علل شرکت ناچیز ایرانیان خارج کشور در انتخابات

علی حاجی‌قاسمی
علی حاجی‌قاسمی

از آغاز دوره جدید اصلاحات سیاسی در ایران که از انتخابات سال ۱۳۷۶ آغاز شده و تا به امروز منشاء تحولات چشمگیری در جامعه ایران بوده است ایرانیان خارج کشور نقش درخور توجهی در روند سیاسی ایران ایفا نکرده‌اند. حمایت فعالین و صاحبنظران سیاسی از جنبش اصلاح‌طلبی، که سکاندار تحولات دموکراتیک در جامعه ایران است، چه به لحاظ سیاسی و یا حتا فکری، نظری و برنامه‌ای محدود بوده و آمار شرکت ایرانیان خارج از کشور در انتخابات در دوره‌های مختلف هم بسیار ناچیز بوده است. در سه انتخابات اخیر ریاست جمهوری که رقابت جدی میان اصلاح‌طلبان و رقبای اصولگرای آنها درگرفت میزان مشارکت ایرانیان خارج کشور در بسیاری از کشورها حتا به یک درصد هم نرسید. این در حالی است که در این سال‌ها حدود سه میلیون ایرانی در خارج از کشور اقامت داشته‌اند که این تعداد بین ۵ تا ۷ درصد کل رأی دهندگان ایرانی را تشکیل می‌داده‌اند. علاوه بر تأثیر تعیین کننده‌ای که این شمار بالا می‌توانسته و همچنان می‌تواند در نتیجه انتخابات داشته باشد اصولاً مداخله و حضور این گروه بزرگ در روند اصلاحاتی که در نظر مردم ایران تنها شانس رسیدن آنها به آینده‌ای بهتر است توقعی است که جامعه ایران و نسل جوان آن می‌تواند از جامعه مهاجرین ایرانی داشته باشد. مهاجرینی که بخش قابل توجهی از آن را پناهندگان سیاسی و اجتماعی و ناراضیانی تشکیل می‌دهند که در اعتراض به اوضاع سیاسی از کشور خارج شدند. شکل‌گیری و تداوم چنین مشارکتی در روند سیاسی ایران از سوی گروه‌هایی که به هر دلیل در مقطعی زادگاه خود را ترک کرده‌اند می‌تواند از جدایی و انفصال دائمی این گروه بزرگ از جامعه ایرانی جلوگیری کرده و پیوند آنها را با سرزمین مادری برقرار نگاه دارد. تأثیرات شگرف راهبردی که این رویکرد می‌تواند از نقطه نظر جذب امکانات فکری، تجربی و اقتصادی مهاجرین ایرانی بر آینده ایران داشته باشد امری است که اهمیتش نیاز به توضیح بیشتر و استدلال ندارد. عدم مشارکت در روند اصلاحات و حمایت نامحسوس خارج کشوری‌ها از جنبش اصلاح‌طلبی جای سئوال دارد. چرا ایرانیان خارج کشور که اکثریت بزرگی از آنها در کشورهایی زندگی می‌کنند که سابقه یک قرن دموکراسی و سنت یک قرن اصلاح‌طلبی را دارند نسبت به روند تغییر و اصلاحات و مبارزه انتخاباتی سرنوشت سازی که در زادگاه آنها در جریان است اینچنین بی تفاوت و بی انگیزه‌اند؟ چه زمینه‌های تاریخی و سیاسی عامل اصلی این بیگانگی و این بی تفاوتی بوده است؟ آیا چشم انداز تحولی در این زمینه وجود دارد تا از پتانسیل ایرانیان مهاجر به نحو مؤثرتری در روند توسعه و پیشرفت ایران استفاده شود؟

نخست ببینیم که ایرانیان خارج کشور از نظر نوع نگاه آنها به نظام سیاسی در ایران و انتخاباتی که در آن برگزار می‌شود و اصولاً نقش و انگیزه‌های خود برای مشارکت در چنین روندی به چند دسته تقسیم می‌شوند. در کلی‌ترین تقسیم بندی با سه گروه مهم مواجه می‌شویم؛ یکی از این سه گروه، ایرانیانی را در بر می‌گیرد که به روند سیاسی در ایران و تحولاتی که در آن جامعه در جریان است بی‌اعتنا هستند و سال‌هاست که در جامعه میزبان ادغام شده و انگیزه‌ای برای مشارکت در روند سیاسی ایران ندارند. این گروه سال‌هاست که ایران را ترک کرده