محمد جواد کاشی در “زاویه دید” نگران آمدن مردم به خیابان هاست:
من از نسل انقلابم و اعتراف میکنم که هنوز هم که هنوز است به آن افق تعلق روحی دارم.نه آنکه هر چرندی که گفتهایم و خواستهایم را تایید کنم. نه آنکه بر هر غلطی که کردهایم مهر تایید بگذارم. اما باور کنید اینهمه که به نظر میرسد، نسل چرک و کثافت و خون و دروغ نبودیم.
شک ندارم مردم که به خیابان میآیند، ویرانگراند. پس دیگر هیچگاه طرفدار انقلابی گری نخواهم بود. اما باور کنید هنگامی که انقلاب در میگیرد، حقیقتی در کلام مردم هست که باید دل داد و به صدای مردم گوش سپرد تا آن را دریافت. در فریادهاشان حقیقتی نهفته است.
خیلی نباید راه دوری رفت. کلمههایی که هر روز مثل نقل و نبات در رادیو و تلویزیون میشنوید، واژگانی که از فرط تکرار تهوع آورند نسبتی با افق دوران انقلاب دارند، کودکی در این زبان مرده است. کسی باید سلاخی کند، کالبد کلمهها را بشکافد. جسد کودک مرده را خارج کند کودک مردهای که سند جنایت ماست.
ما را محاکمه کنید. اما اگر میخواهید بیشتر عذاب بکشیم، ما را در کوره داغ جهان خودمان بسوزانید. بگذارید در هیزمهای عدالت و آزادی و عشق و دوستی مردم و ایثار و فداکاری و آرمانهای بزرگ انسانی بسوزیم.
دین ادا نشده آیت الله منتظری به ایرانیان
حسین نوری نیا در “آینده آبی” معتقد است آیت الله حسینعلی منتظری، به رغم فتوای جدیدش، همچنان دین بزرگی به مردم ایران دارد که باید در وقت مناسب آن را ادا کند:
به نظرم این دو فتوا از اهمیت بسیاری برخوردار است. در این دو فتوا فقیهی، حق انتخاب دین و حق شهروندی را از فقه تکلیفمدار بیرون کشیده است و بر مبنای آن عدم پذیرش حق انسانی و اجتماعی کسانی را که از دین اسلام خارج میشوند و یا کافر محسوب میشوند را نادرست میشمرد. این دو فتوا گام بزرگی است تا بین «تکلیف» و ”حق” پیوندی دینی و فقهی ایجاد شود. گامی که در آینده کارساز خواهد بود. آیتاله منتظری دینی دیگر به جامعة ما دارد که امیدوارم خداوند به او طول عمری عطا کند تا این دین نیز به انجام رسد.
اصلا بگیریم که کار مافیا باشد. پس دولت چه کاره است؟!
[](http://bluefuture.persianblog.ir/)
”محمد آقازاده” می نویسد اگر بپذیریم که تورم و گرانی افسارگسیخته موجود تصمیم مافیاست، این مسئله چیزی از مسئولیت دولت در مقابله با آن کم نمی کند:
گرانی توطئه باندهای مافیایی و دشمنان خارجی است.این گزاره که مدام از سوی احمدی نژاد و مشاورانش تکرار می شود یک شهروند را دچار بیم و هراس و شاید هم دهشت می کند ٬چرا که آنها چون مشکل را در نظام مدیریتی و روشهای تصمیم گیری خود نمی جویند٬ نمی توان چشم داشت که اصلاح امور جدی گرفته شود و آشفتگی موجود خاتمه یاید.
نکته نگران کننده بعدی آنست که دولت به هیچ عنوان بنا بر آن ندارد که با تدابیر احتمالی دشمن و مافیای ناشناخته بستیزد و تورم را مهار کند. اصلا بگیریم گزاره یادشده درست باشد. وظیفه چه کسی جز دولت است که با این عوامل بسیزد. اگر نمی تواند باید صادقانه اعتراف کند ناتوان است و کار را به شایسته تر از خود بسپارد. در غیر این صورت باید بگوئیم این ترفند سیاسی است که برای فرار از مسئولیت بر زبان آورده می شود.
تاوان بی احتیاطی در کشوری غیرقابل پیش بینی!
