گفت و گو با امید صالحی، یکی از دانشجویان بهمن جلالی
خاموشی موتور عکاسی ایران…
امید جان، گفت و گو را با ذکر شخصیت فردی بهمن جلالی آغاز کنیم، در این سالها که از نزدیک با او آشنا بودی، چه مشخصه ی ویژه ی در برخورد و شخصیت اش پیدا کردی؟
خب، هم من و هم همه ی آنهایی که به او نزدیک بودند خوب می دانستند که بهمن انسان بسیار دقیقی است با یک دانش بسیار بالا از تاریخ و جغرافیای ایران. به جزئیات زندگی توجه می کرد و حواسش به همه جا بود. من اینطور شنیده ام که بهمن در دوران کودکی و نوجوانی، انسان بسیار خجالتی و گوشه گیری بوده و تا زمانی که عکاسی را نشناخته بوده، زیاد با مردم سخن نمی گفته. اما بعد، از ایجاز عکس برای ارتباط برقرار کردن با دیگران سود برده و حرف هایش را با عکس می زده…
و همین مشخصات باعث شد، تا او یکی از بهترین عکاسان مستند تاریخ ایران شود، درست است؟
بله. بهمن جلالی تاریخ ایران را به خوبی می شناخت و به ثبت تصویری تاریخ اعتقاد داشت. مثلاً یادم می آید که در سر کلاس های درس یکی از شاگردهایش عکسی از خمینی آورده بود. او را نشان می داد که حین بازی دنبال نوه اش می کرد. یادم می آید که کادر عکس کج بود، بعد بچه ها هنگام چاپ، کادر را درست کردند که این موضوع باعث ناراحتی شدید بهمن شد. می گفت همین کادر کج، خودش سند تاریخ است. همین نامنظم بودن کادر نشانمان می دهد که خمینی بر خلاف رهبران سیاسی دیگر، یک عکاس حرفه ای در کنارش نداشته و عکس های او آماتور است. یا مثلاً عکس تاریخی خمینی، زمانی که از پله های هواپیمای ایر فرانس پایین می آمد. خب این عکس، بسیار مشهور است اما هر سال یکی از شخصیت های حاضر در عکس، از تصویر پاک می شد. بهمن از این موضوع به شدت ناراحت می شد و اعتقاد داشت این کار ها به گونه ای تحریف تاریخ است و سندیت عکس را از بین می برد. اساساً روال ثبت مستند تاریخ را به خوبی می شناخت.
بهمن جلالی، علاوه بر کار عکاسی، سالها به تدریس هم اشتغال داشت، کمی هم از شیوه های خاص او برای تدریس عکاسی بگوییم…
بهمن جلالی از نسلی بود که متاسفانه به دلایل زیاد اجتماعی ایدار نماند. خیلی از هم دوره ای هایش مهاجرت کردند و از ایران رفتند و آنهایی هم که ماندند، آنقدرها دل و دماغ کار کردن نداشتند. اما دانش او، شناختش از تاریخ و شخصیت خاصش باعث شده بودند که بهمن جلالی استادی کم نظیر برای عکاسی ایران باشد. به قول کاوه گلستان، بهمن جلالی موتور عکاسی ایران بود.
بهمن برای تدریس عکاسی روش ویژه ای نداشت. بیشتر سعی می کرد که ذهن شاگردهایش را هر چه بیشتر و بیشتر متوجه اطراف کند و پیش از خوب عکس گرفتن، خوب دیدن را به دانشجوهایش بیاموزد. خودش هم همین بود. ذهنش به اسکنری می مانست که تمام وقایع پیرامونش را اسکن می کرد. تغییرات اطرافش را جدی می گرفت. در باره ی شیوه ی برخوردش با بچه ها هم بگویم که رفتار او به کل از تشریفات و آداب و رسوم استاد و شاگردی فاصله داشت. به نظر من، آموزش عکاسی جوری به یک آموزش سینه به سینه می ماند و برای این کار هم باید رابطه ی نزدیکی میان استاد و شاگرد برقرا باشد که بهمن جلالی به خوبی این رابطه را برقرار می کرد.
و تاثیر او بر نسل جدید عکاس های ایرانی؟
او تاثیر بسیاری بر تربیت نسل جدید عکاسان ایرانی داشت. بچه های بسیاری بودند که کار و شیوه ی عکاسی را از او آموختند. می توانم این طور بگویم که هر عکاسی دوست داشت که به گونه ای از او رهنمون بگیرد و عکسش را به دست بهمن بسپارد. بهمن به همه ی ما یاد داد که چگونه با سوژه ارتباط برقرار کنیم… او عکاسی را حین زندگی به ما یاد داد. یادم می آید که یک فندک طلا داشت که همیشه همراه خودش می آورد. یک بار برای عکاسی از مردم یک روستا به سفر رفته بودیم که دیدیم بهمن فندک همیشگی اش را نیارورده، علت را جویا شدیم؛ گفت، اینجا جای آن فندک طلا نبود، این تشریفات اجازه نمی داد که با مردم این روستا ارتباط کامل برقرار کنم.