افکار متناقض یک شاعر ریاضی‌دان

نویسنده

» خیام از دیدگاه صادق هدایت

آینه در آینه/ نگاه – نصرت الله نوح: روانشاد صادق هدایت کتابی به نام ترانه های خیام نوشته‌است که مستند ترین کتاب در مورد خیام بوده و تابحال، کسی نتوانسته‌است مطلب “جدیدی به آن اضافه ” کند.  با اینکه استادان بزرگی مانند احسان طبری، مجتبی مینوی،دشتی و سایرین راجع به خیام مقالات متعددی منتشر کرده اند ولی آنچه که صادق هدایت نوشته‌است- چون خود او نیز خیامی از روزگار خود بشمار می‌آمده – هنوز هم از معتبرترین و مستند ترین کتابها در مورد خیام است.

 

رباعیات خیام مخلوطی از افکار متناقص است

شاید کمتر کتابی مانند ترانه های خیام تکفیر شده، بهتان خورده، محکوم شده، منفور بوده، تحریف گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیاگیر پیدا کرده و بالاخره ناشناس مانده‌است. اگر تمام کتابهائی را که درمورد خیام و رباعیات او نوشته شده جمع آوری کنیم کتابخانه بزرگی را تشکیل خواهد داد که کتابهای آن از هشتاد الی یکهزار و دویست رباعی را در خود جا داده‌اند و تقریبا جُنگ مغلوبی از افکار مختلف را به نمایش میگذارند. اگر این کتابها را ورق بزنیم و بخوانیم در آنها به افکار متضاد،مضمونهای گوناگون و موضوعهای قدیم و جدید برمیخوریم، بطوریکه اگر یکنفر صد سال هم عمر کرده باشد و روزی دوبار عقیده، مسلک و کیش خود را عوض کرده باشد قادر به ارائه چنین افکاری نخواهد بود.

مضمون این رباعیات برعقاید و فلسفه های متفاوت مبتنیاست از قبیل الهی، طبیعی، دهری، صوفی، خوش بینی، بدبینی، تناسخی، افیونی، بنگی ، شهوت پرستی، مادی،مرتاضی، لامذهبی، رندی، قلاشی، خدائی و وافوری. آنگاهسوالی که مطرح میشود این است که آیا ممکن است یکنفر اینهمه مراحل مختلف را پوئیده باشد؟

جواب این است که خیر. پس چه اتفاقی ممکن است رخداده باشد؟ هدایت میگوید: خیام واقعی در این میان گمشده و باید او را جستجو و پیدا کنیم. خیامی که بما معرفی کرده‌اند معجون و ملغمه ای است از تمام این تناقضاتی که به او نسبت داده شده‌است. هرکسی که قصد داشته مطلبی را بگوید ولی بنام او نباشد آنرا بنام خیام نوشته و به او نسبت داده‌است. برای اینکه خیام واقعی را پیدا کنیم لازمست که رد او را از ابتدا در تاریخ جستجو کنیم.

 

اولین کتابی که با اهانت به خیام شاعر از او یاد می‌کند

می‌بینیم که تا دویست سال بعد از مرگ خیام در هیچ کتابی از او بعنوان شاعر و صاحب رباعیات نام برده نمیشود. هدایت کتابهای مختلف را مرور کرده و می‌گوید قدیمی‌ترین کتابی که در آن از خیام نام برده شده چهار مقاله نظامی عروضی است.

در آن کتاب نظامی میگوید من خیام را دیدم، بمن گفت اگر بمیرم جایی دفن خواهم شد که در آن روی قبرم گل بروید، ولی در این کتاب هیچ اشاره ای به اشعار خیام نشده‌است. کتاب بعدی تاریخ بیهقی است. بیهقی نیز مطلب عمده ای در مورد خیام ننوشته و سخنی درباره شاعر بودن خیام ابراز نداشته‌است، فقط از او بعنوان حجت الحق نامبرده و او را بعنوان یک دانشمند معرفی میکند.

در ادامه بررسی کتابهائی که در آنها از خیام نام برده شده به کتاب نجم الدین رازی میرسیم. از زنده بودن خیام تاسال ۵۰۸ یعنی اوائل قرن ششم مطمئنیم، اما تاریخ فوتش نامعین است و از آن بی خبریم.

در سال ۶۲۱ یعنی صد سال بعد از این تاریخ، می‌بینیم که نجم الدین رازی صوفی بزرگ آن روزگار در کتاب “مرصاد العباد” به ناسزاگوئی به خیام می‌پردازد و دو رباعی را به نام او چاپ کرده و میگوید این ملعون اشعارش برای شریعت از زهر هلاهل هم بدتراست. نجم الدین رازی دقیقا در مورد خیام چنین نوشته‌است: یکی از فضلا که به نزد نابینایان،به فضل و حکمت و کیاست مشهور است و آن عمر خیام است، از غایت ضلالت این بیت (رباعی) را میگوید:

در دایره ای کامدن و رفت ماست

آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می نزند دمی در این عالم راست

کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست

بیت (رباعی)دوم:

