در بیشه زاری کمین کرده اند و از روزنی کوچک آن سوی سنگ چین را می پایند. باد هر از چندی گیسوان پریشان دختر بالا بلندی را نوازش می دهد و مانند شاخه های سر مست درخت بید به بالا و پایین می برد. او بعد از ساعتها نگبهانی، جایش را با نفر دیگر عوض می کند، قدری می نشیند، پاهایش را دراز می کند و با سرعت شانه پلاستیکی قرمز رنگش را از جیبش بیرون می آورد و بر گیسوان پریشانش می کشد و آنها را دسته می کند و از پشت محکم می بندد.
آن دیگری صورت آفتاب سوخته اش را محکم به دیوار سنگی چسبانده و دوربین سیاه رنگش را گاهی به راست و گاهی به چپ می چرخاند و تا جایی که چشمهایش کار می کند، دشمن را زیر نظر دارد.
کمی آنورتر دو زن جوان به درخت تکیه داده و همینطور که اسلحه را بر روی زانوان خود گذاشته اند، در سطر سطر کتابی فرو رفته اند.
این تصاویر، تصاویر زنان کوبانی است؛ تصاویری که می تواند ساعتها تو را با خودت در گیر کند و به کلنجارهای درونی بکشاند.
با خود می گویم چقدر جوانند این زنان، حتی برخی از آنها کمتر از ۲۰ سال دارند. نمی دانم چه چیزهای این زندگی را تجربه کرده اند،و از جوانی چه درکی دارند اما بی گمان درکی عمیق از دفاع دارند و همین درک عمیق است که آنها را در جای جای بیشه زارها، یا بر بام کوههای اطراف کوبانی، در کنار هم آورده است.
از سالها پیش به هر وسیله ای که چرخ خشونت را بچرخاند نفرین کرده ام و امروز در شرایطی قرار دارم که به تحسین زنانی نشسته ام که تفنگ به دست گرفته اند و از خود می پرسم این چگونه حالی است؟ سالهاست که بسیاری از شهروندان ایرانی و بخصوص زنان برابری خواه بر گرد هر آنچه که خشونت را دامن می زند و آتش آن را شعله ورتر می کند خط قرمز کشیده اند و این خط قرمز را در سخت ترین و پر هیجان ترین روزهای میهن خود نیز حفظ کرده اند و امروز بسیاری آنها از همت و عزم این زنان سلاح بر دوش حرف می زنند، اشعار حماسی برایشان می خوانند و آنها را می ستایند.
پس از کلی بگو مگو با خود صلح طلبم، جلو آینه می ایستم و با صدای بلند به خود می گویم: امروز برای زنان و مردان کوبانی، روز دفاع است و تا زمانی که این دفاع ادامه دارد زنان کوبانی سلاح خود را با قدرت در دست دارند تا تجاوز بنیاد گرایان را پس زنند.
چنانکه اگر زنان ایزدی و بسیاری دیگر از زنان عراقی، قدرت دفاع از خود را داشتند امروز به اسارت داعش در نمی آمدند و در بازارها فروخته نمی شدند.
همانطور که تصاویر زنان جوانی را که در میانه نبرد با داعش، لبخند شیرینی بر لب دارند و عکس یادگاری یادگاری گرفته اند و یا مادرانی که با بوسه ای از عمق وجود، دختران خود را بدرقه می کنند و مردانی که بر جنازه زنی که در دفاع از کوبانی، جانش را از دست داده، اشک می ریزند و ناله می کنند، نگاه می کنم،از خود می پرسم مبرم ترین کمک زنان ایرانی به زنان کوبانی چه می تواند باشد؟
بعد از کلی بگو و مگو، به خود می گویم که ارتباط و اطلاع رسانی اولین قدمهای کمک به این زنان می تواند باشد. اینکه آنها اشراف کامل به کارهای خود داشته باشند و حضورشان با اطلاع و آگاهی به ابعاد مختلف این نبرد باشد. فرماندهان زن به اندازه فرماندهان مرد در جریان اطلاعات و اخبار قرار گیرند، چنانکه تجربه حضور زنان در بسیاری از ارتشهای آزادیبخش در گذشته نشان دهنده این است که زنان در آن ارتشها سربازانی بودند که می باید فقط از فرماندهان خود اطاعت می کردند و از چرخه اطلاعات و اخبار بدور بودند.
بعد از قدری درنگ، دوباره با خود می گویم: امروز در کوبانی، روز دفاع خانه به خانه است و در محشر جنگ و جدال، به سختی می توان از میزان دانسته ها سخن به میان آورد، اما بلافاصله من فمینیستی ام می گوید اینها نکاتی است که باید از آن حرف زد و با تامل به آن فکر کرد.
در این گفتگو های چند ساعته با خود، مجددا به خود می گویم، که تنها آگاهی است که می تواند سرگردانی های ما را پایان دهد، تکلیف ما را با خودمان و دنیای پیرامونمان روشن سازد. عمل منهای آگاهی، اسارتهای جدیدی را فراهم می آورد و این وظیفه ای است که فعالین جنبش زنان در ایران، درقبال زنان کوبانی دارند و بهتر است که با دقت بر آن اندیشید.
ساعتها در خود فرو می روم و تصاویر این زنان یکی پس از دیگری از مقابل چشمانم می گذرد، به سختی از خود بیرون می آیم و به خود فمینیست ام می گویم که این نیز یک مرحله مهم در سرنوشت زنان کوبانی است؛ زنانی که همیشه ناموس و وابسته های مردان بوده اند؛ مردانی که می باید مانند یک سرباز و یا بسان یک فرمانده همیشه آماده باش مراقب زنان وابسته خود باشند، به آنها تحکم کنند، درست و غلط هر نکته ای را به آنها گوشزد نمایند.اینک اما این زنان بیرون آمده از خود زنانه ای که بر ساخته جامعه است، بسان قهرمانان ملی ظاهر شده اند و در” ستایش دفاع” حماسه سرایی می کنند.