آقای علیاکبر جوانفکر مشاور رسانه ای رئیسجمهور که باید انصاف داد نسبت به یک سال و نیم پیش که به این سمت منصوب شد، اینک نشانی روزنامه ها و نام خبرنگاران را بهتر می داند تا زمانی که از گفته هایش پیدا بود که هیچ از این حرفه نمی داند و به سبب محرمیت بدان مقام منصوب شده، به مناسبت هفته دولت با خبرنگار خبرگزاری مهر سخن ها فرموده که برخی از آن ها خواندنی ترست.
اما ابتدا بایدمان گفت که از جمله معنای همه چیزها که عوض شده یکی هم معنای مشاورست. و این در زمانی که مقامات دولت اعداد ریاضی را که در اصالتشان تردید نبود از اصل انداخته اند عجبی نیست. چنان که فرموده اند دولت فعلی 52 برابر دولت های قبلی کار می کند. به قول آن آلمانی اگر می خواست دروغ بگوید می گفت سی هشت برابر.
در همه گیتی مشاوران مقامات کسانی هستند که در موضوعی که به آن ها رجوع می شود یا حوزه ای که برایشان تعیین می کنند از همه بااطلاع ترند. مثلا مشاور حقوقی فلان رییس جمهور در دنیا علاوه بر تبحر در امور حقوقی، در مباحثی که مطرح می شود به رییس مشورت های اساسی می دهد. نطق هایش را از نظر عواقب حقوقی بررسی می کند، حتی میهمانان را، ملاقات هایش را و خلاصه همه چیز باید از دریچه چشم وی از دیدگاه حقوقی عبور کند. چرا که وقتی یک نفر آدم با گنجایش محدود انسانی و زمان محدود در بیست و چهار ساعت در روز قرار باشد همه مسائل کشور گل و گشادی مانند آمریکا را حل کند و فرمان بدهد ممکن نیست. مشاوران به وی یاری می رسانند. چنان که یکی شان هفته گذشته مستعفی شد چه حکایتی بود در رسانه ها که بله مغز متفکر جورج بوش رفت.
حال به نظر می رسد مشاور در سرزمین ما شده است شغلی برای یک گروه آدم که تخصصشان فحش دادن به گذشتگان است، همه از اول تا آخر، و با عرض معذرت دروغ بافتن، و ندانسته های رییس را واقعیت جا زدن و همان را تکثیر و توزیع کردن. تجسم کنید اگر کیسینجر که مشاور ریچارد نیکسون بود قرار میشد دستور از نیکسون بگیرد و فقط مسوول این باشد که مصاحبه کند و به منقدان رییس جمهوری بد و بیراه بگوید. از همین روست که به گمانم این معنای مشاور نیست. اما به ما هم مربوط نیست. رییس جمهور هر کار دلش خواست بکند به ما چه . ما چرا باید غلط های مشاور را بگیریم و این خطر را بپذیریم که به ضدیت کور ، یا به گفته آقای جوانفکر براندازی نرم مبتلا شویم که خدا نیاورد.
اما مصداق. از آن جا که ایشان گفته “عملکردها، تصمیمات، اقدامات باید مورد نقد عالمانه قرار گیرد تا سره از ناسره باز شناخته شود و منافع مردم نیز در سایه چنین نقدی تامین خواهد شد”باید قبل از این که دولت از این کرم پشیمان شود و باب نقد عالمانه هم بسته شود دست به کار شد. اول این که در همین جمله که مشاور رسانه ای فرموده دست کم دو غلط هست. یکی این که عملکرد و اقدام مشخص نفرموده اند تفاوتش چیست. دوم این که ایشان گویا نمی داند “باید”ی وجود ندارد بلکه عملکردها “می توانند” مورد نقد عالمانه قرار گیرند.
ولی روح جمله ایشان را ملاک قرار می دهیم و چند سئوال ساده. وقتی رییس وی هر روز ده ها بار “ما اولین …” “ما بهترین…” “ما در طول تاریخ بیش ترین…” به کار می برد بی آن که درباره شان تحقیق کرده باشد و مشاورانش هم به او کمکی نمی کنند، آیا نشان دادن غلط های این مقایسه ها نقد عالمانه است یا نه. پاسخ ایشان می تواند این باشد “اگر با دلیل و مدرک صورت گیرد و بی احترامی هم نشود البته که عالمانه است”. با همین فرض شروع می کنیم.
