ما را محاکمه کنید!

نویسنده
سها سیفی

محمد جواد کاشی در “زاویه دید” نگران آمدن مردم به خیابان هاست:‏

من از نسل انقلابم و اعتراف می‌کنم که هنوز هم که هنوز است به آن افق تعلق روحی دارم.نه آنکه هر چرندی که ‏گفته‌ایم و خواسته‌ایم را تایید کنم. نه آنکه بر هر غلطی که کرده‌ایم مهر تایید بگذارم. اما باور کنید این‌همه که به ‏نظر می‌رسد، نسل چرک و کثافت و خون و دروغ نبودیم.‏

شک ندارم مردم که به خیابان می‌آیند، ویرانگراند. پس دیگر هیچگاه طرفدار انقلابی گری نخواهم بود. اما باور ‏کنید هنگامی که انقلاب در می‌گیرد،‌ حقیقتی در کلام مردم هست که باید دل داد و به صدای مردم گوش سپرد تا آن ‏را دریافت. در فریادهاشان حقیقتی نهفته است. ‏

خیلی نباید راه دوری رفت. کلمه‌هایی که هر روز مثل نقل و نبات در رادیو و تلویزیون می‌شنوید، واژگانی که از ‏فرط تکرار تهوع آورند نسبتی با افق دوران انقلاب دارند، کودکی در این زبان مرده است. کسی باید سلاخی کند، ‏کالبد کلمه‌ها را بشکافد. جسد کودک مرده را خارج کند کودک مرده‌ای که سند جنایت ماست.‏

ما را محاکمه کنید. اما اگر می‌خواهید بیشتر عذاب بکشیم،‌ ما را در کوره داغ جهان خودمان بسوزانید. بگذارید در ‏هیزم‌های عدالت و آزادی و عشق و دوستی مردم و ایثار و فداکاری و آرمان‌های بزرگ انسانی بسوزیم.‏

‎ ‎دین ادا نشده آیت الله منتظری به ایرانیان‎ ‎

حسین نوری نیا در “آینده آبی” معتقد است آیت الله حسینعلی منتظری، به رغم فتوای جدیدش، همچنان دین بزرگی ‏به مردم ایران دارد که باید در وقت مناسب آن را ادا کند:‏

به نظرم این دو فتوا از اهمیت بسیاری برخوردار است. در این دو فتوا فقیهی، حق انتخاب دین و حق شهروندی را ‏از فقه تکلیف‌مدار بیرون کشیده است و بر مبنای آن عدم پذیرش حق انسانی و اجتماعی کسانی را که از دین اسلام ‏خارج می‌شوند و یا کافر محسوب می‌شوند را نادرست می‌شمرد. این دو فتوا گام بزرگی است تا بین «تکلیف» و ‏‏”حق” پیوندی دینی و فقهی ایجاد شود. گامی که در آینده کارساز خواهد بود. آیت‌اله منتظری دینی دیگر به جامعة ‏ما دارد که امیدوارم خداوند به او طول عمری عطا کند تا این دین نیز به انجام رسد‎.‎

‎ ‎اصلا بگیریم که کار مافیا باشد. پس دولت چه کاره است؟!‏‎ ‎

[](http://bluefuture.persianblog.ir/)

‏”محمد آقازاده” می نویسد اگر بپذیریم که تورم و گرانی افسارگسیخته موجود تصمیم مافیاست، این مسئله چیزی از ‏مسئولیت دولت در مقابله با آن کم نمی کند:‏

گرانی توطئه باندهای مافیایی و دشمنان خارجی است.این گزاره که مدام از سوی احمدی نژاد و مشاورانش تکرار ‏می شود یک شهروند را دچار بیم و هراس و شاید هم دهشت می کند ٬چرا که آنها چون مشکل را در نظام مدیریتی ‏و روشهای تصمیم گیری خود نمی جویند٬ نمی توان چشم داشت که اصلاح امور جدی گرفته شود و آشفتگی ‏موجود خاتمه یاید.‏

نکته نگران کننده بعدی آنست که دولت به هیچ عنوان بنا بر آن ندارد که با تدابیر احتمالی دشمن و مافیای ناشناخته ‏بستیزد و تورم را مهار کند. اصلا بگیریم گزاره یادشده درست باشد. وظیفه چه کسی جز دولت است که با این ‏عوامل بسیزد. اگر نمی تواند باید صادقانه اعتراف کند ناتوان است و کار را به شایسته تر از خود بسپارد. در غیر ‏این صورت باید بگوئیم این ترفند سیاسی است که برای فرار از مسئولیت بر زبان آورده می شود.‏

‎ ‎تاوان بی احتیاطی در کشوری غیرقابل پیش بینی!‏‎ ‎

[](http://blog.hadisabbagh.com/)

