بازخوانی نامه سحابی به خاتمی

رشید اسماعیلی
رشید اسماعیلی

“مردم در رابطه با فشار‌ها یا اهل اصلاح، تامل، تساهل و برخورد مسالمت جویانه هستند یا اهل خشونت و تهاجم. دسته دوم [یعنی اهل خشونت و تهاجم] معمولا می‌کوشند که دولت و نیروهای مسلط جامعه را به سوی خشونت و تهاجم بیشتر بکشانند و یا به قول خودشان تضاد بین خلق و حاکمیت را تشدید کنند و از این رهگذر گروه اول را هم از ادامه سلوک مسالمت جویانه یا اصلاح طلبانه خود مأیوس کنند و آن‌ها را هم به صف خود یعنی مشی خشونت و تهاجم بکشند. چنین است که واکنشهای تهاجمی و خشونت آمیز به تمام جامعه سرایت می‌کند و هم طرفهای صاحب قدرت و هم طرفهای تحت انقیاد و سیطره قدرت را معتقد و متمایل به خشونت و تهاجم می‌سازد. رفتار تهاجمی از سوی حاکمیت‌ها همواره واکنش تهاجمی و خشونتهای غافلگیرانه را در توده مردم القا می‌کند و در این میان گروههای تهاجمی بالذات هم بهره برداری خودشان را می‌کنند. بدین ترتیب است که جامعه را سراسر اندیشه تهاجم و خشونت فرا می‌گیرد و فرهنگ تهاجم بر روابط و مناسبات مخفی و آشکار سایه می‌اندازد”

عزت الله سحابی، سرمقاله ایران فردا زمستان ۱۳۷۳

 

“می‌دانید راهی که آغاز کرده‌اید بسیار صعب و سخت است. نمی‌توان یک شبه همه امور را به سامان کرد. پس شما ناگزیرید که با چراغ عقل و تجربه و سلاح پایداری و تقوا قدم به قدم جلو روید… دولت باید حقایق امور را بدون پرده پوشی و قصد تبرئه در اختیار مردم قرار دهد. اگر دولت با ملت صدق و صمیمیت نشان دهد، می‌تواند این انتظار متقابل را از مردم نیز داشته باشد صداقت و یگانگی بین حکومت کنندگان و حکومت شوندگان یک امر دو طرفه است و از ضروریات حکمت سیاسی و اجتماعی می‌باشد”.

از نامه عزت الله سحابی به محمد خاتمی، تابستان ۱۳۷۶

 

عزت الله سحابی در گذشته است. همه ما از آنچه در تشییع جنازه او روی داد و از شهادت هاله سحابی آگاهیم. همه ما این غم را به سوگ نشسته‌ایم و در چاه عمیق این فاجعه اشک ریخته‌ایم و ناله کرده‌ایم.

باری؛ عزت الله سحابی از بین ما رفته است. این اما یک مرگ معمولی نیست چرا که سحابی آدمی معمولی نبود. او شش دهه در عرصه سیاست این سرزمین فعال بود اما در تمام این شش دهه کسی نتوانست صداقت و پاکدستی‌اش را به پرسش بگیرد و می‌دانیم که در لجن زار سیاست و مرداب متعفن فرهنگ سیاسی ما این چیز کمی نیست. از این گذشته سحابی یک دنیا تجربه بود. به نقش “تجربه” اهمیت زیادی می‌داد و بر استفاده از تجارب تاکید داشت. اتفاقی نبود که حتی کتاب خاطراتش را “پنجاه سال خاطره و تجربه” نام نهاد.

سحابی نماینده یک مشی، اندیشه و تجربه است. اکنون که او در میان ما نیست باید مشی و اندیشه او را در ترازو بگذاریم و تجربه زیسته سیاسی او را ارج نهیم. اگر خواهان پاسداشت بزرگان علم، فرهنگ و سیاست هستیم، بهترین راه، آشنایی با میراث اندیشگی آنان و گفتگوی جدی درباره آن است. این تنها حاکمیت نیست که با فشار، تهدید و‌گاه خشونت، خاطر بزرگان ما را می‌آزارد و به ساحتشان توهین روا می‌دارد، اتفاقاً بزرگ‌ترین ظلم را ما مردم در حق بزرگانمان انجام می‌دهیم: با قدرنا‌شناسی در روزهای حیاتشان و با فراموشی میراثشان از پس سوگ مرگشان.