در گزارش عملکرد دو ساله دولت ادعا شده که رییس جمهور و وزیر خارجه اش به “بیش از یکصد کشور اسلامی” مسافرت کرده اند. در حالی که یکصد کشور اسلامی در جهان وجود ندارد. تازه این دو به صد کشور [اعم از مسلمان و غیرمسلمان] هم سفر نکرده اند، چه رسد که اگر سفر می کردند ملت باید می پرسید حاصل این سفرها کجاست وگرنه سفر کردن و از صاحبخانه حرف های مبادا شنیدن که هنر نیست.
در گزارش نوشته اند “رییس جمهور تنها رییس دولتی در همه تاریخ است که به همه شهرهای ایران سفر کرده است و با همه مردم ایران دیدار داشته است”. این سخن که مدام تکرار می شود دروغ است. ادعای پوچی است. هیچ کس نمی تواند چنین ادعائی کند که همه ایران را دیده، ایشان همه نهاد ریاست جمهوری را ندیده چطور می تواند چنین ادعائی کند، با همه هفتاد و پنج میلیون مردم ایران هم دیدار کرده از آن حرف هاست. اما اگر انتقاد کنی خواهند گفت در مثل مناقشه نیست [ که در این جا هست] ادعا می کنند این که گفته اند همه شهرها مقصود همه استان هاست. این هم که گفته اند مردم سراسر کشور یعنی از هر منطقه با چند تائی ملاقات کرده اند.
فرض کنیم که این استدلال با آن تبلیغات برابری دارد. و فرض کنیم تبلیغات چی مجازست به چنین مغالطه ای. ولی باز سئوال وجود دارد. دست کم چند نخست وزیر دوره پهلوی دوم در تاریخ ثبت است که ماهی یک بار هیات دولت به استانی بردند. هنوز کسانی مانند نگارنده همین نوشته زنده اند که به عنوان خبرنگار به یاد دارند و می توانند عکس ها و گزارش ها را نشان دهند که دولت هویدا در تابستان ها به مناطق گرم و زمستان ها به مناطق سرد می رفت و هیات دولت را هم می برد و آب اشامیدنی قشم که همین روزها باز دوباره مساله شده است در زمان همین سفرها فراهم شد وقتی که هویدا دستور داد وزیر دارائی اش [جمشید آموزگار] در جزیره بماند و تا آب را فراهم نکرده حق ندارد به تهران بیاید.
رییس جمهور، با خوش بینی که در خود سراغ دارم، لابد چنین نیست که بخواهد دروغ بگوید. واقعا باور دارد که چنین است. اما نمی داند. تاریخ نخوانده است. مشاوران باید به او بگویند که حاجعلی رزم آرا نظامی نابغه ای که به دست فدائیان اسلام کشته شد [چون شاه تصور می کرد که می خواهد رضاشاه شود و علیه او کودتا کند]شهر به شهر و کوه به کوه خاک ایران را دیده بود. آن هم نه با پرواز های اختصاصی هواپیمای سابق سلطان برونئی بلکه با جیپ و اسب. آن هم نه برای تبلیغات بلکه برای همه مناطق ایران کتاب های جغرافیای نظامی نوشته که هنوز معتبرست.
