مادرم دق کرد؛ فاطمه همچنان زندانیست

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» خانواده رهنما در مصاحبه با روز:

خانواده فاطمه رهنما در مصاحبه با “روز” اعلام کردند که این زندانی سیاسی علیرغم بیماری همچنان از مرخصی محروم است و مادر آنها که مدتی بود به کما رفته بود فوت کرده اما باز خانم رهنما امکان استفاده از مرخصی و حضور در مراسم مادرش را نیافته است.

ناهید رهنما، خواهر فاطمه رهنما به “روز” میگوید: مادرم از غصه دق کرد و مرد، او آرزو داشت در روزهای آخر زندگی دخترش را ببیند اما هر جا رفتیم به در بسته خوردیم و کسی جوابی به ما نداد. مادرم از غصه به کما رفت و بعد هم آرزو به دل فوت کرد و ما ماندیم و فاطمه که برای مراسم هم نگذاشتند بیاید.

فاطمه رهنما به گفته خانواده اش، 6 تیر 88 بازداشت شد. رسانه های حکومتی از جمله خبرگزاری ایرنا و روزنامه های ایران و جوان از خانم رهنما به عنوان معشوقه شاپور کاظمی، برادر زهرا رهنورد یاد کردند. اماخانواده خانم رهنما در مصاحبه با “روز” اعلام کردند فاطمه رهنما، همسر شرعی و رسمی آقای کاظمی بوده و قربانی سناریویی شده که برای میرحسین موسوی برنامه ریزی شده است.

به گفته آنهاامنیتی ها خانم رهنما را به دلیل سابقه محکومیت سیاسی اش در دهه 60، طعمه ای برای تخریب و پرونده سازی علیه میرحسین موسوی و زهرا رهنورد قرار داده بودند.

شاپور کاظمی، برادر خانم رهنورد بعد از انتخابات مخدوش سال گذشته بازداشت شد و رسانه های حکومتی مدعی شدند که “او در حال آتش زدن ۷ دستگاه موتور سیکلت در میدان ونک به همراه معشوقه‌اش خانم فاطمه رهنما که یک منافق با سابقه محکومیت ۸ سال زندان بخاطر اقدامات تروریستی در گروهک منافقین است دستگیر شده و از خانه تیمی مشترک و مجلل این دو نفر در شمال تهران مشروبات الکلی و ابزار لهو و لعب کشف گردید”.

این رسانه ها تا بدانجا پیش رفتند که نوشتند: “این دو نفر (آقای کاظمی و خانم رهنما) در اعترافات خود اعلام نموده اند که به منزل آقای میرحسین موسوی تردد داشته اند و با توجه به جهت نسبت خانوادگی خیلی نزدیک مراوده‌ای فعال داشته است در تحریک میرحسین موسوی به دست زدن به اقدامات افراطی پس از انتخابات موثر بوده اند”.

همزمان مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آقای کاظمی را به ارتباط با نهاد های اطلاعاتی امریکا و بدهی میلیاردی به نظام بانکی کشور متهم کرد

با تمام این ادعاها، آقای کاظمی 5 آذر 88 با قرار وثیقه آزاد و سپس از اتهام ارتباط با منافقین تبرئه و توسط دادگاه بدوی به اتهام حضور در تجمعات غیر قانونی به یکسال حبس تعزیری محکوم شد. اما خانم رهنما همچنان در زندان ماند و به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق به دهسال حبس در تبعید در زندان ایذه محکوم شد. اما از آنجا که ایذه زندان زنان نداشت او را مهر 89 به زندان سپیدار اهواز فرستادند.

آقای کاظمی و سایر کسانی که در پرونده خانم رهنما بودند آزاد شده اند اما او با شرایط بد روحی و جسمی همچنان در زندان به سر می برد و به گفته خانواده اش از همه حقوق انسانی و قانونی خود محروم است.