[](http://blog.hadisabbagh.com/)
”مجازی بودن” راوی مضروب شدن یکی از بستگانش در جریان تجمع دیروز در تهران است که صرفاً در حال عبور از خیابان ولیعصر برای رفتن به خانهی دوستش بوده است:
همان طوری که من عادت دارم بعد از خواب بیوقت چیزی بخورم، او عادت دارد که تلفن را بردارد و احوال مادرش را بپرسد. سرم به تماشای چیزی گرم بود، گوشی به گوش، که آمد و گفت: “مادرم را زدن!“
- چه طور؟ کجا زدن؟ کی زده؟
- داشته میرفته خونهی دوستش که روبهروی پارک ملته. مثل اینکه شلوغ شده و سه نفر گرفتن زدنش.
عصبی شده، بلند حرف میزند. میگویم که چرا دوری نکرده از شلوغی، آخر این چه کنجکاویای بوده؟ و میبینم که از روی درماندگی دارم چرت میگویم.
- بابا بیچاره از خیابون داشته رد میشده. ناگهان شلوغ شده.
لحظههایی که از ته دل آرزو میکنم که کاش دیگر در این شرایط و در این زندگی نباشم، زیاد نیست. اما وقتی هست، واقعا هست؛ شدید و تلخ.
حکایت پسر مکتب برو!
احسان تقدسی در “تست دموکراسی” در مورد سفرهای استانی دولت نوشته است:
حکایت این سفرها باهمه خلوص نیتی که ممکن است درآن وجود داشته باشد، به مانند شاگرد تنبلی است که هرروز به مدرسه می رود و آخر سال تجدید آورده و یا رد می شود. در طول سال همه به به و چه چه می کنند که چه پسری، شاه پسری، قند عسلی و… اما همین که نتایج امتحانات خرداد اعلام شد همه تعجب می کنند که این پسر که هرروز مدرسه می رفت پس چرا اینجور شد؟ آنان مدرسه رفتن دانش آموز را معیاری برای قبولی او می دانستند و درحالی که اینگونه نیست.
تردیدی نبوده و نیست که دولت نهم پرکارترین دولت تاریخ نظام است. اما آیا صرف سفرکردن و دادن وعده هایی که کمتر رنگی از واقعیت به خود دارد و درحد همان شعار باقی می ماند و یا سرزده وارد روستایی شدن،و به جای راهکارهای کلی که برای مردم کشور مناسب باشد، می تواند گرهی از کوه مشکلات کشور بازکند؟ آیا صرفا به واسطه هرروزمدرسه رفتن دانش آموز نمره قبولی می گیردو یاآنکه فاکتورهای دیگری هم نیاز است؟ فاکتورهایی مانند کارامدی و تلاش درمسیر درست؟
ماجرا چیست؟!
عماد بهاور که خود عضو نهضت آزادی ایران است در وبلاگ “سوژه تحلیل” می نویسد:
هفته گذشته تلویزیون VOA به پخش گزینشی یکی از سخنرانی های دکتر ابراهیم یزدی در آمریکا پرداخت و متعاقب آن در یک میزگرد زنده با استفاده از الفاظ تند و جانبدارانه سعی در تخریب چهره وی نمود. همزمان روزنامه کیهان تهران با تحریف سخنرانی گزینشی VOA حملات تندی را علیه دکتر یزدی سازماندهی کرد و بر این اساس سعی نمود تا با تحریک آگاهانه برخی از اصلاح طلبان سنتی مصاحبه هایی را علیه نهضت آزادی ایران نتظیم کرده و آن را در سایر نشریات از جمله روزنامه های ایران و جام جم منتشر کند.
شیوه حملات سازماندهی شده علیه دکتر ابراهیم یزدی و نهضت آزادی ایران از طرف اپوزیسیون برانداز خارج از کشور و بنیادگرایان تندروی تهران، نوعی همکاری و هماهنگی را میان این دو به وضوح آشکار می کند. سوال این است: چه چیز باعث همکاری استراتژیک میان دو گروه متخاصم می شود؟
کنگره برای مجازات روسیه، جدی است
کار مجازات روسیه به دلیل ایجاد اختلال در برنامه های غرب در موضوع پرونده هستهای ایران، گویا کار را به جاهای باریک در کنگره ایالات متحده کشانده است. سیامک دهقانپور در “راهروهای کنگره” چنین می نویسد:
جمهوریخواهان و دموکرات ها در کنگره ی آمریکا یکدست قصد بلوکه کردن توافقنامه ی همکاری هسته ای غیرنظامی آمریکا و روسیه را دارند. قانونگذاران قصد دارند با به رای گذاشتن قطعنامه ی ادوارد مارکی دموکرات در هر دو مجلس و کسب آرای دو سوم اعضا، نه تنها قطعنامه را متوقف کرده بلکه امکان وتو را هم از پرزیدنت بوش سلب کنند.