یا دعوی دیگر رییس جمهور و دولتمردان “آقای احمدی نژاد تنها رییس دولتی است که نامزد حزبی نبوده و در نتیچه به هیچ حزبی بدهکار نیست و حزبی او را کاندیدا نکرد. و فراجناحی است. این ادعا دروغ است و از زبان کسی بیان می شود که تاریخ ایران را نخوانده تا بداند از چه می گوید. در دوران پادشاهی پهلوی که اصلا حزبی وجود نداشت که رییس دولتی انتخاب کند می گذریم. از دکتر مصدق که عضو جبهه ملی بود اما برای این که نشان دهد نخست وزیر آن ها نیست همان روز اول دولت از جبهه استعفا داد و چند تن از مخالفان جبهه ملی را به کابینه برد می گذریم . نمی گوئیم که در بیشتر موارد افراد بعد از رسیدن به دولت حزب درست می کنند که این را هم آقای احمدی نژاد درست کرد و نادره ای بود که در اولین انتخابات شکست خورد. اما برسیم به تاریخ جمهوری اسلامی، رییس جمهور اول علیرغم میل حزب جمهوری اسلامی که حزب فراگیر شده بود انتخاب شد. در مورد رییس جمهور دوم رهبر جمهوری اسلامی همچنان با نامزد شدن روحانیون موافقت نکرد با حزبی [ به معنای حزب جمهوری اسلامی [ بودن وی هم موافقت نکرد و نوبت به آقای رجائی رسید که حزبی نبود اما نامزد حزب جمهوری اسلامی بود. رهبر فعلی انقلاب اولین و تنها نامزد منتخب ریاست جمهوری بود که هم روحانی بود و هم رهبر حزب جمهوری اسلامی. بعد از جنگ هیچ حزبی در کشور وجود نداشت که آقای هاشمی نامزدش باشد. اما می توان گفت دو جناح بودند. هر دو جناح هم در کابینه وی بودند هم ناطق نوری و هم عبدالله نوری، هم میرسلیم و علی لاریجانی و هم محمد خاتمی. در آستانه مجلس پنجم نزدیک بود حزب کارگزاران سازندگی ایجاد شود که رهبر جمهوری اسلامی موافقت نکرد. در انتخابات دوم خرداد به شرح ایضا باز حزبی نبود. جناح اصلی کشور نامزدی داشت که رای نیاورد. آن گروه اندک کارگزاران هم اگر نفاذ سخن داشتند بدان معنا نبود که بتوانند چنان رائی بسازند، همین طور سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی. این هر دو در انتخابات مجلس پنجم به جز چند نفری مانند فایزه هاشمی و عبدالله نوری و دکتر معین کسی را وارد مجلس نکردند. پس آقای خاتمی هم بی حزب و جناح برگزیده شد. پس آشکار می شود تنها دو رییس جمهور قبلی حزبی بودند و حزبی آن ها را نامزد کرد و برایشان رای گرفت. یکی مرحوم رجائی و دیگر مقام رهبری.
اما می ماند ادعای عمل به فراجناحی کردن. آقای هاشمی می تواند چنین ادعائی بکند آقای خاتمی هم می تواند بکند چرایش را در مورد هاشمی گفتم و در مورد خاتمی وی از جناح رقیب آقای غفوری فرد را مشاور کرد. از حزب کارگزاران چندین وزیر داشت و وقت رفتن هنوز آقای جهانگیری و مرعشی در کابینه بودند.
حالا ایشان که آقای احمدی نژاد باشد بر سر کار آمده هیچ کس به جز دوستان و همفکرانش را قبول ندارد، تا سطح فرمانداران همه را عوض کرده . جناح راست را هم به زحمتی می پذیرد آن وقت ادعای فراجناحی هم می کند.و باز عنوان “اولین ” را برای خود ذخیره کرده است. غفلت چقدر.