و دارای پیوندهای محدودی با آن هستند. در باره این گروه شاید بتوان مهمترین علت بی‌اعتنایی به روند سیاسی در ایران و انتخاباتی که در کشور مادری برگزار می‌شود را وجود انگیزه پایین سیاسی آنها دانست. این گروه از ایرانیان مانند بسیاری از مردمان «عادی» یا به اصطلاح غیرسیاسی در دیگر جوامع اصولاً نسبت به تحولات و رویدادهایی که در خارج از حیطه و چارچوب محدود خانوادگی، شغلی و شبکه دوستان آنها رخ می‌دهد حساسیت چندانی نشان نمی‌دهند. برای این گروه زندگی در جامعه جدید اهمیت دارد و ایران و انتخابات ریاست جمهوری آن و هر آنچه در خارج از زندگی روزمره آنها در جریان است غریب و خالی از اهمیت است.

گروه دوم کسانی را دربر می‌گیرد که نسبت به اوضاع ایران و تحولات جاری در آن حساسیت دارند ولی حاضر به مشارکت در روند سیاسی ایران تا زمانیکه نظام جمهوری اسلامی در آن مستقر است نمی‌باشند. بخش قابل توجهی از این گروه، که خواهان تحریم انتخابات هستند، با این دلیل عدم شرکت خود را در انتخابات و یا هر روند سیاسی دیگر در نظام موجود ایران را توجیه می‌کنند که این نظام دموکراتیک نیست، حکومت هر آنکس را که خود صلاح بداند در کارزار (بازی، نمایش) انتخابات وارد می‌کند، شورای نگهبان نامزدهایی را که مورد قبول حکومت باشند تأیید صلاحیت می‌کند و سرانجام دستگاه حکومتی حتا در میان نامزدهای از فیلتر رد شده آن فردی را که مورد تأیید نظام باشد از صندوق‌ها بیرون می‌آورد. بنابراین شرکت در چنین انتخاباتی بیهوده و اتلاف وقت است، که بیش از آنکه به تغییر منجر شود برای نظام مشروعیت به همراه می‌آورد. در میان این طیف افرادی هم وجود دارند که اصولاً هرگونه شرکت در روند سیاسی در چارچوب این نظام را شایسته و در شأن خود نمی‌دانند و حتا برخی به دلیل آنکه خواهان نابوی حکومت هستند اصولاً شرکت در هر روند سیاسی که در ساختار چنین حکومتی انجام شود را نادرست می‌دانند. آنچه مسلم است اینکه این گروه از ایرانیان به میزان زیاد و به طرز چشمگیری از ذهنیت سیاسی تبعیدی متأثر هستند که نگاه آن به روند سیاسی در ایران از منظر انقلابی و براندازانه است. نگاهی که متأثر از درگیری‌ها و اختلافات تاریخی مقطع انقلاب و اوایل دهه شصت خورشیدی است که همچنان بر فضای فکری این طیف از ایرانیان سایه افکنده و بطور کنسروشده در ذهنیت آنها باقی مانده است. با وجود آنکه طی این سه دهه جامعه جهانی تحولات شگرفی را پشت سر گذاشته و ایرانیان در سرزمین مادری و در خارج کشور نیز به لحاظ شرایط مادی و نوع زندگی دچار تحولات گسترده‌ای شده‌اند و حتا خود همین مهاجرین هم در جوامع جدید با مبانی فکری و ارزشی و مناسباتی جدید که اصولاً دارای میزان پایینی از تنش و درگیری هستند ادغام شده‌اند اما در نوع نگاه این طیف به روند سیاسی در ایران تغییری ایجاد نشده است. آنها تحت تأثیرات منفی اختلافات و درگیری‌های تاریخی و زخم‌های شدیدی که با خود به مهاجرت آورده‌اند همچنان گرفتار کینه و خشم هستند. برغم آنکه جایگاه سازمان‌ها و محافل برانداز از راست طرافدار سلطنت طلب تا چپ انقلابی در میان ایرانیان خارج کشور به شدت تضعیف شده و به حد ناچیز رسیده است اما بسیاری از کسانی که به این طیف اجتماعی تعلق دارند همچنان نوع نگاهشان به سیاست و روند جاری در ایران از موضع نفی و در شکل معتدل‌ترش انفعالی است.