حالا که قدر سحابی را تا زنده بود آنگونه که باید و شاید ندانستیم خوب است که لاا قل پس از مرگش دین خود را به او و شصت سال مبارزه‌اش ادا کنیم. بر ماست که بدانیم سحابی چه می‌گفت و چه می‌خواست وتجاربش چه بود. باید میراث سحابی (و امثال او) را بشناسیم و همدلانه و نقادانه در مورد این میراث به گفتگو بنشینیم، این وظیفه ماست.

این وظیفه البته بیشتر متوجه دوستان عزیز ملی-مذهبی است تا پس از بیرون آمدن از شوک این وقایع دردناک به تبیین و ارائه اندیشه‌های مهندس سحابی بپردازند و در باب این اندیشه‌ها با روشنفکران و جوانان به گفتگو بنشینند.

 من اما تنها به عنوان کسی که از نوجوانی افکار و نوشته‌های مهندس سحابی را دنبال می‌کرده و خود را مدیون او و مجله ایران فردایش می‌داند در اینجا می‌کوشم به اندازه وسع ناچیز و توان اندک خودم به او و اندیشه‌اش ادای دین کنم. اندیشه و تجربه سحابی حاوی عناصری است که به کار توسعه سیاسی و اقتصادی ایران می‌آید یا لااقل بحثهایی را بر می‌انگیزد که می‌تواند در تبیین یک راهبرد سیاسی-اقتصادی برای توسعه کشور مفید باشد.

طبیعی است که به عنوان یک “لیبرال دموکرات” ممکن است با برخی از ابعاد اندیشگی مهندس سحابی زاویه داشته باشم، اما این تفاوت در نظرگاههای فلسفی نمی‌تواند مانع استفاده ما از سرمایه اندیشه‌ها و تجارب بزرگانی چون سحابی باشد.

با این مقدمه نگارنده می‌کوشد در هفته‌های آینده طی چند مقاله به برخی از ابعاد برجسته و قابل توجه اندیشه سحابی بپردازد. برای اولین گام مایلم از نامه تاریخی و مهم مهندس سحابی به محمد خاتمی در تیرماه ۱۳۷۶ شروع کنم. حدود یک ماه از رویداد تاریخی۲ خرداد ۱۳۷۶ می‌گذشت که عزت الله سحابی در نامه مفصلی خطاب به محمد خاتمی توصیه‌ها و پیشنهاداتی را خطاب به او مطرح کرد. نوشته پیش رو در واقع بازخوانی محتوای این نامه است تا از این رهگذر بتوانیم با برخی از مهم‌ترین دغدغه‌های عزت الله سحابی آشنا شویم و البته ناخودآگاه، عملکرد خودمان و دولت اصلاحات را با سنگ محک این نامه بسنجیم و نکاتی را در این باب نه به نیت مچ گیری و تخطئه، بلکه از سر علاقه و دلسوزی تذکر دهیم.

در ادامه به محورهای اصلی نامه سحابی می‌پردازم:

 

اول) انباشت تجربه

چنانکه گفته شد تاکید بر نقش “تجربه” در تعیین سیاستهای کلان و خط مشی‌ها یکی از اصول فکری و عملی سحابی بود. سحابی معتقد است “انقلابی‌گری” و “ایدئولوژی زدگی” مانع انباشت تجارب تاریخی است. او می‌نویسد:

 ”در دهه‌های اخیر، افراد و گروههایی به نام اصولگرایی یا ایدئولوژی گرایی، تجربه اجتماعی و تاریخی را نفی یا مورد بی‌اعتنایی شدید قرار می‌دهند”.

و در ادامه می‌گوید:

 ”انباشت و تراکم تجارب، یک سرمایه ملی برای کل جامعه فراهم می‌آورد و همین سرمایه است که دستمایه حرکات وتوسعه‌های بعدی است” سحابی این سئوال را مطرح می‌کند که “چرا کار ما پیشرفت ندارد و از زمان مشروطه تا کنون، دائما راههای رفته را دوباره و چند باره می‌رویم و پیوسته دور خود می‌گردیم؟” و البته خود در پاسخ می‌گوید:

“برای اینکه ما به انباشت و جمع بندی و بهره گیری از تجارب گذشته خودمان، یا تجارب ملتهای دیگر هرگز اعتقاد نداشته‌ایم… توجه به گرفتاری‌ها و عقب ماندگی‌ها و در جا زدن‌های جامعه ما که پس از یکصد سال… هنوز اندر خم کوچه امنیت و آرامش و ترقی باقی مانده است ما را وادار می‌کند که یک لحظه به علت ریشه‌ای این ناکامی‌ها بیاندیشیم و دائما دور خودمان نگردیم و گذشته‌ها را تجربه مکرر ننماییم”.

