سحرگاه چهارشنبه خونین بود. پیکر جوان کرد بر دار رقصید. احسان زیر لب زمزمه می کرد:
واپسین شعاع آفتاب شبانگاهی
نشان دهنده ی راهی ست که خواهان در نوشتن آنم
خش خش برگ ها زیر قدم هایم
می گوید: بگذار تا فرو افتی
آنگاه راه آزادی را باز خواهی یافت
اما هفته سوم آبان ماه 1388 نشان داد که “آبان سبز” تنها سبز سال نیست. ایران براه سبز می رود.
هفته، تمام هفته پر خبر، جمهوری اسلامی براه همه حکومت های استبدادی می رفت. بیانیه جبهه مشارکت می گفت: “وضعیت اقتصادی کشور وخیم است، ” و دولت کودتا اختیار هزینه میلیاردها تومان در سال را با امضای اکثریت همفکرانش در مجلس می گرفت. با 600 هزار دلار در نیکاراگوئه که فقط 300مسلمان اهل سنت دارد مسجد می ساخت. پروژه 5⁄2 میلیارد دلاری رابه سپاه می داد، سردار میلیارد بار دیگر نامزد وزارت می شد. و نیروی انتظامی برای قطع دست قربانیانی که نان خانواده را تنها از راه افتابه دزدی تامین توانندکرد، اعلام آمادگی می کرد. و خبر می رسید: “حذف یارانه انرژی، ترفندی برای شکست رقبای سپاه است.”
گاردین از آزمایش کلاهک هسته ای پیشرفته می نوشت. کشتی حامل سلاح برای حزب اله لبنان بتور می افتاد تا بهانه شود که اسرائیل خود را برای همه “گزینه ها” علیه ایران آماده اعلام کند.
اسلحه ایران در دست شیعیان یمنی دیده می شد که علیه دولت خود می جنگند. ارتش عربستان وارد خاک همسایه اش می شد وکاسه وکوزه سر جمهوری اسلامی می شکست.
“اورانیوم سرگردان ایران” به ترکیه می رسید. آقایان تازه دریافته اند که “ روسیه بد قول ” است و لابد صدای مددوف را شنیده اند که از تحریم ایران می گوید. رئیس دولت کودتا که دست گلش را برای مذاکره مخفیانه با آمریکا مهدی کروبی رو کرده و حاصل توافقش در ژنو را مقام رهبری بر باد داده است ؛ تنها مانده با” دولت مسلمان و برادر” ترکیه که دارد باسیاست ورزی در مرکز جهان اسلام قرار می گیرد.
مردم ایران کاملا از رویدادها بی خبرند. “حق مسلم” آنها که دولت اصرار داشت تنها “مساله هسته ای” است، در خفا دارد معامله می شود. خبرگزاری روسی “نوستی” باید خبر بدهد و روزنامه ملیت ترکیه بنویسد تا خبری دست و پاشکسته به صاحبان حق برسد: “ به نقل از خبرگزاری ریانووستی، روزنامه ملیت نوشته است که ایران از ذخایر کلی اورانیوم خود که یکهزار و ۲۰۰ کیلوگرم ارزیابی میشود، ۹۰۰ کیلوگرم اورانیوم با غنای پایین را برای تکمیل غنیسازی به ترکیه میفرستد. از ترکیه ماده خام به فرانسه میرسد که در آنجا میلههای سوخت برای نیروگاه اتمی تولید خواهند شد. سپس آنها به طرف ترکیه بازگردانده میشوند و پس از آن به ایران فروخته خواهند شد. یک منبع آگاه در آژانس به ریانووستی اطلاع داد که در پیشنویس توافقنامه چنین در نظر گرفته شده که ماده اولیه برای عرضه سوخت به ایران ۱.۲ تن اورانیوم با غنای پایین باشد که در مرکز غنیسازی نطنز بهدست آمده است، این اورانیوم در روسیه بهطور تکمیلی غنی میشود و سپس در فرانسه کپسولهای سوختی آماده میشوند.”
ترکیه با درک موقعیت از آب گل آلودی ماهی درشت اورانیوم را می گیرد که قدرت های جهانی چهار چشمی مواظب کمترین امواجش هستند.و در مرکز این قدرت ها، آمریکا با مهره “مذاکره” بازی می کند: “ویلیام برنز، معاون امور سیاسی وزیر خارجه آمریکا، گفت: آمریکا همراه با دیگر قدرت های جهانی آماده گفت و گوهای جدی با ایران برای حل شبهات موجود درباره ماهیت برنامه هسته ای این کشور است. این شبهات با آشکار شدن تاسیسات غنی سازی اورانیوم در نزدیکی قم افزایش یافته اند.ما همراه با دیگر کشورهای همکار آمریکا در جامعه بین المللی، آماده ایم تا با ایران در مسیر همکاری گام برداریم، نه رویارویی، در مسیر تعامل قرار بگیریم، نه دشمنی.”
منوچهر متکی مهره “اما و اگر” را تکان می دهد و احمد خاتمی فریاد “دشمنی” را بر می کشد: “زیر بار مذاکره باشیطان بزرگ نخواهیم رفت.”
مطبوعات جهان به روش مذاکره ایران نامی می دهند: “شطرنج با میمون. تا شما مهره ای را حرکت می دهید، میمون آن مهره را می بلعد.” و در همین حال نتانیاهو سرگرم مذاکره محرمانه ای با اوبامست. شعار:
- اوبا اوبا، یا بااونا یا با ما.