دارنده چو ترکیب طبایع آراست

باز از چه سبب فکندش اندرکم و کاست؟

گرزشت آمد این صورعیب که راست

ورنیک آمدخرابی از بهر چراست

 

اولین کتابی که خیام شاعر را معرفی کرد

پس از این دیگر در کتابها نامی از خیام دیده نمیشود تا در قرن هشتم ، سال ۷۴۱ و در “مونس الاحرار” نوشته “بدرالدین جاجرمی”. در این کتاب است که برای اولین بار از خیام بعنوان شاعری نام برده شده که صاحب ۱۲رباعی است. می‌گوید یکی از شاگردان خیام در خاطراتش نوشته‌است که “من شاگرد حجت الحق حکیم عمرخیام بوده ام، او گاهی که از درس دادن خسته میشد برای ما از رباعیاتش می‌خواند و من دوازده رباعی از او را گردآوری کرده ام” که بدرالدین جامی آنها را در کتابش چاپ کرده‌است. هدایت میگوید که بعد از مرگ خیام هر گروهی بنابه دلایل مربوط به خود تلاش کردند که او را توجیه کنند. عده ای او را صوفی می‌دانستند و عقیده داشتند که او صوفی بوده و به مرحله حیرت و فنا رسیده و بهمین علت از شکّیات سخن می‌رانده‌است. می‌دانیم که در تصوف مراحل مختلفی وجود دارد که آخرین مرحله آن حیرت و فناست. عده دیگری میگویند که خیام در آخر عمر توبه کرده و با پای پیاده به مکه رفته‌است تا خدا از گناهانش بگذرد! حال ببینیم که آن دوازده رباعی منتسب به خیام که در مونس الاحرار آمده‌اند از چه قرار میباشند.

هدایت می‌نویسد که: این دوازده رباعی نشان میدهند که سراینده همه آنها صاحب یک عقیده بوده، هیچوقت تغییر عقیده نداده و تا پایان زندگی در همان خط فکری اولیه باقی مانده‌است. هدایت این رباعیات را شاهد گرفته و میگوید چند رباعی مربوط به سنین جوانی، تعدادی مربوط به میان سالگی و چندتای دیگر که مربوط به سنین پیری و هفتادسالگی او هستند، همه نشانگر ثبات فکری خیام در سراسر عمر او و صحت تعلق آن رباعیات به خیام میباشند.

رباعی اول بقرار زیر است:

هرچند گه رنگ و روی زیباست مرا

چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا

معلوم نشد که در طربخانه خاک

نقاش ازل بهر چه آراست مرا

از این رباعی که مربوط به دوران جوانی خیام است شک وتردید به طور کاملا آشکار و مشاهده میشود و اما نمونهرباعیات مربوط به اواسط عمر:

افسوس که نامه جوانی طی شد

وان تازه بهار زندگانی دی شد

حالی که ورا نام جوانی گفتند

افسوس ندانم که کی آمد کی شد

و اینست نمونه تفکر خیام در سن هفتاد سالگی:

من دامن زهد و توبه طی خواهم کرد

باموی سپید قصد می خواهم کرد

پیمانه عمر من به هفتاد رسید

این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد

و بدین ترتیب میتوان دید که موضوع پای پیاده رفتن خیام به مکه نمیتواند واقعیت داشته باشد و وصله ای غیرواقعی است که به او چسبانده‌اند. بطور کلی در مورد خیام باید گفت که او انسانی است آگاه در نجوم، ریاضی، فلسفه و حکمت و قبل از اینکه بعنوان شاعر شناخته شود بعنوان یک فیلسوف، دانشمند، حکیم و یک منجم معروف بوده و در تمام کتب در زمانهای مختلف به این نکات اشاره شده‌است.

 

خیام ریاضی دان را فراموش نکنیم

همچنین میدانیم که رساله جبر و مقابله او از معروفترین کتابهایش محسوب میگردد.  خیام کتاب دیگری نیز به زبان فارسی دارد که “نوروز نامه” است. این کتاب از نثر زیبائی برخورداراست و پس از هزار سال هنوز هم قابل استفاده میباشد. تعداد دیگری از آثارش به زبان عربی است که به زبان روز آن زمان بود نوشته شده‌اند. لازم به تذکر است که تمام دانشمندانی که در آن زمان حضور داشتند، مطالب خود را به زبان عربی می‌نوشتند، چون وقتی که اعراب بر ایران مسلط شدند، همه آثار ایرانی را غارت کردند و سوزاندند. میهن پرستان ایرانی برای حفظ آثار قدیمی ناچار شدند که آنها را با زبان عربی ترجمه کنند. چون میدانستند که زبان پهلوی آنها با تسلط اعراب از بین خواهد رفت. دو نفر از معروفترین این وطن پرستان یکی جریر طبری صاحب تاریخ بزرگ طبری و دیگری ابن مقفع بود. کتابهائی که از آنزمان برای ما باقیمانده‌اند بخصوص به بهای خون ابن مقفع، که منصور او را در سن ۳۶ سالگی قطعه قطعه کرد و در آتش تنور سوزاند به دست ما رسیده‌اند. در مورد ابن مقفع، منصور خلیفه عباسی گفت:

که این ملعون با این سن کم ما را فریب داده و آثار پهلوی بسیاری را به زبان عربی ترجمه و پخش کرده‌است که جمع آوری آنها برای ما غیرممکن است. در جلد سوم کتاب «یادمانده ها» به تفضیل درمورد ابن مقفع و زندگانی و آثار او نگاشته‌است.  یکی از این کتابهای ارزشمندی که بوسیله ابن مقفع و بمنظور حفظ آن به زبان عربی ترجمه شد کلیه ودمنه بود که در دوره انوشیروان توسط بروزیه طبیب از هندوستان به ایران آورده شده و به زبان پهلوی ترجمه شده بود.