طیف سوم، که شاید بزرگترین گروه ایرانیان مهاجر را در خود جای می‌دهد، ضمن انتقاد به کاستی‌ها در ساختار سیاسی ایران در مجموع نسبت به گشایش سیاسی و روند جاری در کشور بخصوص پس از انتخاب محمد خاتمی و آغاز روند اصلاحات در کشور خوش‌بین هستند و چنانچه شرایط مناسب برای مشارکت آنها ایجاد شود از نیروهای بالقوه تأثیرگذار هستند. این طیف گروه‌هایی را در بر می‌گیرد که عمدتاً دارای تحصیلات عالی هستند، اغلب آنها به لحاظ اجتماعی و اقتصادی از ثبات نسبی برخوردار هستند واز الگوهای مداراجویانه و نحوه اندیشگی اصلاح‌طلبانه در غرب تأثیر پذیرفته و به لحاظ فکری و اجتماعی از تعادل نسبی برخوردار هستند. علت مشارکت پایین سیاسی در این طیف را می‌شود به دو عامل اساسی مربوط دانست. یکم، وجود موانع ذهنی و تاریخی که مانع از آن می‌شوند تا این گروه از مهاجرین که سال‌هاست از اندیشه‌ها و روحیات انقلابی فاصله گرفته‌اند در بستری مشترک در کنار مجموعه‌ها و عناصری قرار گیرند که زمانی با آنها رابطه‌ای خصمانه داشته‌اند. برای بسیاری از این افراد، بخصوص آنهایی که داعیه سیاسی دارند هنوز حضور در کنسولگری و یا سفارت جمهوری اسلامی امری ثقیل دانسته میشود. باوجود آنکه بسیاری از این افراد علناً و عملاً مدعی رفرمیسم و تحولات تدریجی شده‌اند اما هنوز از اراده و انگیزه کافی برای شکستن تابوهای گذشته برخوردار نیستند. سفارت برای آنها حریم “جمهوری اسلامی” دانسته می‌شود نه بخشی از خاک ایران که متعلق به همه ایرانیان است. به همین سبب حتا حضور در آن می‌تواند وجهه و اعتبار آنها را نزد رفقا لکه‌دار و هویت آنها را مخدوش سازد. شاید تنها میراثی که از رویاها و ایده آلهای دوران انقلابی‌گری آنها باقی مانده همین “حیثیت”، اعتبار و غروری است که نمی‌خواهند براحتی آن را نزد خود و اطرافیان از دست دهند. البته در میان شهروندان عادی که در این طیف جای دارند و بلحاظ عددی بسیار گسترده‌تر هستند چنین تابویی سال‌هاست که شکسته شده و بسیاری از آنها نه تنها برای انجام کارهای اداری به سفارت مراجعه می‌کنند که حتا به طور مرتب به ایران هم سفر می‌کنند. عدم شرکت این دسته از ایرانیان در انتخابات بیشتر به دلیل فقدان فضای انتخاباتی در خارج از ایران و ناآگاهی نسبت به اهمیتی است که رأی آنها می‌تواند بر روند سیاسی در ایران داشته باشد.