حتی اگر چنین نشود قانونگذاران تدابیری اندیشیده اند که کنگره ی فعلی، یعنی دوره ی یکصد و دهم، پیش از به پایان رسیدن مهلت نود روزه کار خود را به پایان برساند. در این صورت دوره ی نود روزه یکبار دیگر از شروع به کار دوره ی یکصد و یازدهم کنگره آغاز می شود. البته پرزیدنت بوش می تواند از فرصتی که کنگره در تعطیلات است برای امضای قانون استفاده کند اما، قانونگذاران برای مقابله با آن اختیارات هم تدابیری اندیشیده اند.
ما فلسفه خوانده ها و فلسفه نخوانده ها
”سوفیا” از تفاوت های فلسفه خوانده ها و فلسفه نخوانده نوشته است:
مدتی است در فکر “ما فلسفه خوانده “ها هستم اول از خودم شروع کنم بعد به دیگری ها برسم که فکر نکنید خودم را از “ما فلسفه خوانده ها” جدا می دانم، وقتی نطقم باز می شود که توصیف کنم ما فلسفه خوانده ها چگونه فکر می کنیم و چه دغدغه هایی داریم. بسته کردن این نطق، کار حضرت فیل است!
مدتی است فکر می کنم ما فلسفه خوانده ها چیزی بیش از دیگران نیستیم که چه بسا به خاطر همین فلسفه خواندنمان، چند کیلویی غرور و تکبر به شخصیتمان اضافه شده. خدا رحم کرد ما فلسفه خواندها ادامه دهنده ی راه دکارت و کانت و هگل و امثالهم نیستیم و نسلمان به سقراط و افلاتون نمی رسد وگرنه، خدا را هم بنده نبودیم. من به عنوان یکی از افراد گروه ما فلسفه خوانده ها چندی است متوجه شدم ما فلسفه خوانده ها مشکلاتمان با فلسفه نخوانده ها یکی است. تنها تفاوتش این است که ما میتوانیم آنقدرقشنگ به تببین و توصیف مشکلات بپردازیم که تو گویی مشکل را حل کرده ایم. اما به نظرم نوعی غر زدن های شیک و فانتزی است.
چرا آقای عباسی ساکت است این روزها؟!
[](http://iranmehrdaily.blogfa.com/)
”اوهام” پرسیده است که چطور است بااین همه فساد و تباهی که این روزها بر فضای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران حاکم است، خط و خبری از آقای عباسی نیست:
به یاد می آورم زمانی را که سخنرانی های آتشین دکتر حسن عباسی رییس موسسه یی که نام پرطمطراق “مرکز دکتریـنال امنیت بدون مرز” را یدک می کشید، در قالب سی دی و نوار و متن پیاده شده دست به دست و لینک به لینک می گشت که داد و فریاد برآورده بود: “وامصیبتا در ام القراء اسلامی دختران مسلمان ایران را به کشورهای شیخ نشین صادر می کنند و هیچ کس فریادی برنمی آورد” و از این رهگذر فریاد بر سر فلان مسوول و بهمان ارگان مربوطه می کشید که “مگر خود ناموس ندارید که ناموس ملک و ملت تاراج می شود و لب از لب نمی گشایید!“
این ولی، گویی تنها سخن دوران اصلاحات بود که دین را از مردم ستاند و نان نیز بر سفره هاشان نیاورد و ارزش ها را چوب حراج زد. سه سالی است که از دکتر مربوطه خبری نیست که تو گویی زخم ها همه بهبود یافته و دکتر با خیال راحت از بهبود بیمارش سر در کتاب و تحقیق فرو برده و هیچش خیال ناموس ملک و ملت نیست که اصولگرایان با خدا و مومن عنان قدرت به کف دارند پس فسادی در ام القراء نیست. پس بهتر است لالایی در گوشمان بخوانیم که: “شهر در امن و امان است، دزدان همه رفتند، آسوده بخواب!“
من از بالای درخت دیده ام شما را!