با تسلط اعراب بر ایران نسخه پهلوی آن معدوم گردید ولی همانطوریکه گفته شد ابن مقفع با ترجمه این کتاب به زبان عربی آن را حفظ کرد و در قرن ششم نصرالله منشی دوباره آنرا به فارسی برگرداند.

فراموش نکنیم که کلیله و دمنه بهمراه مرزبان نامه تا قبل از اینکه در قرن هفتم کتابهای گلستان و بوستان توسط سعدی نوشته شوند، از اولین کتابهای درسی مدارس بشمار می‌آمدند.  نوح در ادامه صحبت در مورد خیام گفت که خیام مطمئن بود که در زندگی فردائی وجود ندارد و زندگی همین است که در حال گذر است و به همین علت از مردن وحشت داشت.  او هر روز پنجه های مرگ را بالای سر خود می‌دید و این وحشت را در بسیاری از شعرهایش میتوان ملاحظه کرد. میگوید:

ایکاش که جای آرمیدن بودی

یا این ره دور را رسیدن بودی

ایکاش پس از هزارسال از دل خاک

چون سبزه امید بردمیدن بودی

ای آنکه نتیجه چهار و هفتی

وز هفت و چهار دایم اندر تفتی

می‌خور که هزار بار بیشت گفتم:

باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی

یک قطره آب بود با دریا شد

یک ذره خاک بود با صحرا شد

آمد شدن تو اندر این عالم چیست؟

آمد مگسی پدید و ناپیدا شد

این قافله عمر عجب می‌گذرد

در یاب دمی که با طرب می‌گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب می‌گذرد

 

 

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه

وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پرکن قدح باده که معلومم نیست

این دم که فرو برم برآرم یا نه

 

 

گویند بهشت و حور عین خواهد بود

و آنجا می لعل و انگبین خواهد بود

گرما می و معشوق گزیدیم چه باک

چون عاقبت کار همین خواهد بود

 

و یا:

 

ای بسکه نباشیم و جهان خواهد بود

نی نام زما و نی نشان خواهد بود

زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل

من بعد نباشیم و همان خواهد بود

و دیگر اینکه:

 

دانی که سپیده دم خروس سحری

از چیست چنین همی کند نوحه گری؟

یعنی که نمودند در آئینه صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

 

و همچنین:

 

می خور که به زیر گل بسی خواهد خفت

بی مونس و بی یاور و بی همدم و جفت

زنهار به کس مگو تو این راز نهفت

هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت

 

 

حافظ و خیام

پس از خیام شاعری که پیش از همه، تحت تأثیر خیام قرارگرفته حافظ بوده‌است. بطوریکه گاهی میتوان روح خیام را در قالب حافظ احساس کرد. او نیز مانند خیام در بسیاری از مواقع پنجه های مرگ را بر بالای سر خود احساس می‌کند و با همان نگاه خیام به دنیا می‌نگرد:

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین

کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

میدانیم که از محسنات حافظ یکی این است که همواره و در سخت ترین شرایط به انسان ها امید میدهد. از دلایل گرفتن فال حافظ و توجه و محبت ما ایرانیها به حافظ یکی این است.  او وقتی که ایران مورد حمله مغولها قرارگرفت مثل سعدی از ایران نگریخت و در شیراز باقی ماند و رو یه خرابه های مغول زده ایران نشست و همواره به مردم امید رهایی داد:

یوسف گم کشته بازآید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن

وین سر شورید بازآید به سامان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مرداد ما نگشت

دائماً یکسان نماند حال دوران غم مخور

گر بهار عمر باشد باز بر طرف چمن

چتر گل برسرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

نه ای ز اسرار غیب هان مشو نومید چون واق

باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

ایدل ارسیل فنا بنیاد هستی برکند

چون ترا نوح است کشتیبان ز توفان غم مخور

گرچه منزل بس خطرناکست و مقصد ناپدید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

 

حافظ در بسیاری از غزلها ضمن دادن امید، پنجه های استخوانی مرگ را نیز خیام وار بر بالای سر خود می‌بیند:

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد

چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

گل عزیزست غنیمت شمریدش صحبت

که باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد

ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید

از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد

گر زمسجد به خرابات شدم خرده مگیر

مجلس وعظ درازست و زمان خواهد شد

ایدل ار عشرت امروز به فردا فکنی

مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد…

 

منبع: کانون فرهنگی چوک