البته این واقعیت مهم را نیز نباید از نظر دور داشت که این بیگانگی تا حدود زیادی به عملکرد خشن و سختگیرانه نظام سیاسی ایران مربوط می‌شود که در فضای انقلابی دهه شصت به حذف و در خارج نگاه داشتن آندسته از گروه‌های اجتماعی شد که فاقد تعلقات ایدئولوژیک و وفاداری محض به حکومت بودند. برای این گروه‌ها که ناگزیر راه مهاجرت را برگزیدند ظاهرا “حق شهروندی” تنها به برخورداری از حق و امکان بازگشت و تردد به زادگاه خود محدود می‌شود و تا کنون با روی خوشی از جانب مقامات جمهوری اسلامی برای مداخله و حضور در عرصه سیاسی کشور مواجه نشده‌اند. نتیجه بیرون نگاه داشتن این گروه از روند سیاسی باعث شده است که آنها بالکل با صندوق‌های رأی بیگانه باشند. در حالیکه در برخی از روزهای کاری به عنوان مثال کنسولگری جمهوری اسلامی در جنب ساختمان سفارت ایران در استکهلم پذیرای چند صد ایرانی برای انجام کارهای کنسولی است در روز انتخابات کل ایرانیانی که برای رأی دادن به سفارت مراجعه می‌کنند به اندازه کل تعداد مراجعین در یک روز معمولی به کنسولگری هم نباشد. این رویکرد غیر فعال حکومت موجب شده است تا بسیاری از ایرانیان خارج کشور امکان وارد شدن در روند سیاسی ایران را پیدا نکنند. به همین دلیل بسیاری از ایرانیان مهاجر شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را حق و یا وظیفه شهروندی خود نمی‌دانند. علاوه بر رویه حذفی و پرتاب به بیرون که از سوی نظام دنبال شد رویکرد بسته و درون‌نگر حاکم بر نهادهای اصلاح‌طلب نیز موجب شده است تا طرفداران جنبش اصلاح‌طلبی در خارج از ایران نتوانند آنچنان که باید جذب این جنبش شده و در آن ادغام شوند. این گروه از ایرانیان مهاجر همچنان خود را نسبت به حرکت‌های سیاسی تحول‌طلب و آزادیخواه در ایران غریب و غیر‌خودی می‌بینند. یکی از چالش‌های اساسی که در برابر اصلاح‌طلبان داخل قرار دارد این است که طی سال‌های آتی گام‌های اساسی در جهت از میان برداشتن این موانع بردارند. موانعی که نه بر سر اصول بلکه عمدتاً بدلیل ملاحظه حساسیت‌های داخل کشور و یا ناشی از کمبود ارتباطات است.

در هر حال، آنچه مشخص می‌گردد اینکه در میان سه گروهی که ذکر شد این تنها گروه سوم است که در کوتاه مدت از شرایط مناسب‌تری برای ادغام و بهم پیوستگی (Integration) با جامعه مادری برخوردار است و حتا می‌تواند در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران نقش فعال‌تری را برعهده گیرد. برای تحقق این امر، که شرکت در انتخابات هم یکی از موارد این روند است، چند شرط مهم لازم است که مهیا گردد:
نخستین و مهمترین آن اینکه جنبش اصلاح‌طلبی و یا اصولاً سیاستگذاران در داخل ایران رویکرد فعال‌تری را در جهت جلب ایرانیان خارج کشور و ایجاد شرایط برای وارد شدن آنها در عرصه‌های گوناگون جامعه ایران در پیش گیرند. این رویکرد نباید آنچنان که از سوی دولت‌های هاشمی رفسنجانی و یا محمد خاتمی دنبال شد صرفاً در جهت جلب سرمایه‌های مادی ایرانیان خارج کشور باشد. ایرانیان خارج کشور، بویژه طیف معتدل و مداراجوی آن به دلیل حضور فعال در بازار کار و در عرصه‌های مختلف دارای سرمایه‌های بزرگ فرهنگی (علمی – پژوهشی) و اجتماعی (ارتباط با شبکه‌ها و شاخه‌های مختلف تولیدی، صنعتی و خدماتی) هستند و این مجموعه تجارب عظیمی را در سال‌های مهاجرت خود ذخیره کرده است که سرمایه مادی تنها بخشی از آن را تشکیل میدهد. تجاربی که می‌توانند در عصر توسعه صنعتی ایران که چالش بزرگ در پیش