سحابی به عنوان فعال سیاسی آزادیخواه و توسعه گرایی که دغدغه اسلام هم دارد دلیل معرفت‌شناختی بسیار مهمی برای تایید نقش تجربه مطرح می‌کند:

“تمام ملت ما نسبت به این حقیقت بی‌اعتنا بوده‌اند که سرمایه هرگونه ترقی و پیشرفت در سیاست، اقتصاد، فرهنگ، علم و فن همانا تراکم تجارب است. چون ما دسترسی به غیب نداریم و خداوند در زندگی روی زمین خاکی ما را به حال خود وانهاده است. تنها از روزن تجربه و عقلانیت در جمع بندی تجارب است که می‌توانیم چراغی به سوی آینده بیابیم و گام به سوی حقیقت راه بسپاریم.”

تاکید او بر اینکه “به منبع غیب دسترسی نداریم” و اشاره صریح به اینکه “خداوند روی زمین خاکی ما را به حال خود وانهاده است” و در نتیجه “تن‌ها از روزن تجربه و عقلانیت در جمع بندی تجارب می‌توانیم چراغی به سوی آینده بیابیم”بیانگر این نکته بسیار مهم است که برخلاف آنچه برخی فکر می‌کنند سحابی در پی این نبود که شیوه اداره امور اقتصادی و سیاسی کشور را از درون قرآن، سنت و متون مقدس دینی استخراج کند. او در زمینه نحوه ساماندهی امور این دنیا عقل و تجربه بشر را “حجت” می‌دانست.

سحابی با اشاره به نقش انباشت تجربه در پیشرفت غرب، از بی‌توجهی “تمام نحله‌های درون و بیرون انقلاب، درون حاکمیت و خارج از آن، و تمام نیروهای معروف به معارضان (اپوزیسیون)” به نقش انباشت تجربه انتقاد می‌کند:

“ما در همین ۱۸ سال پس از انقلاب تجربه‌های بسیاری کردیم و محصول عملکرد‌ها را هم دیدیم، اما همین مسائل و جمع بندی و تجرید و استخراج یک یا چند اصل راهنما از آن‌ها، هنوز مورد اعتنای کسی نیست”.

بعد از آن و در همین راستا سحابی پیشنهاد جالبی به خاتمی می‌دهد:

” اولین گام شایسته شما در راه سترگی که پیش رو دارید، تمهید گروهی از مشاوران است که به جمع بندی تجارب انقلاب بپردازند و آن‌ها را همچون سرمشقی برای آینده حرکت خود و تمامی ملت در پیش روی قرار دهند”.

 اگر خاتمی این پیشنهاد سحابی را عملی می‌کرد می‌توانست زمینه بسیار مناسبی برای یک گفتگوی سراسری بین نیروهای سیاسی ایران فراهم کند، گفتگویی که شاید دست کم می‌توانست موجب وفاق نیروهای سیاسی بر سر برخی مسائل بنیادین و آشتی وکم شدن فاصله‌ها شود. در راه عملی شدن این پیشنهاد البته موانع بسیاری بود. اما اینکه چرا خاتمی خود هیچگاه گامی در این جهت بر نداشت وهمواره از افرادی مانند سحابی دوری جست خودش “داستانی ست پر آب چشم”. با این حال هیچ‌گاه برای گفتگو در مورد مسائل بنیادین ملی دیر نیست.

 

دوم) حقوق شهروندی، مسائل فرهنگی و جامعه مدنی:

سحابی در‌‌ همان سال ۷۶ و البته پیش از آن همواره بر حقوق شهروندی و حقوق بشر پای می‌فشرد. اگر چه این روز‌ها خیلی‌ها این کار را می‌کنند اما در آن روزگار کمتر کسی بود که در این باب به صراحت سحابی سخن بگوید. سحابی در این مورد خطاب به خاتمی خواستهای زیر را مطرح می‌کند:

“بازگرداندن امنیت خاطر به عموم شهروندان… ایجاد امنیت شغلی، تحصیلی و رفع تبعیضات استخدامی و شغلی و حذف رفتارهای موهن مقامات و مسئولان با مردم. اصلاح بنیادی بینش در گزینش‌های اداری و تحصیلی یا انحلال آن‌ها. این کار، مردم را از تنش و اضطراب و پیامدهای اخلاقی و اجتماعی آن‌‌ رها می‌کند و آن‌ها را با نظام پیوند و آشتی می‌بخشد. بازگرداندن امنیت آموزشی و امنیتی به اساتید و معلمان و بازسازی فضای احترام به استاد و معلم در تدریس و تحقیق و تربیت، حذف برنامه‌های آموزشی یا پرورشی فشرده و مبتنی بر قشری‌گری و ظاهر سازی در گروه نوباوگان، جوانان و دانشجویان، تا آن‌ها را کمتر از دین و دیانت ومعنویت، فراری دهند.”

اما سحابی در مورد مسائل فرهنگی به جز انتقاد از “برنامه‌های آموزشی یا پرورشی فشرده و مبتنی بر قشری‌گری وظاهر سازی” در این نامه انتقادات شدیدی نیز نسبت به نوع تبلیغات سیاسی-فرهنگی در جمهوری اسلامی مطرح می‌کند:

“در مورد تبلیغات به خصوص تبلیغات معروف به ضد تهاجم فرهنگی غرب به دو نکته باید توجه داشت: یکی اینکه سنگینی بار تبلیغات در رژیم جمهوری اسلامی بسیار بالاست و این رژیم را در ردیف رژیم‌های توتالیتر قرار می‌دهد که تمام رابطه آن‌ها با مردم در ارتباط با تبلیغات متمرکز، خلاصه شده است. آن هم تبلیغاتی از بالا مبتنی بر ظواهر و شعار‌ها و محتوی کسب هویت و امتیاز برای خود از طریق نفی هویت دیگران و افترا و هتک حیثیت و شخصیت مردم و طرح غرب و غرب زدگی از مواضعی بسیار عوامانه و ساده و تکراری.”

در همین راستا مهندس سحابی به این نکته اشاره می‌کند که “صدا و سیما به صورت دژی وحشتناک برای تبلیغات انحصاری، گروهی، عوامانه و آلوده به فساد مالی و اخلاقی تبدیل شده است”.

در مورد جامعه مدنی هم سحابی به نکات مهمی اشاره می‌کند که شاید برجسته‌ترین آن‌ها تاکید بر آزادیهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به عنوان لوازم جامعه مدنی باشد:

“جامعه مدنی اصولا مولود خود جامعه است. دولت وظیفه و توان آن را ندارد که به تشکیل و تکوین آن مستقیما بپردازد. جامعه و گروهبندیهای متکثر درونی آن، خود باید به آن درجه از رشد و تعالی برسند که فضای امن و آرام و خالی از تنش و نزاع را ایجاد کنند و وجود واقعیت طرفهای مقابل و درون جوش ملت را تحمل نمایند و در اندیشه حذف دیگری نباشد.“چنانکه گفته شد سحابی در ادامه به اهمیت آزادی مردم برای “نهادینه کردن گروهبندی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود” تاکید می‌کند.

 

سوم) دیپلماسی، فساد اقتصاد:

نقد سحابی بر دیپلماسی بین المللی جمهوری اسلامی بنیادین و حکیمانه است. او می‌نویسد:

 ”تمام دیپلماسی ما در جهان به هزینه و امتیاز اقتصادی بخشیدن و صرف انرژی زیاد در برابر دریافت هیچ [چیز] از امتیازات [متقابل]، نفوذ، اعتبار یا دوستی جدی خلاصه شده است. و در همه جا با کمال تاسف، آمریکا، اسرائیل و وابستگان آن‌ها، ترکیه و عربستان هستند که برنده سیاسی می‌شوند.”

سحابی در نقد سیاست “صدور انقلاب” می‌گوید:

“به نظر می‌رسد جوهر دیپلماسی و روابط خارجی ما با قدرت‌های فائقه و مردم آن اصولا اندیشه صدور انقلاب از رهگذر زور و بینش ولایت و اعتقاد به جایگاه تعبد و تقلید برای انسان نشئت گرفته است. منتها تا هر جا که توانایی و قدرت فائقه داشته‌ایم با زور و خشونت تبلیغات تهاجمی و در صورت عدم توانایی رویکرد به سازش و معامله و بخشش از کیسه بیت المال را انتخاب کرده‌اند. تماس با مقامات انگلستان از طرف جناح انحصار و سرکوب از همین بینش تغذیه شده است.”