‏”مجازی بودن” راوی مضروب شدن یکی از بستگانش در جریان تجمع دیروز در تهران است که صرفاً در حال ‏عبور از خیابان ولیعصر برای رفتن به خانه‌‌ی دوستش بوده است:‏

همان طوری که من عادت دارم بعد از خواب بی‌وقت چیزی بخورم، او عادت دارد که تلفن را بردارد و احوال ‏مادرش را بپرسد. سرم به تماشای چیزی گرم بود، گوشی به گوش، که آمد و گفت: “مادرم را زدن!“‏

‏- چه طور؟ کجا زدن؟ کی زده؟‏

‏- داشته می‌رفته خونه‌ی دوستش که روبه‌روی پارک ملته. مثل اینکه شلوغ شده و سه نفر گرفتن زدنش.‏

عصبی شده، بلند حرف می‌زند. می‌گویم که چرا دوری نکرده از شلوغی، آخر این چه کنجکاوی‌ای بوده؟ و می‌بینم ‏که از روی درماندگی دارم چرت می‌گویم.‏

‏- بابا بیچاره از خیابون داشته رد می‌شده. ناگهان شلوغ شده.‏

لحظه‌هایی که از ته دل آرزو می‌کنم که کاش دیگر در این شرایط و در این زندگی نباشم، زیاد نیست. اما وقتی ‏هست، واقعا هست؛ شدید و تلخ.‏

‎ ‎حکایت پسر مکتب برو!‏‎ ‎

احسان تقدسی در “تست دموکراسی” در مورد سفرهای استانی دولت نوشته است:‏

حکایت این سفرها باهمه خلوص نیتی که ممکن است درآن وجود داشته باشد، به مانند شاگرد تنبلی است که هرروز ‏به مدرسه می رود و آخر سال تجدید آورده و یا رد می شود. در طول سال همه به به و چه چه می کنند که چه ‏پسری، شاه پسری، قند عسلی و… اما همین که نتایج امتحانات خرداد اعلام شد همه تعجب می کنند که این پسر که ‏هرروز مدرسه می رفت پس چرا اینجور شد؟ آنان مدرسه رفتن دانش آموز را معیاری برای قبولی او می دانستند ‏و درحالی که اینگونه نیست.‏

تردیدی نبوده و نیست که دولت نهم پرکارترین دولت تاریخ نظام است. اما آیا صرف سفرکردن و دادن وعده هایی ‏که کمتر رنگی از واقعیت به خود دارد و درحد همان شعار باقی می ماند و یا سرزده وارد روستایی شدن،و به ‏جای راهکارهای کلی که برای مردم کشور مناسب باشد، می تواند گرهی از کوه مشکلات کشور بازکند؟ آیا صرفا ‏به واسطه هرروزمدرسه رفتن دانش آموز نمره قبولی می گیردو یاآنکه فاکتورهای دیگری هم نیاز است؟ ‏فاکتورهایی مانند کارامدی و تلاش درمسیر درست؟

‎ ‎ماجرا چیست؟!‏‎ ‎

عماد بهاور که خود عضو نهضت آزادی ایران است در وبلاگ “سوژه تحلیل” می نویسد:‏

هفته گذشته تلویزیون ‏VOA‏ به پخش گزینشی یکی از سخنرانی های دکتر ابراهیم یزدی در آمریکا پرداخت و ‏متعاقب آن در یک میزگرد زنده با استفاده از الفاظ تند و جانبدارانه سعی در تخریب چهره وی نمود. همزمان ‏روزنامه کیهان تهران با تحریف سخنرانی گزینشی ‏VOA‏ حملات تندی را علیه دکتر یزدی سازماندهی کرد و بر ‏این اساس سعی نمود تا با تحریک آگاهانه برخی از اصلاح طلبان سنتی مصاحبه هایی را علیه نهضت آزادی ‏ایران نتظیم کرده و آن را در سایر نشریات از جمله روزنامه های ایران و جام جم منتشر کند. ‏

‏ شیوه حملات سازماندهی شده علیه دکتر ابراهیم یزدی و نهضت آزادی ایران از طرف اپوزیسیون برانداز خارج ‏از کشور و بنیادگرایان تندروی تهران، نوعی همکاری و هماهنگی را میان این دو به وضوح آشکار می کند. ‏سوال این است: چه چیز باعث همکاری استراتژیک میان دو گروه متخاصم می شود؟ ‏

‎ ‎کنگره برای مجازات روسیه، جدی است‏‎ ‎

کار مجازات روسیه به دلیل ایجاد اختلال در برنامه های غرب در موضوع پرونده هسته‌ای ایران، گویا کار را به ‏جاهای باریک در کنگره ایالات متحده کشانده است. سیامک دهقانپور در “راهروهای کنگره” چنین می نویسد:‏

