علی مطهری هفته گذشته در مراسم بزرگداشت محمد حسینی بهشتی، که در اصفهان برگزار شد، از آنچه “حذف منتقدین از سیستم حکومت” می نامید انتقاد کرد و گفت: “عدهای اصرار دارند بگویند انقلاب ریزشهایی دارد و رویشهایی که رویشهای آن بسیار بیشتر از ریزشهاست در حالی که فقط کسانی که در مقابل انقلاب حمله مسلحانه انجام میدهند همچون گروه فرقان و سازمان منافقین ریزشهای انقلاب هستند.” او حذف منتقدان از جمله آیت الله منتظری را نادرست دانست و تاکید داشت: “این رویه چه در زمان حضرت امام و چه پس از آن اشتباه بوده و کار غلطی است.”
اظهارات مطهری، بلافاصله واکنش راستگرایان را در پی داشت. روزنامه کیهان در مطلبی با عنوان “اگر حذف نمیشدندکه عینالدولهها سر کار میآمدند” نوشته بود: “چه در ابتدای انقلاب و چه پس از فتنه 88، محافل و عناصری حذف شدند که اصرار داشتند از قطار انقلاب پیاده شوند یا با گروههای قسمخورده ضد انقلاب همراه شوند یا فرصتطلبانی که قصد انحراف انقلاب را داشتند. از گروهک نهضت آزادی بگیرید تا سازمان مجاهدین خلق و ابوالحسن بنیصدر و منتظری. اگر قرار بود این قبیل محافل- حتی با دست به اسلحه شدن یا تدارک آشوب و کودتا- تحمل شوند که استبداد و استعمار به این کشور باز میگشت.”
کیهان اضافه کرده بود: “آیا میتوان پذیرفت آقای منتظری با امثال مریم قجر عضدانلو و سلطنتطلبان و بهاییها و افراطیون مدعی اصلاحات در یک جبهه بایستد و در عین حال انسان صالحی باشد؟! “
محمدکاظم انبارلویی، نویسنده روزنامه رسالت نیز در این روزنامه آورده بود: “تردستی و چشمبندی آقای مطهری این است که مخالفین نظام را منتقدین مینامد و بعد به تخطئه نظر امام (ره) میپردازد. این نهایت بیمهری به امام (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی است.اینکه ایشان ریزشهای انقلاب را به «فرقان» و «منافقین» محدود میکند صرفا به این دلیل است که نظر امام و برخورد امام را تخطئه کند.”
در طول سالهای گذشته، نیروهای منتقد درون حکومت جمهوری اسلامی، کمترین انتقاد را به دوره رهبری آیت الله خمینی وارد کرده اند و تمرکز آنها بر روی دوران رهبری آیت الله خامنه ای بوده است.
حتی اصلاح طلبان با دفاع از دوران رهبری خمینی، کوشیده اند دوران حاکمیت او، و در واقع دوران حاکمیت خود را قابل دفاع و متفاوت از سالهای رهبری خامنه ای توصیف کنند.
تاکید میرحسین موسوی بر اینکه باید دوران طلایی حکومت آیت الله خمینی احیا شود، نشان می داد که همچنان زمان انتقاد و بازبینی دوران رهبری خمینی در میان نیروهای درون حاکمیت ایران فرا نرسیده است. گرچه با گذشت زمان، و تا صدور آخرین بیانیه میر حسین موسوی و منشور جنبش سبز دیگر سخنی از دوران طلایی خمینی گفته نشد، اما انتقادی هم بر دهه اول حکومت جمهوری اسلامی مطرح نمی شد.