سحابی در عرصه اقتصادی از وابستگی بودجه دولت به درآمد نفت انتقاد می‌کند و در عین حال سیاست‌های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را به چالش می‌کشد. او همچنین معتقد است که با توجه به شرایط ایران، دولت ناگزیر از ایفای نقش جدی در عرصه اقتصاد کشور است و “هرگونه تلاش در حذف دولت از جریان امور اقتصادی کشور که در برنامه‌های بانک جهانی و نظم نوین جهانی مستتراست درمان کننده مسائل خاص ایران نیست”.

 البته این بخش از اندیشه‌های اقتصادی سحابی محل نقد و مناقشه جدی است. در اینجا قصدم نقد این گزاره‌ها نیست، تنها خواستم رئوس اندیشه اقتصادی سحابی را مورد اشاره قرار دهم. اما در اندیشه اقتصادی سحابی تاکید بر نقش “سرمایه داری ملی” یا‌‌ همان “بورژوازی ملی” و همچنین توسعه صنعتی بر مبنای سرمایه داری ملی جایگاه ویژه‌ای دارد. اتفاقا سحابی در توسعه صنعتی تاکیدش بر نقش بخش خصوصی و احتراز از اقتصاد دولتی است. او در مورد راهبرد نهایی توسعهٔ اقتصادی در ایران می‌گوید:

“چاره‌ای نمی‌ماند جز اینکه به توسعه صنعت در میان مردم و جامعه، و ایجاد ارزش افزوده هر چه بالا‌تر از طریق سرمایه گزاری خصوصی-مردمی روی آوریم و راهبرد توسعه اقتصادی کشور را بر مبنای توسعه صنعت خصوصی- مردمی استوار کنیم.” این گزاره را در کنار تاکید بر سرمایه داری ملی باید شاه بیت اندیشه اقتصادی سحابی دانست.

سحابی همچنین در این نامه در مورد راههای مبارزه با فساد به نکاتی کلیدی اشاره می‌کند:

 ”مبارزه با فساد و اصلاح نهاد دولت با توصیه و نصیحت و پاداش‌های مادی و کارهایی همچون گزینش‌های مکرر در مکرر عملی نیست. اصلاح نهاد دولت یا بوروکراسی دو بعد دارد: یکی بعد ساختاری و دیگری بعد کاربردی و عملی. در صورتی که بعد ساختاری دولت اصلاح و منطبق بر موازین علمی مدیریت و عقلانیت و بر مبنای هزینه- فایده نشود اصلاح امور با تشویق و تنبیه و تعویض افراد و مقامات و… ره به جایی نخواهد بود.”

سحابی معتقد است: “وقتی سیستم و ساختار غیر عقلائی باشد هر فرد سالم و تازه نفسی هم که وارد این تشکیلات بشود به زودی تبدیل به عنصری عاطل، کم کار، پرهزینه، کم بازده و سرانجام فاسد می‌شود.”

به طور خلاصه می توان گفت اصلاح طلبی، تساهل، مدارا و مسالمت جویی و پرهیز از انقلابی‌گری عناصر جدایی ناپذیر شخصیت سحابی بودند. از این زاویه باید سحابی را مردی از جنس بازرگان دانست. نقل قول صدر این نوشتار به بهترین وجه بیانگر ویژگی اصلاح طلبانه شخصیت سیاسی سحابی است. اما اصلاح طلبی برای سحابی به معنای انفعال در برابر مصائب و تسلیم شدن در برابر فشار‌ها نبود. سحابی در نقل قول دیگر صد این نوشتار خاتمی را به “پایداری” در برابر فشار‌ها و مطلع کردن مردم از مسائل و فشارهای پشت پرده دعوت می‌کند. او این کار را مبنایی می‌داند برای اعتماد و صداقت متقابل بین ملت و دولت. افسوس که خاتمی به بسیاری از این تجربه‌ها بی توجهی کرد و به بسیاری از این توصیه‌ها عمل نکرد. امروز شاید خود خاتمی بیشتر از هر کس دیگر در این باب مغموم و مغبون باشد. به هر حال تنها هدف از بازخوانی این نامه این بود که بار دیگر توجه نیروهای اصلاح طلب و تحولخواه را به رئوس دغدغه‌های این پیر سیاست و خدمت جلب کنیم و با مرور این تجارب به آسیب‌شناسی شکستهای گذشته و تبیین راهبردهای موثر برای پیروزی‌های آینده مبادرت ورزیم.