تا پستو های کاخ سفید رفته است. جمهوریخواهان فشار می آورند که رئیس جمهور جواب مردم ایران را بدهد: او با کودتا چیان است و یا با مردم ایران؟
اوباما، هنوز تصمیمش را نگرفته، اما جنبش سبز جهان را فتح کرده است. تقریبا تمامی روزنامه های بزرگ جهان در صفحه اول خود تصویری از سیزده آبان و تفسیری برآن دارند که همگی را می شود در تیتر” آبان سبز” خلاصه کرد و عکس نوباوه ای که کلاه و جامه سبز دارد و دست های کوچکش تا درون لنز عکاس آمده است.
این نوباوه جنبش سبز است که شش ماه نشده راه صدساله رفته است. بیانیه شورای فعالان ملی- مذهبی می نویسد:“حضور فعالان جنبش سبز در روز قدس و سیزده آبان، یک بار دیگر نشان داد جنبش سبز قابل حذف و سرکوب نیست و تأکید نمود که طی ماه های اخیر مردم ایران دوران جدیدی را در سیر تاریخی تلاش برای کسب آزادی و برخورداری از حاکمیت ملی رقم زده اند.”
هاشم آقاجری می گوید: “جنبش سبز قطعا پیروز است.” جمشید طاهری پور به شرح “ پیشروی سبز بسوی آزادی” می نشیند.نویسنده ای از “افراط و تفریط” دراین جنبش نگران است. دیگری در باره “خطر رادیکالیزه شدن” جنبش می نویسد. نخبگان داخل و خارج کشور می کوشند جنبش را جمع بندی کنند. هرروز سایت ووبلاگ جدیدی به نام سبز به جمع سبزها می پیوندد.
در برابر، کودتا چیان صف می کشند. آنها که شش ماه پیش جنبش را “خس وخاشاک” می نامیدند، حالا از “کودتای سبز” و “رنگ سبز” و “خطر سبز” می گویند. حسب معمول آن رابه “خارجی” و “دشمن” وصل می کنند. خودشان هم می خواهند آن را “مصادره” کنند.
درهای زندان باز و بسته می شوند. کسانی را از بند رها می کنند. دیگران را می گیرند. این هفته نوبت شورای مرکزی تحکیم وحدت است.
محمدعلی رامین که از اوبه عنوان تئوریسین اولیه افسانه خواندن هولوکاست در جمهوری اسلامی یاد می شود، کسی که دارای اندیشه های تندرویانه در خصوص مهدویت و تقابل شر و خیر است، برای مطبوعات خط ونشان می کشد.
روزنامه کیهان اورا چنین معرفی می کند: “آقای رامین حدود 20 سال در خارج از کشور و در فعالیت های مختلف فرهنگی و نشریات اسلامی در اروپا فعالیت می کردند و از دهه 50 اهل مقاله و مطبوعات هستند.”
این در حالی است که گفته می شود عمده فعالیت های مطبوعاتی رامین محدود به همکاری با چند نشریه ضد یهودی در آلمان و همچنین مدیر مسئولی نشریه “امامت” بوده است.
عباس جعفری دولت آبادی که جای مهر روی پیشانی اش دیدنی است، مطبوعات را تهدید می کند.
همه اینها بی ثمر است. نوزاد بدنیا آمده است. دیگر نمی شود او را کشت. د رهمین ششماه در ارواح و نطفه ها خانه کرده است. حتی اگرآخرین کودک باشد، گهواره اش بر نیل آزادی به ساحل سبز خواهد رسید. هم اکنون آهنگ “دشت سبز”، کار گروه کیوسک، بر خرده موج های آب می رقصد. بیهوده نیست که زاینده رود بار دیگر زنده شده است.
احسان را بردار می کنند تا از کردها زهر چشم بگیرند. ده نفر دیگر مانند او درانتظا رچوبه دارند. مهتدی، دبیرکل جوان کومله خشونت را رد می کند. از دمکراسی و آزادی می گوید. می داند که حرف تقی رحمانی درست است. کودتاچیان می خواهند خشونت را دامن بزنند. آنها را برای جنگ و قتل تربیت کرده اند. در زمین دمکراسی مثل برف آب می شوند.
احسان بردار است که وکیلش ـ محمد مصطفائی- می نویسد: “من از محتویات پرونده و اینکه واقعا احسان مرتکب چه گناهی شده بود اطلاعی ندارم ولی به خوبی می دانم که با اعدام نوجوانان و جوانانی که متعلق به این آب و خاک هستند راه به جایی نخواهیم برد.”
و اسیر دیگری از زندان استبداد- فرزاد کمانگر- او را خطاب می کند، با شعر جاودانه سیاوش کسرائی:
هر شب ستارهیی به زمین میکشند
و این آسمان غمزده غرق ستارهها است
و درسی تاریخی:
- مرگ ستاره نوید بخش طلوع خورشید است.
احسان به ندا می پیوندد که بورسیه ای به نامش در دانشگاه آکسفورد، کام کودتاچیان را تلخ می کند و حرکتی “ خود جوش” را برابر سفارت انگلستان سبب می شود.
همه این ابزار پوسیده است. تمامی این سلاح ها زنگ زده است. ایکاش “پدر” نامه دوم محمد نوری زاد را می خواند، یا به تصویر نوباوه سبز می نگریست. حق با محمد علی عمویی است:
- فواره سبز سرنگون نخواهد شد…
حکم تاریخی مهاتما گاندی مقابل چشمان ما رنگ واقعیت می گیرد:
- اول نادیده ات می گیرند، بعد مسخره ا ت می کنند، سپس باتو مبارزه می کنند، اما درنهایت پیروزی با توست.