در مهرماه سال ۱۳۸۹، زهرا رهنورد طی گفتگویی در پاسخ به این پرسش که “طبیعتا خاطرههای بسیاری از مردم از دوران انقلاب با خاطرات شما متفاوت است. بسیاری «دوران طلایی امام» را جور دیگری میبینند بسیاری آرمان های «امام» را برنمیتابند به نظر شما تاکید زیاد بر همین چیزها عامل تفرقه نیست؟” گفته بود: “همه ما خاطرات فردی مان با هم متفاوت است و در عین حال مشترکاتی هم دارد. آن سالها، سالهای عزت و سر بلندی همراه با خطاها و اشتباهات و تندروی هاست. این سخن من طی سی سال گذشته است. از سویی تقدیس عظمتها و از سویی نق زدن برای کاستیها و تند رویها. به عنوان یک روشنفکر منتقد که سر در چاه دانشگاه کرده و نالههای خود را در آنجا ضبط کرده، یادمان باشد در تفکرو باورهای مان چهارده معصوم داریم و نه بیشتر. پس هیچ فردی را نباید مطلق کرد اصلا چرا بر اصول و ارزشهای آزادیخواهانه و دمکراتیک توافق نکنیم؟”
او در همین گفتگو تاکید کرده بود: “چرا حق نمیدهید در این هفت رنگ یا رنگارنگی، موسوی مذهبی دوستدار امام خمینی هم صادقانه رنگ خودش را داشته باشد. او که گفته است من در کنار شما هستم […] چرا به موسوی حق ندهیم که به عنوان یک فرد مذهبی و دوستدار امام خمینی از او به نیکی یاد کند؟ البته ما بیش از چهارده معصوم نداریم و هیچ کس هم مطلق نیست اما باید قبول کرد ضمن حفظ حق انتقاد نسبت به هر فرد سیاسی و مذهبی، امام خمینی فروپاشی یک نظام پوسیده پلیسی و استبدادی وابسته به خارج را رهبری کرد وبخش عظیمی از ملت ما به او باور دارند.”
رهنورد درباره اعدامهای گسترده در سال ۱۳۶۷ هم معتقد بود: “جنایات و عملیات تروریستی آن گروه کذایی بر کسی پوشیده نیست. اما انتقام جویی طرف مقابل هم خطای بزرگی بوده است و هیچ کج روی قابل قبول یا اغماض نیست. اما به طوری که بارها گفته شده از این جنایت نه آقای خامنهای و نه آقای موسوی هیچ یک اطلاعی نداشتهاند و در حوزه وظایفشان هم نبوده است. البته سکوت و توجیهی هم در کار نیست و آن اقدامات خارج از چارچوبهای حقوقی و ملاحظات اخلاقی بوده که بارها در نشستها و در پاسخ به سئوال کنندگان درباره آن، تقبیح شده است، آن اتفاق لکههای سیاهی است که به آب زمزم و کوثر، سفید نتوان کرد.”
محمدکاظم انبارلویی، پس از انتشار این گفتگو طی یک سرمقاله در روزنامه رسالت نوشت: “اگر خانم رهنورد قبول دارند که منافقین مرتکب جنایت شدهاند و عملیات تروریستی داشتهاند بنابراین نباید به جانی و تروریست جایزه داد، بلکه باید جانیان به مجازات برسند. حال که به مجازات رسیدهاند چرا از مجازات منافقین در سال ۶۷ به عنوان «لکه سیاه» و «جنایت یاد» میکنند.”
او اضافه کرده بود: “حالا خوب میشود فهمید که چرا برخی هوشمندانه میگویند وقت دستگیری و محاکمه سران فتنه نرسیده است. اینها باید خود را تخلیه کنند تا مردم بدانند با چه جماعتی در دهه اول انقلاب زیر یک سقف مسیر انقلاب را طی می کردند.”
فشار دستگاه های امنیتی حکومت از یک سو و همدلی اصلاح طلبان با “خط امام” از سوی دیگر موجب شده است، که انتقاد از دهه رهبری آیت الله خمینی کمتر به گوش برسد.
حتی رادیکال ترین انتقادهای مربوط به دوره رهبری خمینی هم چهره او را از دیگران متفاوت ترسیم می کند. مصطفی تاج زاده در خرداد ماه سال ۱۳۸۹ یادداشتی با عنوان “پدر، مادر، ما باز هم متهمیم!” منتشر و در آن انتقادهایی به دهه اول انقلاب نیز وارد کرد. او از جمله نوشته بود: “اعتراف میکنم که اگر در زمان خود در مقابل مواجهه نادرست با آیتالله شریعتمداری و برای حفظ حریم مرجعیت اعتراض میکردیم، کار به جایی نمیرسید که امروز حرمت مراجع و عالمانی همچون مرحوم آیتالله منتظری و حضرات آقایان وحید خراسانی، موسوی اردبیلی، صانعی، بیات زنجانی، دستغیب شیرازی، طاهری اصفهانی، جوادی آملی و… حتی در صدا و سیما مورد تعرض قرار گیرد و کار به جایی برسد که حتی بیت و نوه امام و حسینیه و مرقد ایشان و نیز آرامگاه مرحومان صدوقی و خاتمی از تعرض مصون نماند.”