روی سیاستگذاران اصلاح‌طلب در ایران است و به نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان واقعی به اهمیت آن پی برده باشند از آن بهره جویند. برای برخوردار شدن از تجربه و دانش فراگرفته شده توسط ایرانیان خارج کشور می‌بایست رویکرد از موضع بالا که تاکنون از سوی مقامات ایران دنبال شده است کنار گذاشته شود و کرامت و جایگاه انسانی و اجتماعی ایرانیان مهاجر دست کم در در همان میزانی که در کشورهای محل اقامت این مهاجر رعایت می‌شود تامین شود. در حال حاضر و به خصوص در دوره دولت نهم رویه و رویکرد دستگاه‌های سیاسی و اجرایی ایران نسبت به ایرانیان مهاجر در شان و مرتبه این گروه نبوده و از رفتار نهادهای مختلف دولتی و سیاسی چنین برمی آمده است که آنها ایرانیان خارج کشور را سربار می‌دانند و نه شهروندانی که دارای حقوق و امکانات از دست رفته‌ای که که در دوره‌هایی از حیات سی ساله جمهوری اسلامی مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شده‌اند. دستگاه‌های سیاسی در ایران نباید فراموش کنند که بسیاری از ایرانیان خارج کشور پس از سال‌ها دست و پنجه نرم کردن با دشواری‌ها و محنت‌های سال‌های نخست مهاجرت اینک در جوامع جدید انتگره شده و دارای زندگی‌های باثباتی هستند و به لحاظ فردی نیازی به بازگشت و قرار گرفتن در شرایط نامشخص و دشوار ایران را ندارند. اگر حساسیتی در ارتباط با جامعه مادری احساس می‌شود صرفاً از سر میهن‌پرستی و دلبستگی‌ها و وابستگی‌های خانوادگی و قومی نشئات می‌گیرد، احساسی که در صورت بی توجهی و سرکوب دچار شکنندگی و به فراموشی سپردن می‌شود. امری که در مورد گروه اول به سرعت محقق شد.

دومین روندی که به موازات روندی اول باید دنبال شود تسریع روند تحول در گروه‌های متشکل اصلاح‌طلب در خارج کشور است. شکست و بی حاصلی روحیه نفی و قهر که که شالوده تفکر انقلابی حاکم بر اپوزیسیون خارج کشور بوده برای اکثریت بزرگی از کسانی که به طیف معتدل تعلق دارند آشکار شده است. رشد جنبش اصلاح‌طلبی در ایران طی ۱۲ سال اخیردر تسریع این تحول ذهنی در میان گروه‌های تبعیدی تأثیرات چشمگیری داشته است. تأثیر این تحول در حیطه اجتماعی بیشتر نمایان است زیرا به گسترش تردد ایرانیان خارج کشور به زادگاه خود انجامیده است. در میان گروه‌های سیاسی در خارج هم می‌توان به تأثیر این روند بر تحولاتی که در نقطه نظرهای سیاسی، تحلیل‌ها و حتا برنامه‌های آنها مشاهده می‌شود اشاره کرد. آخرین نمونه این تحول را می‌توان در بیانیه اخیر “اتحاد جمهوری‌خواهان ایران”، یکی از جدی‌ترین گروه‌های تبعیدی در خارج از ایران، دید که در بیانیه ۱۰ خرداد خود خواهان شرکت هر چه گسترده‌تر مردم در انتخابات شده است، امری که حتا در انتخابات گذشته غیرممکن بنظر می‌رسید و این سازمان در انتخابات قبل عملاً در کنار تحریم‌گران صف‌آرایی کرده بود. هر چند در دوره‌های اخیر برخی چهره‌ها و محافل سیاسی و فرهنگی در خارج از ایران و حتا برخی از اعضای بانفوذ همین نهاد از اصل شرکت در انتخابات حمایت کرده و در این راه پیشقدم بوده‌اند اما آنها همواره در معرض انتقاد و حتا اتهام گروه‌های متشکل تبعیدی و حتا جناح‌های دیگر در درون سازمان خود بودند. اینک با ورود اتحاد جمهوری‌خواهان به جرگه گروه‌های رفرمیست که اصل “شرکت برای تغییر مسالمت‌آمیز و گام به گام” در روند سیاسی را جایگزین تحریم و حاشیه‌نشینی کرده است، عملاً فضای وسیعی برای مانور این نهاد در پهنه سیاسی، چه در خارج از ایران و چه