 

تمام درها را بسته اند

خواهر خانم رهنمابا اشاره به عدم پاسخگویی مسئولین به “روز” می گوید: مادرم بیمار بود و روی ویلچر. تا زمانی که خواهرم در زندان اوین بود او را گاهی می بردیم و خواهرم را میدید اما از وقتی فاطمه را به سپیدار اهواز بردند دیگر مادرم نتوانست او را ببیند. اینقدر روی ویلچر نشست و چشم به در دوخت و غصه خورد تا دق کرد و به کما رفت. مادرم واقعا از غصه خواهرم از دست رفت. وقتی در کما بود به هر دری زدیم، التماس کردیم، نامه نوشتیم، خواهش کردیم که بگذارید فاطمه برای چند لحظه هم که شده بیاید بالای سر مادرش و او را ببیند اما جوابی ندادند تا مادرم فوت کرد. باز رفتیم، باز نامه دادیم، باز خواهش کردیم که بگذارید فاطمه برای مراسم مادرش بیاید اما باز جواب ندادند. گویی که اصلا بویی از انسانیت نبرده اند. اصلا هیچ چیزی برایشان مهم نیست.

ناهید رهنما می افزاید: همان روزی که مادرم فوت کرد فاطمه زنگ زد. به او گفتم و به شدت به هم ریخت به هر حال ما اعضای خانواده کنار هم بودیم و با هم بودن خیلی کمک میکند از نظر روحی اما او در زندان و کیلومترها دورتر از ما فقط خبر کما رفتن و بعد هم فوت مادرم را شنید واین خیلی برایش سخت است. هیچ کاری هم از دست او و ما بر نمی اید. از طریق آقای علیزاده طباطبایی، وکیل خواهرم باز پی گیری کردیم چند روز پیش به ایشان گفتم آخر یا باید بگویند با مرخصی موافقند یا بگویند نیستند و دلیل بیاورندو بگویند که چرا مخالفت میکنند. آقای علیزاده گفت مخالفت نمیکنند اصلا هیچ جوابی نمیدهند؛ انگار نه انگار که درخواستی داده شده.

او به نقل از دادستان تهران میگوید که پرونده خواهرش همچنان دست وزارت اطلاعات است و بازجویان او با مرخصی و هرگونه تغییری در شرایط او مخالفت میکنند: “آقای علیزاده طباطبایی خبر فوت مادرم را به آقای جعفری دولت آبادی داده بود؛ او هم ناراحت شده بود مادرم را قبلا روی ویلچر که برای ملاقات خواهرم برده بودیم دیده بود. به آقای علیزاده گفته بود به کسانی که پرونده خانم رهنما دستشان است خواهم گفت اما پرونده هایی از این دست تصمیم گیری اش با من نیست و وزارت اطلاعات باید تصمیم گیری کند و… در اصل وزارت اطلاعات و بازجویان خواهرم همه درها را به روی ما و خانواده ما بسته اند؛من نمیدانم آنها خود خواهر، مادر و عزیزی ندارند که تا این حد از انسانیت بویی نبرده اند؟”

خواهر فاطمه رهنما می افزاید: صحبت ما این است که اگر مخالفت می کنند علت اش را بگویند و بدانیم خواهر ما چه خطری دارد که برای فوت مادرش هم نمیتواند از حقوق قانونی خود برای مرخصی استفاده کند؟ بگویند براساس کدام دلیل خواهر من از همه حقوق انسانی و بدیهی و قانونی خود محروم است؟ خود مسئولان زندان سپیدار می گفتند که از لحاظ قانونی خواهر من حق استفاده از مرخصی را دارد و حق مسلم او است که در مراسم مادرش حضور یابد؛یعنی در اصل هیچ لطفی آقایان قرار نبود بکنند بلکه حق قانونی خواهر من بود و من میخواهم بدانم چرا و براساس چه او را محروم میکنند؟ خواهر من هیچ کاری نکرده و هیچ سند و مدرکی دال بر ادعاهایی که کردند و اتهاماتی که به او زدند در پرونده خواهرم نیست؛ تمام افرادی که اسامی شان در پرونده خواهرم آمده بود و همه به نوعی از دوستان، نزدیکان، اقوام و بستگان آقای شاپور کاظمی و مهندس موسوی بودند پس از چند جلسه بازجویی آزاد و تبرئه شدند و همه به زندگی شان بازگشته اند اما خواهر من با این وضعیت در زندان به سر می برد آخر انصاف است؟ مگر او چه کرده؟ اخیرا گفته اند که او می خواسته شاهین کاظمی، پسر آقای کاظمی را به چین بفرستد تا با منافقان ارتباط برقرار کند! آخر دیگر خیلی مسخره است. جلو یک بچه هم این ادعاها را بگویند می خندد.

