دارند. طرفداران مردم سالاری به دنبال حذف محافظه کاران در عرصه اجتماع نیستند. تنها به آنها یادآوری می کنند که به اندازه پایگاه اجتماعی تان قدرت بخواهید و در تصمیم گیری ها نقش ایفا کنید.

 حال اگر آنچه گفته شد درست باشد پس نباید شعارهایی را طرح کرد که به معنای پاک کردن محافظه کاران از صحنه اجتماعی و در نتیجه سیاست باشد. همانطور که طرفداران مردم سالاری انتظار دارند محافظه کاران واقعیت آنها را به رسمیت بشناسند و به همزیستی مسالمت آمیز به آنها تن دهند، باید این توانایی را در میان خودشان تقویت کنند که وجود محافظه کاران را به رسمیت بشناسند و امکان بهره گیری از قدرت متناسب با وزن اجتماعی را برای آنها فراهم کنند.

 اگر اینگونه به قضایا بنگریم، محافظه کاران را خطاب قرار دادن و از همزیستی با آنها سخن گفتن، چندان برایمان ناخوشایند نخواهد بود. ما در سیاست تابع اصولی هستیم و رفتارهای ناخوشایند طرف مقابل نباید ما  را به فراموش کردن این اصول بلغزاند. سوم: مطالعه تجربه کشورهای مختلف نشان می دهد برای گذار به مردم سالاری راه های گوناگونی وجود دارد. گذر ایران به مردم سالاری واقعه ای اجتناب ناپذیر است و  دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد. اینکه این گذار چگونه رخ خواهد داد، چندان قابل پیش بینی نیست.  ما نمی توانیم به دقت بگوییم که در آینده چه  اتفاقی خواهد افتاد اما می توانیم بگوییم که دوست داریم چه اتفاقی بیفتد. می دانیم که کم هزینه ترین شیوه گذار به مردم سالاری شیوه “مراوده” که هم مسالمت آمیز است و هم سریع تر از گزینه های دیگر به نتیجه می رسد. در گذار به گونه مراوده گذار به  مردم سالاری به گونه ای طرح می شود که همراهی بخش هایی از حکومت را نیز میطلبد و خود را با  نفی آنها تعریف نمی کند. به بیان دیگر مردم سالاری در تقابل با اقتدارگرایی تعریف می شود نه اقتدارگراها.

دعوای مردم سالاری خواهی، دعوا با اشخاص نیست  بلکه دعوا با روندها و خط مشی هاست و در نهایت با تغییر ساختار مردم سالاری تحقق می یابد نه با حذف فیزیکی اقتدارگرایان. بخش غالب مردم سالاری طلبان  داخلی علاقه خود را به گذار به مردم سالاری از طریق مراوده اعلام کرده اند. ضروری است که پی امدهای گرایش خود به این شیوه ها را نیز بپذیرند، حتی اگر این پذیرش به وجهه اجتماعی آنها لطمه بزند و  موجب برچسب هایی چون سازشکار  و ترسو شود.   حکومت نیز نباید با سپردن بلندگوهای خود به دشمنان “صلح اجتماعی” و “گفت وگو” در شرایط  تنوع و تکثر به تضعیف طرفداران مراوده و ارتباط و گفتوگو بپردازد. هیچ حکومتی نمی تواند منتقدان مسوول و اصیلی چون خاتمی و اصلاح  طلبان را پیدا کند. حکومتگران باید قدر نسلی را که با آنها گفت وگو می کند و می خواهد بدون ایجاد گسست در جامعه به نیازهای فزاینده آن پاسخ دهد، بدانند.

اگر دهان این نسل دوخته شود، مخالفت از میان نخواهد رفت بلکه زبان و روش آن عوض خواهد  شد. فرصتها را دریابیم. ایران در موقعیت خطی با به رسمیت شناختن مخالفان و منتقدان ملتزم به مسالمت و فرآیندهای قانونی زندگیتوام با همزیستی و تفاوت را برای مردمان فراهم کنیم. آیا گوش شنوایی هست؟

منبع: روزگار ۲۹ اردیبهشت