مهم‌تر از آن در ارتباط و تعامل با نهادهای سیاسی اصلاح‌طلب در داخل ایران فراهم آمده است. پذیرش اصل «شرکت» در انتخابات به منزله نقطه پایان گذاردن بر روش‌های قهرآمیزی است که به موجب آن قهر چه در مفهوم دوری گزینی از گفتگو و حل متمدنانه اختلافات و چه به مفهوم دل خوش کردن به روش‌های خشونت آمیز توسط عوامل داخلی و یا قدرت‌های خارجی برای حذف رقیبان، از دستور کار و فرهنگ سیاسی بخش مهمی از تبعیدیان کنار گذارده می‌شود. آنچه اما فعالین اتحاد جمهوری‌خواهان می‌بایست در نظر داشته باشند اینکه برغم اهمیت موضع‌گیری و رویکرد سیاسی اخیر، آنها همچنان گروهی خارج کشوری به شمار می‌روند و این بدان معناست که هنوز دارای ارتباطی ارگانیک با جامعه ایران نیستند. بسیاری از اعضاء و فعالین این سازمان حتا بیش از دو دهه است که از جامعه، مناسبات و حتا نسل جوان جامعه ایران به دور بوده‌اند و در نتیجه در روند همکاری با گروه‌های اصلاح‌طلب داخل ایران نباید در پی سهم‌خواهی و یا مداخله مستقیم در امر سیاستگذاری‌ها باشند، بلکه روند تأثیرگذاری می‌بایست بطور طبیعی و تدریجی طی شود. علاوه بر این حق تأثیرگذاری مستقیم در روند سیاستگذاری، به طور اولی، متعلق به سازمان‌ها و جنبش‌های اجتماعی است که در داخل ایران و در شرایط واقعی آن جامعه زندگی می‌کنند. در باره نقش و جایگاه نهادهای سیاسی در خارج از ایران البته باید در جای دیگر به طور مفصل به بحث پرداخت.

سومین روند، طرح مطالبات و خواست‌های مشخص گروه‌های مهاجر ایرانی است که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری و در مبارزه انتخاباتی که در ایران جریان دارد می‌بایست برجسته گردد. آنچه برای بسیاری از ایرانیان خارج کشور در درجه نخست اهمیت قرار دارد ایجاد تسهیلات لازم برای تردد بی دغدغه آنها به کشور مادری و برطرف شدن موانع و مشکلات احتمالی موجود در این زمینه و یا حوزه‌های مختلف حقوقی و اداری است. در میان فعالین سیاسی و حقوق بشری همچنین این توقع وجود دارد که نگاه امنیتی به آنها کنار گذاشته شود و شرایطی فراهم شود که کلیه شهروندان ایرانی بتوانند در کمال آسایش و امنیت به ایران سفر کنند. علاوه بر مطالباتی از این دست، البته در میان فعالین و گروه‌های سیاسی همچنین این خواست وجود دارد که آنها هم بتوانند در غالب احزاب و سازمان‌های خود از حق برابر مشارکت در عرصه سیاسی برخوردار شوند. این در خواست هرچند به لحاظ اصولی و حق شهروندی کمترین جای تردید ندارد اما احراز آن مستلزم آن است که روند گشایش سیاسی که به نظر می‌رسد در انتخابات اخیر شرایط مساعدتری برای پیشرفت آن فراهم شده باشد تداوم و گسترش بیشتری پیدا کند.
رویکرد مثبت فعالین اصلاح‌طلب در خارج از ایران تا همین‌جا با واکنش مثبت نهادهای سیاسی در داخل ایران مواجه شده است. طی فعالیت‌های انتخاباتی اخیر برخی از نامزدهای این دوره ریاست جمهوری، با فرستادن نمایندگان خود به خارج از کشور به طور فعال‌تری باب گفتگو و مذاکره را با ایرانیان خارج کشور گشوده‌اند و برخلاف گذشته صرفاً در پی جذب ایرانیان فعال در عرصه اقتصادی نبوده‌اند. سفر عطاالله مهاجرانی و جمیله کدیور به عنوان نمایندگان طیف مهدی کروبی به انگلیس و حتا سفر صادق طباطبایی در مقام مشاور محسن رضایی به آلمان که همگی هدف خود را انجام گفتگو با ایرانیان خارج کشور عنوان کرده‌اند، نشانه‌های مثبتی از رویکرد عقلانی‌تر محافل سیاسی داخل ایران با گروه بزرگ و تأثیرگذار ایرانی در خارج کشور است.