خانم رهنما سپس به نقل از خواهرش میگوید: اگر جرمی اتفاق افتاده چرا همه ازاد شدند و کار و زندگی شان را میکنند و این وسط من زندان هستم؟ چرا همه تبرئه شدند و من در این وضعیت هستم؟

او می افزاید: کاملا واضح است که دنبال چیزهای دیگری بودند؛ سناریویی برای کسان دیگری نوشته بودند اما نتوانستند در این سناریو موفق شوند و خواهر من را که ضعیف ترین فرد بود قربانی کردند. این واقعا بی انصافی است.

 

آقای لاریجانی نامه خواهرم را بخوانید

به گفته او، فاطمه رهنما در نامه ای به رئیس قوه قضائیه تمام جزئیات بازداشت و بازجویی های خود را شرح داده: “خواهرم در نامه ای از لحظه بازداشت تا دوماه انفرادی و بازجویی ها و تمام مسائلی که بر او گذشته را نوشته است. صحبت های بازجو و قول و قرارهایی که بازجو گفته بود و همه دردها و مطائبی که بر او گذشته را نوشته. من این نامه را به نماینده اقای لاریجانی در دفتر نظارت بر حقوق شهروندی دادم. ایشان ارجاع داده اند به اقای آوایی، رئیس دادگستری. امیدوارم این نامه خوانده شود و مورد رسیدگی قرار بگیرد. تمام آنچه بر خواهرم گذشته در این نامه است.”

خانم رهنما میگوید: “روزی که نامه را بردم گفتم خواهر من در آستانه 50 سالگی است، او بسیار بیمار است هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی و در مملکتی که ادعای اسلامی بودنش گوش دنیا را کر کرده چگونه یک خانمی در این شرایط را از خانه اش و شهرش، هزار کیلومتر آن طرف تر به زندان می فرستند؟ آخر این همه ادعای راه و روش علی را دارید اگر علی بود که چنین مصائبی نداشتیم اگر علی بود و خواهرم مجرم هم بود، که نیست، اجازه نمیداد چنین رفتاری کنند. قطعا می گفت برای دیدن مادر بیمارش اجازه دهند بیاید، قطعا برای مراسم مادرش می آمد و… آخر کجای اسلام چنین می کنند که شما میکنید؟ مادر من دق کرد، چشم به راه خواهرم ماند و دق کرد. او بیمار بود و استرس سم بود برایش. از استرس و نگرانی و چشم به راهی دق کرد. آرزوی دیدن بچه اش را به خاک برد و نه من، نه اعضای خانواده ام هیچ وقت نخواهیم توانست این را فراموش کنیم که این زن چگونه رفت و.. خیلی زجر کشید مدام التماس میکرد هر کاری می توانیم برای فاطمه بکنیم و ما هیچ کاری از دستمان ساخته نبود و هر جا می رفتیم به در بسته میخوردیم. یعنی این اقایان دین و ایمان ندارند؟ پدر پیر من می پرسد آخر اینها جواب خدا را چگونه خواهند داد؟ مگر دین و ایمان ندارند؟ مگر انسانیت ندارند؟ مگر خانواده ندارند؟ متاسفم در مملکت اسلامی هیچ کسی نیست که حتی جواب دهد و بگوید دردت چیست و…”