او افزوده بود: “اگر باید اعتراف کرد و حلالیت طلبید که باید هم طلبید، باید از برخوردهای ناصوابی که با مهندس بازرگان و دکتر سحابی صورت گرفت، عذر خواست و نیز باید از همه سیاسیونی که خواهان فعالیت قانونی بودند و حقوقشان به بهانههای مختلف نقض شد، پوزش طلبید. همچنین باید از تحمیل یک سبک زندگی به شهروندان و دخالت در حریم خصوصی آنان معذرت خواست. خطای ما آن بود که تصور میکردیم ما انسانهای متوسط قادریم در میخانهها را ببندیم، بدون آنکه لازم باشد درهای تزویر و ریا را باز کنیم. اشتباه ما این بود که در عمل به برخی امور عرفی تقدس بخشیدیم، غافل از آنکه تلاش مذکور عقیم و نتیجه اش عرفی شدن بسیاری از مقدسات است. بزرگترین خطای ما تعمیم مناسبات سیاسی در عصر «عصمت» به عصر «غیبت» بود.”
با اینهمه مصطفی تاج زاده خطاهای خط امام را مربوط به دوره ای که آن را دوره “جنگ و ترور” می نامید، دانسته بود. او در عین حال با انتقاد از صدا و سیما و تریبون های حکومتی نوشته بود: “میخواهند بگویند امام هم کسی بود مثل آقایان جنتی و مصباح، غافل از آنکه این شبیهسازی مخدوش، روشهای استبدادی و سرکوبگر را توجیه و آقایان را تطهیر نخواهد کرد. به عکس، دامنه بدبینی به رهبر فقید انقلاب محدود نمیشود و با تعمیم یافتن به ائمه اطهار (ع)، میتواند بیدینی و بیایمانی را در نسل جوان دامن بزند که با کمال تأسف در برخی موارد زده است.”
در سالهای اخیر، جدی ترین انتقادها به رهبری روح الله خمینی از سوی اصلاح طلبان مذهبی را محسن کدیور آغاز کرد. او مقالاتی درباره برخورد ناعادلانه آیت الله خمینی با برخی مراجع مذهبی منتقد از جمله آیت الله شریعتمداری و آیت الله روحانی منتشر کرد. این انتقادها پاسخ تند نیروهای “خط امام” را در پی داشت.
از جمله آیت الله سیدمحمد موسوی بجنوردی در گفتگویی تاکید داشت: “امام ناموس انقلاب اسلامی است و خدشه به امام، خدشه به انقلاب اسلامی است. من متاسفم که برخی افراد با گذشت سه دهه این مطالب غیر واقعی را در مورد امام که ناموس انقلاب اسلامی است، بیان می کنند و لذا شایسته نیست که اینگونه ادعاها را نسبت به امام کنیم و قطعاً یک معصیت بزرگ است؛ در حالی که اصلاً فرهنگ امام اینگونه نبود و من برادرانه به کسانی که اینگونه سخن می گویند می گویم که از بیان این دست مطالب خودداری کنند. “
حمید انصاری، سخنان محسن کدیور را “تهمت بزرگ و تکاندهنده” نامید و گفت: “نویسنده در مطالب اخیرش بسیار کوشیده است تا نوشته خود را نقد و تحلیلی استدلالی و برمدار حقگویی ومستند و به عنوان فایده جنبی تحقیق علمی خویش معرفی کند اما برخلاف این ادعا هر خواننده منصفی با مرور اجمالی به این دو نوشته به وضوح در مییابد که با نوشتهای از جنس بیانیههای سیاسی غلیظ آن هم علیه امام و حاکمیت جمهوری اسلامی در دوران امام و پس از آن مواجه است که الفبای آداب و اخلاق پژوهشهای مستند تحلیل علمی تاریخی در آن رعایت نشده است.”