با وجود این و برغم آنکه فضای ایران در این روزها از شور و شوق گسترده انتخاباتی آکنده شده و میل و امید به تحول بسیاری از مردم و فعالین در جنبش‌های اجتماعی و ناراضیان را به فعالیت‌های تبلیغاتی و فراخواندن مردم به پای صندوق‌های رأی واداشته است، بنظر می‌رسد که ایرانیان خارج کشور در این انتخابات هم به عنوان نظاره‌گرانی آرام، اخبار انتخاباتی و جنبشی را که در میهن به راه افتاده است را تعقیب می‌کنند. هیچ نشانی از تغییر رفتار انتخاباتی در میان ایرانیان خارج کشور مشاهده نمی‌شود، مگر آنکه در روز انتخابات شاهد حضور گسترده‌تر ایرانیان خارج کشور پای صندوق‌های رأی باشیم. از جانب مسئولین و نمایندگی‌های جمهوری اسلامی در خارج از ایران هم هیچ اقدام ویژه و یا تسهیلاتی برای ایرانیان علاقمند به رأی دهی صورت نگرفته است. در کشوری مثل سوئد که در آن نزدیک به هشتاد هزار ایرانی سکونت دارند، تنها یک صندوق رأی آنهم در سفارت جمهوری اسلامی در منطقه‌ای دورافتاده و جنگلی در استکهلم در نظر گرفته شده است که احتمالا تنها پذیرای چندصد علاقمندی است که انگیزه کافی برای مراجعه به آن محل را دارند. به این دشواری این را بیفزاییم که برای رسیدن به محل رأی دهی، رأی دهندگان باید از برابر دیدگان ده‌ها تن از مخالفین جمهوری‌اسلامی که به طور سنتی در روز انتخابات در محل حاضر و هر دشنام و بی حرمتی را نثار رأی دهندگان می‌کنند به جان بخرند.
بنابراین، و در حالیکه گروه‌ها و جنبش‌های اجتماعی، صنفی و قومی در ایران برای رسیدن به زندگی بهتر صلاح را در آن دیده‌اند که در کارزار انتخاباتی وارد شوند و از طریق صندوق‌های رأی اراده سیاسی خود را به منصه ظهور برسانند، تنها دستاورد مهم و تأثیرگذار ایرانیان خارج کشور در این روند پذیرش اصل «شرکت» در انتخابات از سوی یکی از تشکل‌های مطرح و مهم آن بوده است که پس از سال‌ها تردید و دودلی، ایرانیان را به شرکت گسترده در انتخابات فراخوانده است. اهمیت این تحول در آن است که اصولاً روند به روز شدن در میان تشکل‌های ایرانی در خارج از ایران، برخلاف شهروندان عادی و یا فعالین در عرصه‌های آکادمیک، به کندی صورت می‌گیرد و بخش‌هایی از آنها همچنان در بستر و قالب ایده‌ها، فرهنگ‌ها و سنن انقلابی حرکت می‌کنند و بیش از آنکه از تحولات جاری در ایران الهام بگیرند، گرفتار رودربایستی با رقبای فکری دوران جوانی و ناتوانی در تصفیه‌حساب نهایی با تفکرات و روش‌های کهنه خود هستند. اما تا همینجا هم باید تغییراتی را که تا بحال انجام شده به فال نیک گرفت و امیدوار بود که سرانجام روزی پتانسیل عظیم ایرانیان خارج کشور به نحو مطلوب‌تری در عرصه سیاسی و توسعه ایران به کار گرفته شود.

مدرس و پژوهشگر جامعه شناسی سیاسی در دانشگاه سودرتورن سوئد

منبع: ایران امروز