حرف اول

نویسنده
پریا سامان پور

بزن زخمه را؛  به سیمِ جان بزن [1]

هنری است برای بازگویی آنچه که هنرمند بیانش را وظیفه می پندارد تا بتواند مقصود خود را ابراز و آن را به مخاطب تفهیم کند. صدای ساز آینه ی زیبای تراوشات ذهنی و روحی هنرمند است تا مخاطب روح خود را در انعکاس آن بپالاید.

اما در سرزمینی که سالیان دراز و متمادی بر مدار استبداد و تلخ تر از آن استبداد دینی خشکه مذهبهای قشری گشته است،  رصد  ستاره ی تعالی هنری همانند موسیقی چون  یافتن کورسویی از نور در ظلمات مطلق است.  حکومتی که در صدد انسداد راه بیان  حقیقت و درد است و همه ی روزنه  های حق گویی و آزادی خواهی را  می بندد؛ از دست اندازی به هنری - که به قول “تاگور” فاصله بینهایت دو روح را پر می کند” –  هم فرو گذار نمی کند.

از این روست که هر گاه این هنر به سوی روشنگری و مبارزه با استبداد و دیکتاتوری گام بر می دارد، با سرکوب  سریع و گاه موذیانه ی حکومت مواجه می شود تا آنجا که گاه به عنوان نمونه به  شیوه ای مزورانه بدون اعلام دستور رسمی ، بر سر راه انتشار آثارمحمدرضا شجریان مانع قرار می دهد  و ارائه ی مجوز به  کارهای او را معلق می گذارد. چرا که او هنرمندی است  که هم گام با حرکت مردم  از “ درد مشترک” ی گفته است که همگان به آن دچارند و درمانش را جز به همراهی چاره نیست او که  ترنم صدایش را به عنوان موسیقی متن حرکت آزادی خواهی  میهنش  تثبیت کرد  زمانی نیز طنین  نوای  بر آمده از سوز و گدازش،  در پس نهیب “ تفنگت را زمین بگذار” ،  قلب جنبشی را به تپش افکند.

سرکوب حکومت اما آنجا چهره ی آشکاری به خود می گیرد که پای نسل آمده از راه  به عرصه گشوده می شود، آنجاست که دمدمه های نفسهای بغض آلود “آریا آرام نژاد” در “ علی برخیز ” را تاب نمی آورد و عیان و واضح او را اسیر حبسهای طولانی مدت می کند. زخمه های سنتور “کیوان فرزین” که گویی زخمهای سربسته ی ملتی را فریاد می کند، در سکوت خبری شکسته می شوند و او با آهنگی محزون راهی زندان می شود. آن سو تر “ حسین زمان” نیز آهنگ جلای وطن می کند.

اما با وجود همه ی این سرکوبها و مانع تراشی ها، هستند هنرمندان متعهدی که واقفند، وظیفه ی راستین هنر همواره یافتن زبان مشترک است. زبان آنهایی که طعم درد و سرخوشی، هجر و وصل، حسرت و بهروزی،  پیروزی و سرخوردگی را چشیده اند و با آن انسی دیرینه دارند؛ چرا که  صور مختلف هنر در پرتو همین کلام است که معنای “هنر” می یابند. ابزاری برای سوق دادن  جامعه به  سمتی که  شایسته  ی آن است.  به آن سو که دیگر تصنیف “ از خون جوانان وطن لاله دمیده” ی  “ عارف قزوینی”  مصداقی برای  تکرار چند باره در همه ی نسلها نداشته باشد.


زیرنویس

1-    شهروز اقبال زاده