آنچه بیش از هر چیز باید به شما بگویم این است که مشکل بزرگ جنبش دموکراسی ایران، که عامل اصلی پیشرفت فکری کشور است، نبودن سرمایه گذاری فکری نیست. در طول سالهای اخیر، به دلیل فعالیت های فراوان در دوره اصلاحات خاتمی، و به دلیل گسترش طبقه متوسط تحصیلکرده در ایران، ما موفق شده ایم مجموعه مهمی از گروههای فکری، ناشرین و تولید کنندگان فرهنگی، گروههای فکری دانشگاهی و مطبوعات را ایجاد کنیم. از سوی دیگر، برخی از نیروهای مهم تحصیلکرده ایرانی که سرمایه فکری کشور به شمار می آیند، در بیرون ایران، از طرق مختلف با جامعه ایرانی ارتباط گرفته اند. مشکل بزرگ ما، دشوار بودن ارتباط میان نیروهای تولید کننده فکر و اندیشه، با جامعه ای است که زیر بمباران تبلیغاتی حکومت پوپولیستی قرار دارد و دولت با تمام نیرو از رابطه میان روشنفکران و پیشروان و تولید کنندگان فکر و عامه مردم جلوگیری می کند.
بیش از دو سال از آغاز جنبش سبز ایران می گذرد. و این جنبش حالا در موقعیتی مناسب اما دشوار به سر می برد، مناسب از این رو که از نظر حمایت اجتماعی از پشتوانه مهمی برخوردار است، و دشوار از این رو که ارتباط با عموم مردم و سازماندهی نیروهای اجتماعی دشوار است. قبل از هر چیز لازم می دانم نکاتی را در مورد جنبش سبز بگویم که شاید کمتر می دانید:
اول، جنبش سبز یک جنبش مذهبی نیست، یک جنبش سکولار است که رهبران مذهبی دارد. به نظر می رسد این یکی از راههای رشد دموکراسی در جهان اسلام است.
دوم، جنبش سبز رهبری مشخص دارد، میرحسین موسوی رهبر این جنبش است، اما خودش و دیگر رهبران جنبش مثل خاتمی و کروبی، هرگز نگفته اند که رهبران جنبش اند، چرا که اولا شیوه رهبری جنبش سبز کاملا مدرن است، ثانیا رهبران رابطه ای کاملا دوسویه با حامیان دارند. با وجود زندانی شدن دو رهبر جنبش، در حال حاضر گروهی از سخنگویان و نیروهای واسطه جنبش را ادامه می دهند.
سوم، جنبش سبز حرکتی مسالمت آمیز است، خشونت بسیار علیه جنبش که باعث زندانی شدن هزاران نفر و کشته شدن دهها نفر شد، همه بخاطر ترس حکومت از گسترش جنبش است. اما نیروهای جنبش سبز طرفدار رفتار خشونت آمیز نیستند. جنبش سبز پس از شش ماه درگیری خیابانی، یک سال فشار به بدنه حکومت، حالا دست از رفتن به خیابان برداشته است، چرا که رفتن ما به خیابان، نیروهای حکومتی را متحد می کند.
چهارم: در حال حاضر ریزش نیروی شدید در جبهه درون حکومت در حال رخ دادن است، بخشی از نمایندگان مجلس و حامیان حکومت در دو سال قبل بسوی مردم آمدند، فرزندان یکی دو آیت الله مهم حامی رهبر زندانی اند، و تقریبا اکثر روحانیون مهم کشور با رهبر و حکومت اختلاف دارند. در جریان تنش های سیاسی از ده نفر شخصیت اول سیاسی کشور، تنها سه یا چهار نفر آنان در حکومت باقی مانده و بقیه از حکومت بیرون آمده اند. حتی میان رئیس جمهور و رهبر بطور جدی اختلاف وجود دارد. ما تلاش می کنیم که آنها درگیری شان ادامه پیدا کند.