جمهوریخواهان و دموکرات ها در کنگره ی آمریکا یکدست قصد بلوکه کردن توافقنامه ی همکاری هسته ای ‏غیرنظامی آمریکا و روسیه را دارند. قانونگذاران قصد دارند با به رای گذاشتن قطعنامه ی ادوارد مارکی ‏دموکرات در هر دو مجلس و کسب آرای دو سوم اعضا، نه تنها قطعنامه را متوقف کرده بلکه امکان وتو را هم از ‏پرزیدنت بوش سلب کنند. ‏

حتی اگر چنین نشود قانونگذاران تدابیری اندیشیده اند که کنگره ی فعلی، یعنی دوره ی یکصد و دهم، پیش از به ‏پایان رسیدن مهلت نود روزه کار خود را به پایان برساند. در این صورت دوره ی نود روزه یکبار دیگر از شروع ‏به کار دوره ی یکصد و یازدهم کنگره آغاز می شود. البته پرزیدنت بوش می تواند از فرصتی که کنگره در ‏تعطیلات است برای امضای قانون استفاده کند اما، قانونگذاران برای مقابله با آن اختیارات هم تدابیری اندیشیده ‏اند.‏

‎ ‎ما فلسفه خوانده ها و فلسفه نخوانده ها‎ ‎

‏”سوفیا” از تفاوت های فلسفه خوانده ها و فلسفه نخوانده نوشته است:‏

مدتی است در فکر “ما فلسفه خوانده “ها هستم اول از خودم شروع کنم بعد به دیگری ها برسم که فکر نکنید خودم ‏را از “ما فلسفه خوانده ها” جدا می دانم، وقتی نطقم باز می شود که توصیف کنم ما فلسفه خوانده ها چگونه فکر ‏می کنیم و چه دغدغه هایی داریم. بسته کردن این نطق، کار حضرت فیل است!‏

مدتی است فکر می کنم ما فلسفه خوانده ها چیزی بیش از دیگران نیستیم که چه بسا به خاطر همین فلسفه ‏خواندنمان، چند کیلویی غرور و تکبر به شخصیتمان اضافه شده. خدا رحم کرد ما فلسفه خواندها ادامه دهنده ی راه ‏دکارت و کانت و هگل و امثالهم نیستیم و نسل‌مان به سقراط و افلاتون نمی رسد وگرنه، خدا را هم بنده نبودیم. من ‏به عنوان یکی از افراد گروه ما فلسفه خوانده ها چندی است متوجه شدم ما فلسفه خوانده ها مشکلاتمان با فلسفه ‏نخوانده ها یکی است. تنها تفاوتش این است که ما می‌توانیم آنقدرقشنگ به تببین و توصیف مشکلات بپردازیم که تو ‏گویی مشکل را حل کرده ایم. اما به نظرم نوعی غر زدن های شیک و فانتزی است.‏

‎ ‎چرا آقای عباسی ساکت است این روزها؟!‏‎ ‎

[](http://iranmehrdaily.blogfa.com/)

‏”اوهام” پرسیده است که چطور است بااین همه فساد و تباهی که این روزها بر فضای سیاسی و اجتماعی و ‏اقتصادی ایران حاکم است، خط و خبری از آقای عباسی نیست:‏

به یاد می آورم زمانی را که سخنرانی های آتشین دکتر حسن عباسی رییس موسسه یی که نام پرطمطراق “مرکز ‏دکتریـنال امنیت بدون مرز” را یدک می کشید، در قالب سی دی و نوار و متن پیاده شده دست به دست و لینک به ‏لینک می گشت که داد و فریاد برآورده بود: “وامصیبتا در ام القراء اسلامی دختران مسلمان ایران را به کشورهای ‏شیخ نشین صادر می کنند و هیچ کس فریادی برنمی آورد” و از این رهگذر فریاد بر سر فلان مسوول و بهمان ‏ارگان مربوطه می کشید که “مگر خود ناموس ندارید که ناموس ملک و ملت تاراج می شود و لب از لب نمی ‏گشایید!“‏

این ولی، گویی تنها سخن دوران اصلاحات بود که دین را از مردم ستاند و نان نیز بر سفره هاشان نیاورد و ‏ارزش ها را چوب حراج زد. سه سالی است که از دکتر مربوطه خبری نیست که تو گویی زخم ها همه بهبود یافته ‏و دکتر با خیال راحت از بهبود بیمارش سر در کتاب و تحقیق فرو برده و هیچش خیال ناموس ملک و ملت نیست ‏که اصولگرایان با خدا و مومن عنان قدرت به کف دارند پس فسادی در ام القراء نیست. پس بهتر است لالایی در ‏گوشمان بخوانیم که: “شهر در امن و امان است، دزدان همه رفتند، آسوده بخواب!“‏

