زیبایی زن؛ اسیر پرده و نقاب
“طراحی” آنچنانکه شناخته شده جزو اصلی ترین پایه های هر هنری به شمار می آید و چون کمتر به آن پرداخته می شود حتی نسبت به دیگر هنرهای تجسمی، غریب تر نیز هست. با این نام عده کثیری به یاد اتودهای چند دقیقه ای برای رسیدن به حجمی می افتند تا دست گرمی ای شود برای خلق یک اثر رنگی. اما به واقع طراحیهای” آرش میرطالبی” از نوع دیگری است.
درآثار وی ذهنیت بیشتر برآثارش غلبه داشته و نوعی تیرگی بر روح او سایه افکنده است. این امر سبب شده تا آثارش همراه با اغراقهایی که تا حد کج نمایی سوق پیدا می کنند، خلق شوند. به نظر می رسد که تمرینات اکسپرسیونی این طراح بیشتر از دیگر عناصر خلق تابلوها بوده است و فیگورهایی که به خود پیچیده اند و در اسارت تاریکی هستند، بیشتر دیده می شوند و نیز سفیدی کاغذ غیر محسوس است. با دقت در تابلوهای موجود در نمایشگاه متوجه می شویم که ذهنیت های منفی طراح نسبت به جهان سیاه پیرامونش به تدریج فرو می ریزد و ذهنیت جدیدی جایگزین آن می شود که میل به صعود و نور بیشتر در آن دیده می شود. وی این دوره را “ خلاء ” نام نهاده است. مطالعه در این دوره به آثار وی رسوخ کرده و هاشورهای طراحی هایش روح زندگی پیدا کرده است.
حرکتهای قلم میرطالبی در این دوره از رهایی خاصی برخوردار است و نوعی ریتم موسیقی وار القاء می کند که در این مورد خود هنرمند نیز با این موضوع موافق است که در حین طراحی به موسیقی نیز گوش می سپرده و در فضایی که مدلهایش، فیگورهای طرحهایش بودند، جریان داشته و در یک نتیجه گیری کلی می توان گفت که در این دوره سفیدی کاغذ بیشتراز دوره قبل است. نکته بسیار مهمی که در آثار وی موج می زند نفوذ او به درون افکار و روح فیگورهاست. او به دنبال افق وسیعتری است. شاید در دیدی سهل انگارانه آثار او کپی از طبیعت بیجان باشد، ولی به واقع آثار او آیینه ای در برابر افکار و روح مدل و بیننده است. به چشمان برخی از طراحیهای وی نمی توان بسیار نگاه کرد، چرا که بهتر است گفته شود او آنچنان استادانه نگاه درونی فیگور را در چشمانش گنجانده که صراحت این مطلب توان نگاه دوباره را از بیننده می گیرد. او قصد چیره شدن بر تصویر را دارد و شخصیت پنها ن فیگورهایش را طراحی می کند.
میرطالبی در این نمایشگاه تلاش دارد که فرم، خط و تنالیته را در جهت بیان حسی کاراکترها و کنش شخصی فیگورها به کار گیرد و چه بسیار زمانها که زیبایی حالت گرفتن مدل او را برای به تصویر کشیدن “حالت مدل” به شوق می آورد. برای آنکه آثارش رنگ و بوی تصویرسازی (ایلستراسیون) به خود نگیرد از روایی کار کردن پرهیز می کند که این تعامل جای خالی خود را در طراحیهایش نشان می دهد. در واقع سامان دهی عناصر بصری ( مانند فضای پس زمینه و بطور عام فضا سازی) به صورت برخورد با ترکیب بندی (به عنوان موضوع اصلی) بصورت از پیش تعیین شده نیز، چندان او را جلب نمی نماید که فی البداهگی برایش هیجان بیشتری را به ارمغان می آورد. همانطور که نگاه مدل او را به وجد می آورد، برای آنکه بتواند نگاه مدل را شکار کند، مطالعات زیادی از روی مدل خویش انجام می دهد. در بعضی از نقاشیهایش که مستقیما از روی مدل زنده اجرا شده رنگهای خاکستری حاکمیت بیشتری را به خود اختصاص می دهد، چنانچه گویا رنگهای خالص و درخشنده را برای اثر خویش تزیینی می پندارد و در واقع مانند طراحانی که به مقوله رنگ به عنوان جزء دوم اثر خویش بعد از استحکامات “فرم و طرح” می اندیشند، او نیز می خواهد رنگ را فدای ساختار محکم واقع گرایانه اثر خود نماید. شخصیت پردازی و نزدیک شدن به شباهت مدل یکی از اهداف مهم در پرورش دادن آثارش می باشد و گاهی این شباهت پردازی می تواند به دست یافتن به احساس آنی مدل لطمه بزند. به هر تقدیر مشخصه تجربه اندوزی و جستجو گری برای هنرمندانی که آن را خصیصه ای مهم تلقی مینمایند، از آثارآرش میرطالبی مستثنی نمی باشد و او نیز خود را از این قاعده خارج نمی داند.