پنجم: در ایران تقریبا تمام رسانه ها زیر نظر حکومت قرار دارد، اما مردم عملا رسانه های حکومتی را کنار گذاشته و با چند شبکه فارسی سرگرم کننده وقت شان را می گذرانند، و از طرف دیگر جامعه ایران علیرغم فیلترینگ گسترده اینترنت، از طریق شبکه های اجتماعی و ارتباطات اینترنتی از خبرها مطلع شده و نسبت به آنها واکنش نشان می دهد. چند شبکه رادیویی و تلویزیونی از بیرون ایران کار خبررسانی را انجام می دهند و اگرچه ضعف های زیادی دارند، اما روز بروز مخاطبان بیشتری پیدا می کنند. شانس بزرگ ما این است که حکومت برای حفظ پنج تا ده میلیون هوادارش از جمعیت هفتاد میلیونی کشور، برنامه های تلویزیون را فقط مطابق سلیقه حامیان مذهبی خودش پخش می کند، به همین دلیل مردم زیر بمباران تبلیغات تلویزیونی قرار نمی گیرند. چون برنامه هایی که برای حامیان حکومتی جذاب است، برای اکثریت بزرگ جامعه که نگاهی مدرن به زندگی دارند جذاب نیست.
ششم: حکومت ایران با سه روش جلوی هر نوع فعالیت سیاسی را در ایران گرفته است، سانسور، ایجاد بی اعتمادی، عدم امکان ایجاد تشکیلات، این سه مهم ترین کارهایی است که وزارت اطلاعات می کند. اما شانس بزرگ ما وجود اینترنت است، اینترنت بطور عملی و بخصوص در شرایط مناسب هر سه محدودیت اطلاعاتی و امنیتی را جبران می کند، برای ما به عنوان تشکیلات عمل می کند، سانسور را از بین می برد و راههای مناسب را برای اعتماد به یکدیگر فراهم می سازد. اما آنچه خطر اینترنت است، مشکل بزرگ ما، یعنی ورود عوامل نفوذی اطلاعات برای دستیابی به داده های ما، و مطلع شدن از برنامه های ماست، این امر در مورد شبکه های اجتماعی راحت تر و در مورد میل باکس ها و سایت های خصوصی دشوار تر است.
هفتم: یکی از بهترین سلاح های اصلی جنبش سبز در ایران وجود سایت بالاترین و فیس بوک و تویتر بود، سایت بالاترین، مورد حمله ارتش سایبری حکومت قرار گرفت. این سایت از طریق انتشار مطالب ضد مذهبی، نوشته های تند حامی گروه های تروریست و تبدیل شدن به محل فحاشی، عملا دیگر مورد استفاده عموم مردم نیست، اما شبکه های اجتماعی بخصوص فیس بوک، تاثیرات بسیار مثبتی در جنبش آزادی فکری در ایران داشته است. در حال حاضر فیس بوک علاوه بر اینکه یک شبکه اجتماعی برای فعالیت های سیاسی و اجتماعی است، بلکه یک عامل ارتباط میان نخبگان فکری، روشنفکران، هنرمندان و پیشروان فکری با طبقه متوسط و عموم جاامعه ایران است. فیس بوک در حال حاضر به عنوان یک عامل واسطه میان نخبگان و عموم جامعه عمل می کند. در حقیقت تمام درهایی را که حکومت در جامعه واقعی می بندد، ما در جامعه مجازی باز می کنیم. در حقیقت در وقایع دو سال اخیر، پنج وب سایت اصلی بالاترین، فیس بوک، روزآنلاین، کلمه و جرس به عنوان سایت های خبررسان عمل کردند و توانستند کمبود تشکیلات و فضای سانسور را بشکنند.
هشتم: حالا دیگر گفتن این حرفها ساده است که برخلاف تبلیغات حکومت، مردم روستاها نه طرفدار حکومت و نه حامی احمدی نژادند، فقط بخش کوچکی از جمعیت کم درآمد طرفدار حکومت اند. برخلاف تبلیغات رایج، جنبش آزادی ایران فقط یک جنبش طبقه متوسط نیست، یک جنبش کاملا عمومی است، اکثر کشته ها و زندانی های جنبش از طبقات کم درآمد هستند، و اکثر فرماندهان ارتش و نیروهای مذهبی طبقه جدید ثروتمند میلیونر و میلیاردر هستند. تقریبا به دلیل حکومت موجود کشور، اکثر تحصیلکرده ها به نسبت دیگران فقیر بشمار می روند و پولدارهای کشور یک طبقه حکومتی، نظامی و دینی هستند. برخلاف تبلیغات رایج، مهم ترین گروهی که علیه حکومت مبارزه می کنند و به نفع جدایی دین و سیاست مبارزه می کنند، گروههای میانه روی مذهبی و دموکرات - مسلمان ها هستند.