‎ ‎من از بالای درخت دیده ام شما را!‏‎ ‎

‏”زیتون” این بار برخی مردم را نشانه گرفته و از آنها انتقاد میکند:‏

شما خانم‌های محترم، وقتی شب‌ها کیسه زباله را دم در می‌گذارید افتخار می‌کنید که مال شما از تمام کیسه ‏زباله‌های کوچه بزرگتر است، صبح تا شب دارید آشغال تولید می‌کنید، به مغازه‌دارها اصرار می‌کنید که هر جنس ‏کوچکی که می‌خرید در یک کیسه نایلون قرار بدهد، کسر شأن خود می‌دانید کیسه پارچه‌ای با خود همران ببرید… ‏شوینده‌های متعدد می‌خرید و بی‌حساب مصرف می‌کنید. بعد بدون تفکیک در سطل می‌اندازید و… از آشغال سبزی ‏بگیر تا قوطی فلزی کنسرو و باطری ساعت که بعدا شیرابه‌هاش سمی می‌شه و وایتکس و…‏

شماها در حالیکه پاکت خالی سیگار یا جلد پفک یا بیسکوییت خود را از شیشه ماشین به بیرون پرتاب می‌کنید ‏می‌فرمایید که پارسال در یک کشور خارجی بوده‌اید و دیده‌اید که چقدر کوچه‌هاو خیابان‌ها تمیزند و در حالی که ‏پوست تخمه را از پنجره به بیرون فوت می‌کنید می‌گویید ما ملت لایق‌مان همین است…‏

من بالای درخت بوده‌ام و دیده‌ام هر وقت به پیک نیک می‌آیید همه‌اش در حال خوردن و زباله سازی هستید و ‏موقع رفتن کسر شأنتان می‌شود دولا شوید و آن‌ها را در کیسه‌ای جدا جمع کنید و در زباله دانی بیندازید!‏

‎ ‎دهه لاریجانی ها‏‎ ‎

اعظم ویسمه در “سکوت صدا” از تازه ترین مصاحبه با علی لاریجانی در کسوت ریاست مجلس خبر داده است:‏

چهارشنبه بعداز ظهر به دفتر علی لاریجانی در ساختمان مشروطه رفتم و با او مصاحبه کردم.این اولین مصاحبه ‏اختصاصی با علی لاریجانی در قامت رییس مجلسی است.مطمئنا فرصت مصاحبه برای من که خبرنگار پارلمانی ‏هستم با رئییس مجلس فراهم می شد اما دلم می خواست من اولین مصاحبه رو انجام بدم که اتفاق افتاد. راستش به ‏محمد قوچانی هم حدود یک ماه پیش وقتی مصاحبه با جواد لاریجانی را دادم و او سراغ مصاحبه علی، برادر ‏لاریجانی را گرفت. قول دادم من اولین خبرنگاری هستم که مصاحبه با لاریجانی را برای شهروند امروز می ‏گیرم. مصاحبه بدی هم نبود. در محورهای مختلف سوال پرسیدم و در فرصت یک ساعته جواب داد. اول مصاحبه ‏به لاریجانی گفتم، می گویند این دهه را باید دهه لاریجانی ها نامید، هریک از برادران لاریجانی در یکی از نهادها ‏و قوای مهم کشور مشغول کار است…‏

‎ ‎مثل بچه دبستانی‌های شهر رم بازی کردند‏‎ ‎

حمیدرضا علاقبند در “گردباد” غرق در جام ملت های اروپاست:‏

توی این هوای گرم هیچی به اندازه‌ی باخت ایتالیا و استقلال در یک روز مزه نمی‌دهد. مثل یک لیموناد تگری ‏است کنار سواحل هاوایی. تازه ایتالیا دوسال از آخرین قهرمانی جهانش می‌گذرد، تازه ایتالیا بعد از سی سال از ‏هلند شکست خورد. البته پایان بازی ایتالیا و هلند تمام کابوس ایتالیایی‌ها نیست. هنوز اصل ماجرا باقی مانده است. ‏فرانسه می‌خواهد برای آنها که زشت بازی می‌کنند شاه بیت گروه مرگ را بسراید. ایتالیا باید یاد بگیرد که خوب، ‏مردانه و درست بازی کند. باید بفهمد حمله کردن یعنی چه. ‏

قهرمان جهان را باش! چهاره ستاره به نشانه‌ی چهار بار قهرمانی جهان بر روی سینه‌اش دارد ولی مثل بچه ‏دبستانی‌های شهر رم بازی می‌کند. ‏