در اندیشه بودم برای هزارمین شماره روز چه بنویسم؟ “هزار” دو تابلو را در ذهنم تداعی کرد. شب قدر که با ارزش تر از هزارماه است و صدای ربنای شجریان… با خود زمزمه کردم: در هر هزاره داودی…
شجریان داود هزاره ماست. بی سبب نیست که سال ها گویی ماه رمضان با ربنای او و نیز مثنوی افشاری اش رنگ و رونقی الاهی می گیرد.
در جنبش سبز ملت ایران، شجریان جانب مردم را گرفت و هوشمندانه و رندانه گفت، صدای او در زمره خس و خاشاک است و برای آنانی است که گفته اند خس و خاشاکند.
گاهی زمان از بستر مادی و کمی اش فراتر می رود و معنای دیگری پیدا می کند. مثل لحظه تولد نخستین کودکمان. لحظه ای که انسان حس می کند پدر و یا مادر شده است. این لحظه از جنس هر لحظه دیگری نیست. صدا هم همینگونه است. بسیاری اذان گفته اند. از جمله عبدالباسط قاری نامدار مصری، اما اذان موذن زاده اردبیلی چیز دیگری است. گویی از جای دیگری صدا می جوشد و به جای دیگری می رود. ابهامی خواستنی و ناگفتنی در اوج و فرود صداست…
ربنای شجریان از همان زمره است. صدایی که حسی غریب و آسمانی را در جان انسان بیدار می کند. آیات قرآن مجید وقتی با مثنوی مولانا جلال الدین آمیخته می شود، به مهمانی خداوند می رویم…سوی خوان آسمانی کن شتاب…خوان آسمانی همین صدای شجریان است. صدایی که سال هاست پرچم فرهنگ و هنر و موسیقی ماست…شجریان با هوشمندی و نیز رندی حافظانه به خوبی از میراث گرانقدر آوایش نگهبانی کرده و گوش جان ملت بزرگ ایران و پارسی زبانان را، از عطر دل انگیز و طربناک فرهنگ ایران سرشار کرده است…
این روزها که کشور ما به تعبیر سعید حجاریان شاهد تحکم بربریت است، پیداست که جایی برای ربنای شجریان در رادیو نمی ماند. اشکارست که شجریان با دفاعش از مظلومیت و حقانیت ملت ایران از چشم ارباب قدرت و بربریت می افتد. چه باک. اوداود هزاره ماست. صدای او برای همیشه می ماند و به هنر و فرهنگ و معنویت اعتبار و اعتلا می بخشد…صدایی که نردبان آسمان است.
سر بزنگاه تاریخ ایران رسیده ایم. روز هم در این زمان عسرت کوشیده است تا چراغ خبر و آگاهی را فروزان نگاهدارد. بدیهی ست که ناسزا هم بسیار شنیده است. اما شماره هزارم می گوید روز در کنار ملت ایران در برابر استبداد و بربریت ایستاده است. همانگونه که صدای شجریان زنده است… بگذار تا ملت بزرگ ایران و فرزندان او را خس و خاشاک بخوانند…. خس و خاشاکی که برغم تمامی سرکوب ها زنده و پرنشاط مانده است…