در حال حاضر یک جنبش بزرگ فکری در ایران جریان دارد، راه ابریشم که چهار قرن قبل بسته شد و باعث شد تا ایران به انزوای فکری دچار شود، این بار از طریق اینترنت باز شده و جامعه ایران تلاش می کند تا از یک جامعه منزوی با رفتارهای خودپسند، به یک جامعه فعال و تولید کننده دربیاید. بسیاری از ایرانیان پس از عصر اینترنت وارد بازار فکری، هنری، اقتصادی و سیاسی جهانی شده و اگرچه حکومت عقب مانده همچنان دچار توهم نسبت به شیطانی بودن تمدن غرب است، اما مردم ایران به عنوان شرقی هایی که تمدن شرق را دوست دارند، تلاش می کنند به مبادله فکری با تمدن غرب بپردازند.
عدم حمایت حکومت از تولیدکنندگان فرهنگی مستقل، عملا به نفع تولیدات روشنفکران و ایجاد یک بازار مناسب برای تولیدات فکری تبدیل شد. برای اولین بار در سی سال گذشته یک سریال تلویزیونی به نام “ قهوه تلخ” که کارگردان آن موفق ترین تولیدکننده تلویزیونی ایران بود، سریال آخرش را بصورت دی وی دی به بازار عرضه کرد و با استقبال بسیار فراوان مردمی که از دیدن تلویزیون تبلیغاتی و حکومتی آزار می کشیدند، قرار گرفت. چند شبکه تلویزیونی نسبتا موفق خصوصی بیرون از ایران پر بیننده ترین برنامه های تلویزیونی را ساختند. تولید موسیقی در بیرون ایران جدی شد، در حالی که بیشترین مخاطبان آن در داخل کشور هستند. تولید فکر و ادبیات و کتاب بدون مرز در حال انجام است. طبقه متوسط ایران در حقیقت با تولید آثار فراوان هنری و فرهنگی و فکری خودش به جنگ حکومت ایدئولوژیک رفته است. زمان رسیدن به پیروزی در این مجادله فکری مهم نیست، مهم این است که تداوم آن حفظ شود. هنرمندان و روشنفکران و متفکران و فیلمسازان تلاش می کنند تا سرهنگ ها و روحانیون و پلیس ها را شکست بدهند، این لایه زیرین جنبش ایران است. جنبشی که هدفش رسیدن به جامعه مدنی است و ابزارش مبارزه فکری و آگاه ساختن مردم.
این متن سخنرانی من بود در سی و هفتمین دوره برگزاری کنفرانس رنسانس دوم در میلان، که روز شنبه با پیام هایی از فرناندو آرابال، کریستف زانوسی، بوکوفسکی و حضور گروهی از متفکران، اندیشمندان، نویسندگان و متخصصین مختلف با محوریت فیلسوف ایتالیایی آرماندو وردیلیونه برگزار شد. موضوع این دوره سرمایه گذاری فکری و معنوی بود و طی دو روز گذشته 32 سخنرانی در این برنامه صورت گرفت.
دولت برلوسکونی به دلیل اینکه این کنفرانس یک محل تجمع مخالفان سیاسی کشورهای مختلف در ایتالیاست، وردیلیونه را تحت فشار قرار داده است.
بخش اعظم حاضرین در این کنفرانس از ادامه کنفرانسی که از 1973 تا امروز بطور مداوم توسط آرماندو وردیلیونه و انتشارات اسپیرالی ایتالیا برگزار می شود، دفاع کردند. متن مقاله من که آن را به زبان فارسی خواندم همزمان به زبان های ایتالیایی، انگلیسی و روسی در اختیار حاضران بود.