اصولا کار مهم مشاوران این است که این صفت های “ترین” را از دهان رییس جمهور بیندازند پیش از آن که سوژه قطعی و غیرقابل انفصال جوک ها شود. مثلا وقتی از استقبال مردم از خودش در فلان روستا سرمست می شود و قطار صفت های تفصیلی به راه می افتد، مشاوران باید اولا توجه دهند که قبل از این ها هم چنین مراسمی و بیش از این جمعیتی برای صاحبان مقام آمده از تهران برپا شده است. از جمله در جمع خصوصی که احتمال تبلیغ برای غیر نداشته باشد فیلم دیدار شاه و همسرش را از منطقه طبس زلزله زده یک سال مانده به انقلاب نشانش دهند و در گوشش بگویند این مردم که از همه چیز محرومند، عادت کرده اند که برای هر صاحب مقام که از مرکز رسید صلواتی بفرستند، گوسفندی بکشند، به حساب خود نگذار. برایشان این عمل هم تماشاست هم احتمال دارد این ها که کلید درآمد نفت را در دست دارند، مرحمت و کرم نمایند حمامی برای روستا، جاده ای، بیمارستان و پلی هم نصیب مستقبلین بشود. خوش بختانه چون تبلیغات و بزرگ نمائی از دیرباز در این کشور معمول بوده پس فیلم هایش هست. دیدن این فیلم ها و دانستن این گزارش ها، کمتر فایده ای که دارد این است که آدم چیزهائی نمی گوید که دیگران بخندند و یا در سلامتش شک کنند. اگر کسی بعد از دیدن فیلم سال های قبل از انقلاب خواست بگوید نامسلمان ها، مردم را با اتوبوس جمع کرده اند، مشاور صادق باید در گوش رییس بگوید ما مسلمانان هم همین کار را می کنیم . اگر گفتند کفار را جمع کرده اند ، مشاور باید بهشان نشان دهد که در جمع کسانی که از همسر شاه در طبس استقبال کردند و فیلمشان الان در اینترنت هم هست، برای نمونه یکی هم بی حجاب نبود بلکه همه چادری بودند.
مشاور متدین برای این که حقوق و مزایائی که دریافت می کند حلال باشد در این موارد دقیق می شود و حتی اگر باعث رنجش رییس شود، برایش توضیح می دهد که رفتن به مرکز یک استان و سخنرانی یک ساعته در استادیومی که بیست هزار نفر مثلا با تعطیل ادارات و دانشکده ها و مدارس در آن گردآوری شده اند، در هیچ قاموسی به معنای دیدار تمام مردم آن استان و بازدید از تمام شهرهای کشور نیست. آن وقت همولایتی ما نامه می نویسد که بابا دروغ چرا . نه رییس و نه معاون و نه وزیر ده سالی است از حوالی ده ما در کجور و ساوجبلاغ عبور نکرده اند.
مشاور متدین به رییس توصیه می کند شما که به کلنگ زدن های سال آخر هاشمی رفسنجانی معترض بودی نباید الان خودت موقع کلنک زدن کارخانه پارچه بافی اردبیل بگویی “ بزودی ایران بزودی حرف اول را در لباس در جهان می زند” یا “دیگر اجازه نمی دهیم لباس های ایرانی با مارک خارجی فروخته شود؟”مشاور لبخندها را می بیند. مشاور پچ پج ها را می شنود. مشاور کار اصلی اش نیست تملق گفتن مدام. اگر چنین نبود از مشاوران متعدد یکی شان به ایشان می گفت چطور می خواهی نگذاری لباس با مارک خارجی برسد در کشوری که مواظبت و امنیتش چنان است که قاچاقچی ها سه کیلومتر لوله می کشند و گازوئیل از آن می فرستند به کشور همسایه. یعد از دو سال گروگان گیری و شرارت و ساختن چند پایگاه نظامی و اعلام چند باره استقرار ارامش در منطقه شرق کشور ، آخرین بار گروگان گیرها را نه نیروی انتظامی ما که این همه هزینه اش کردیم و این همه امکان تبلغاتش دادیم بلکه پلیس پاکستان دستگیر می کند و دولت معترض است که چرا گروگان گیرها را تحویل ما نمی دهید. تازه سی در صد هم که در گاز تخفیف داده ایم. برای همین کارها لابد.
مشاور خوب و متدین در گوش رییس می خواند به دشت آهوی ناگرفته مبخش. بگذار اولین محموله کارخانه اردبیل راهی بازار شود. ببین اصلا می تواند در بازار خودی بفروشد. مثل کارخانه تولید چادر مشکی نمی شود که نتوانست با چین رقابت کند آن هم در محصولی که خریدارش فقط خانم های ایرانی هستند. و ورشکست شد. بعد.
اما مشاور رسانه ای آقای احمدی نژاد چنین نمی کند سهل است مدام برای روزنامه نگاران خط و نشان می کشد و حرفه ای را که نمی شناسد مقید می کند. به این تاویل خوانندگان می توانند بقیه گفته های مشاور محترم را هم باور کنند و محک بزنند. از جمله آنجا که می فرمایند “احمدی نژاد در جریان انتخابات حتی یک وعده نداد. مردم با همه وجود او را باور کردند و واقعا به او علاقه مندند.”