”زیتون” این بار برخی مردم را نشانه گرفته و از آنها انتقاد میکند:
شما خانمهای محترم، وقتی شبها کیسه زباله را دم در میگذارید افتخار میکنید که مال شما از تمام کیسه زبالههای کوچه بزرگتر است، صبح تا شب دارید آشغال تولید میکنید، به مغازهدارها اصرار میکنید که هر جنس کوچکی که میخرید در یک کیسه نایلون قرار بدهد، کسر شأن خود میدانید کیسه پارچهای با خود همران ببرید… شویندههای متعدد میخرید و بیحساب مصرف میکنید. بعد بدون تفکیک در سطل میاندازید و… از آشغال سبزی بگیر تا قوطی فلزی کنسرو و باطری ساعت که بعدا شیرابههاش سمی میشه و وایتکس و…
شماها در حالیکه پاکت خالی سیگار یا جلد پفک یا بیسکوییت خود را از شیشه ماشین به بیرون پرتاب میکنید میفرمایید که پارسال در یک کشور خارجی بودهاید و دیدهاید که چقدر کوچههاو خیابانها تمیزند و در حالی که پوست تخمه را از پنجره به بیرون فوت میکنید میگویید ما ملت لایقمان همین است…
من بالای درخت بودهام و دیدهام هر وقت به پیک نیک میآیید همهاش در حال خوردن و زباله سازی هستید و موقع رفتن کسر شأنتان میشود دولا شوید و آنها را در کیسهای جدا جمع کنید و در زباله دانی بیندازید!
دهه لاریجانی ها
اعظم ویسمه در “سکوت صدا” از تازه ترین مصاحبه با علی لاریجانی در کسوت ریاست مجلس خبر داده است:
چهارشنبه بعداز ظهر به دفتر علی لاریجانی در ساختمان مشروطه رفتم و با او مصاحبه کردم.این اولین مصاحبه اختصاصی با علی لاریجانی در قامت رییس مجلسی است.مطمئنا فرصت مصاحبه برای من که خبرنگار پارلمانی هستم با رئییس مجلس فراهم می شد اما دلم می خواست من اولین مصاحبه رو انجام بدم که اتفاق افتاد. راستش به محمد قوچانی هم حدود یک ماه پیش وقتی مصاحبه با جواد لاریجانی را دادم و او سراغ مصاحبه علی، برادر لاریجانی را گرفت. قول دادم من اولین خبرنگاری هستم که مصاحبه با لاریجانی را برای شهروند امروز می گیرم. مصاحبه بدی هم نبود. در محورهای مختلف سوال پرسیدم و در فرصت یک ساعته جواب داد. اول مصاحبه به لاریجانی گفتم، می گویند این دهه را باید دهه لاریجانی ها نامید، هریک از برادران لاریجانی در یکی از نهادها و قوای مهم کشور مشغول کار است…
مثل بچه دبستانیهای شهر رم بازی کردند
حمیدرضا علاقبند در “گردباد” غرق در جام ملت های اروپاست:
توی این هوای گرم هیچی به اندازهی باخت ایتالیا و استقلال در یک روز مزه نمیدهد. مثل یک لیموناد تگری است کنار سواحل هاوایی. تازه ایتالیا دوسال از آخرین قهرمانی جهانش میگذرد، تازه ایتالیا بعد از سی سال از هلند شکست خورد. البته پایان بازی ایتالیا و هلند تمام کابوس ایتالیاییها نیست. هنوز اصل ماجرا باقی مانده است. فرانسه میخواهد برای آنها که زشت بازی میکنند شاه بیت گروه مرگ را بسراید. ایتالیا باید یاد بگیرد که خوب، مردانه و درست بازی کند. باید بفهمد حمله کردن یعنی چه.
قهرمان جهان را باش! چهاره ستاره به نشانهی چهار بار قهرمانی جهان بر روی سینهاش دارد ولی مثل بچه دبستانیهای شهر رم بازی میکند.