ممکن است مردم به آقای احمدی نژاد علاقه مند باشند. یعنی اکثریتشان. البته باید تا انتخابات صبر کرد. اصلا هم فرض را بر این نگذاشت که با انتصاب سردار افشار قرار شده بسیج کارهای انتخابات را در دست بگیرد. فرمانده بسیج فرمانده انتخابات، بسیج هم برگزار کننده انتخابات. نگوئیم جای شبهه هست. از آن جا که ما لیبرالیم و راهی جز صندوق نمی شناسیم . صندوق را حتی اگر کلیددارش شورای نگهبان و سردار افشار باشند هم به هر روش دیگر ترجیح می دهیم. اما بایدشان گفت صبر کنید تا از صندوق چه به دراید. تا آن زمان به استناد یک در صد [نسبت به کل رای دهندگان] که احمدی نژاد بیش تر از مهدی کروبی در دوره اول آورد، ادعا کنید. می پذیریم که مردم به ایشان علاقه دارند. اما اجازه بدهید با جمله “ایشان حتی یک وعده در انتخابات نداد:” کمی مخالفت کنیم . آخر مگر ممکن است بعد دو سال چنین بلوفی زد
یکی از مردم بپرسد ایهاالناس اقای احمدی نژاد وعده نداد. سفره و نفت چی بود. وام ازدواج چی بود. مبارزه با مفاسد اقتصادی چی بود. ساده زیستی. بازگشت به انقلاب و ارزش های آن. مسکن. سیاست خارجی. اگر نمی دانند بدانند ایراد گرفتن از گذشتگان به معنای دادن وعده آن است که برعکس کار می کنیم. وقتی که خانه سازمانی شهردار تهران را در تیزر تبلیغاتی گذاشت آقای شمقدری و بعد خانه ساده آقای احمدی نژاد را با آن مقایسه کرد. یعنی دو تا چیز مختلف را با هم مقایسه کرد، به قصد فریب مردم. آیا وعده نبود. بود و حالا هم مسلمان متدیدن می پرسد چرا اقای الله کرم و شمقدری نشان نمی دهند که رییس جمهورشان الان کجا زندگی می کند و آن را با خانه شخصی آقای خاتمی و یا معین مقایسه نمی کنند.
همانند ژست سوار شدن در هواپیمای عمومی و مانند مردم عادی. که دو بار بیشتر اتفاق نیفتاد و جت اختصاصی سلطان برونئی البته که امن تر و راحت تر بود. اما شعار ساده زیستی را هنوز هم می توان ادعا داد. فقط به استناد کاپشن و شلوار چروک.
سخن آخر
راست بگویم. آقای احمدی نژاد اگر خوب و اگر بد اینک رییس جمهور ایران است. ما ایرانیان اگر مخالف و اگر موافق، به هر حال ناگزیر از پذیرش این واقعتیم. اکثریت قریب به اتفاق ما هم نه عضو حزب سیاسی هستیم و نه کسی را پشت در نم کرده داریم که تازه شورای نگهبان هم باید تائید کند صلاحیتش را. مایل هم هستیم که در همین دوران انشالله چهارساله کارهای خوبی بشود به نفع مملکت و در انتخابات هم مردم بتوانند ازادانه به هر که می خواهند رای بدهند. اگر در این فاصله بیشتر نوشته ها و گفته های ما مردم علیه آقای احمدی نژادست به طوری که دستگاه مخابرات به زحمت افتاده در جمع کردن اس ام اس ها، وزارت اطلاعات به دردسر دچار شده در گوش کردن به جلسات هر کس هر گروه و خانواده، روزنامه شریفه به ناراحتی دچار شده برای خبرسازی مدام از اتاق خواب و پذیرائی مخالفان دولت، مشاوران رنگ به رنگ اینقدر زخمت خنداندن مردم به خود می دهند. خلاصه دولت مجبور شده روزنامه ها را از ترس نزدیک شدن انتخابات ببندد. حتی آقای ثمره هاشمی هم کفایتش نکند فرمانده بسیج را برای انتخابات مجلس کمک بخواهد، فقط و فقط علتش افاضات رییس و مشاوران ایشان است که مدام به گذشتگان و دیگران بدو بی راه می گویند و ادعاهای عجیب می کنند و دستشان رو می شود.
واقعیت این است که گذشتگان حتما هزار اشکال دارند وگرنه همان چند رای اضافی را مردم به اقای احمدی نژاد نمی دادند. این حرف درست است. و حقیقتش این است که ما مردم بدمان نمی اید که نقد اصلاح طلبان کنیم اما شما نمی گذارید. اگر دهان بسته بودید و کار می کردید یک صدم آن که امروز ادعا می کنید. حتی خطاهایتان هم گذشتنی بود. کسی از شما انتظار ندارد هم شاگرد اول و هم دوم و هم سوم باشید و به قول رییس قدرت جهانی باشید و به قدرت منطقه ای هم اکتفا نکنید. همین ماشینی که به دستتان داده شده است را به ارامی برانید ملت برای سال ها قدرشناستان خواهد بود.
اما وقتی که مدام ادعا می کنید. مدام منم طاووس علیین شده . و از سر بی اطلاعی بلوف هائی می زنید که هر عاقل می داند درست نیست، همین است. روزنامه ببندید در تاکسی. در تاکسی مامور بگذارید در جمع بچه ها، در اتوبوس، به زبان طنز، به زبان کنایه، به شعر. ملت ایران سواران از اسب پیاده کرده است. شما که چیزی نیستید.
آقای جوانفکر در همین آخرین گفتار کشف غریبی هم کرده اند. فرموده اند روزنامه نگاران کجا بود که شهرام جزایری پدید آمد. و نتیجه گرفته اند که روزنامه ها دست در جیب شهرام جزایری داشتند. پاسخ این است که اگر در موقع کشف جرم می فرمائید که از قضا دوستانتان که روزنامه کیهان باشند در آن زمان بودند و به اندازه کافی هم حقیقت گوئی کردند و به اندازه کافی هم نتیجه خوب گرفتند. اما اگر سخن چنان که گفته شده برای متهم ساختن روزنامه نگاران به ضعف و ترس است که پرسیده اید در آن زمان خبرنگاران کجا بودند. باید مثال خروشچف را آورد.
دبیرکل حزب کمونیست شوروی در کنگره بیستم لب به انتقاد از ژنرالیسم استالین گشود و در حالی که کس در تالار پولیتبرو نفس نمی کشید تا توانست از آن متوفا بد گفت و گفت تا صدائی آمد. یکی پرسید تو خودت کجا بودی آن موقع. مقصودش این بود که چرا وقتی استالین زنده بود نگفتی. خروشچف از همان پشت تریبون گفت کی بود که این سئوال کرد. صدائی از سالن نیامد. دوباره پرسید چه کسی بود. هیچ کس دستی بلند نکرد. سه باره هم جوابی نگرفت آن گاه گفت همان جائی که الان شما هستی .
حالا حکایت ماست. اگر روزنامه نگاری ایران جان داشت در همین دفعه که شما سوار بودید و عید شد و خبر پخش شد که شهرام جزایری فرار کرد، هزار نکته بود که باید می نوشت. اما نوشته نشد چرا. به همان دلیل که آن زمان نوشتنی نبود.
ببینید یک اشتباه کوچک و یا یک اصلاح کوچک چقدر در معنا فرق دارد. در انگلستان بعد از جنگ عراق معمول شد که تونی بلر را کارتونیست ها، سگی می کشیدند و جورج بوش را میمون . کسی هم آن ها را به دادگاه نکشاند که توهین کرده ای. چرا که انگلیسی ها از قضا سگ را هم دوست دارند و هم عزیز می دارند. وقتی موقع رفتن بلر شد یکی از نویسندگان مشهور نوشت تونی سگ بود منتها نه سگ گله، بلکه سگ رهنما بود. یعنی همان سگ ها که برای هدایت کورها تربیت می شوند و آن ها را به منزل می برند. با این گفته بسیار ناسزا ها تصحیح شد. از جمله آشکارمان شد سگ پارس کننده و بدخو و بددهان عیب است ورنه سگ رهنما مثبت هم می تواند بود.