اختلالات روانی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

البته برای ما که برایمان واژه “دیوانه”، “روانی”، “خل”، “قاطی”، “عوضی”، “وحشی” و بسیاری واژه های دیگر فحش محسوب می شود، هیچ چیز عجیبی نیست که اگر بشنویم که چهار میلیون نفر از جمعیت ۱۲ میلیونی پایتخت قاط دارند. فقط اسمش بد است، وگرنه همین است که خودمان هستیم. فرض کنیم من از شما بپرسم حالت چطور است؟ طبعا چون ایرانی هستیم می گوییم: “خوبم” ولی واقعا خوبید؟

 مثلا همین مجری های تلویزیون های فارسی زبان، یا خیلی مودب و منظم و خانوم و آقا هستند که غالبا دو سه دقیقه در چهره شان خیره شوید می فهمید افسرده اند، یا مثل آقای سعید و هما و دال و خاکشیر و فولادی و میکائیلی که مطمئنا بعد از خواندن این مطلب حسابی از خجالت بنده در می آیند، پرخاشگر و تندخو هستند. آنها هم که خیلی خوش اخلاق هستند، معمولا روانکاوانی هستند که مشکل اختلال روانی را حل می کنند. نه فکر کنید گفتم تلویزیون فارسی زبان نظر خاصی داشتم، قضیه جدی تر از این هاست. فرض کن با یکی از آشناها، مثلا در تهران حرف بزنیم، اگر افسرده نباشد و بقول خودش دپ نزده باشد، حتما دچار وضعیت دو قطبی است و الآن مانیا است و بعدا دپرس می شود.

تقریبا همه روانپزشک ها عقیده دارند که تقریبا همه ما نه از نظر روانی بلکه از نظر فرهنگی و اجتماعی هم اسکیزوفرنیا داریم. حتما می خواهید بپرسید به چه دلیل این حرف را می زنم؟ اتفاقا دلایل زیادی ندارم، ولی قبول دارید که خیلی از ما “توهم” داریم؟ مثلا همین که معتقدیم اغلب مردم دشمن ما هستند، یا دنیا دشمن ماست، یا خارجی ها دشمن ما هستند، یا ایرانی ها با جاهایی رابطه دارند؟ و از این گذشته آیا به نظرتان نمی آید خیلی از حرفهایی که می زنیم هذیان است؟ تقریبا همه اعتقاد داریم که انقلاب ایران در گوادالوپ تصمیم اش گرفته شد. خیلی ها معتقدیم که یک کمیته ویژه ای هست – حالا اسمش را بگذارد کمیته ۳۰۰ یا بگو مافیا یا صهیونیزم بالاخره در نظرمان عده ای برای جهان تصمیم می گیرند غیر از این ها که سمت های رسمی دارند. خیلی هایمان معتقدیم که حتی رای دادن خودمان در انتخابات شورای شهر یا ریاست جمهوری یا مجلس همه حاصل برنامه ریزی یک جایی بوده است. یا معتقدیم که فلانی ها می خواهند توطئه کنند و مملکت ما را تجزیه کنند و از بین ببرند.

تقریبا اغلب کسانی که من می شناسم به محض اینکه وارد مرز هوایی ایران می شوند دچار اضطراب می شوند. ولی مادرها اصلا این طور نیستند، نه افسرده اند و نه اسکیزوفرنیا دارند و نه پرخاشگر اند، فقط مشکلشان این است که تمام دنیا را می خواهند آب بکشند. همه چیز از نظرشان نجس است. عمه ام به نجس و پاکی اعتقاد نداشت، ولی معتقد بود افراد دست که به پول می زنند دست شان کثیف می شود، برای همین هم دائم با صابون دستش را می شست و با دستمال کاغذی مخصوص دستش را خشک می کرد. دائم دستمال می کشید، اینقدر که اعصاب برادش را خرد می کرد و روی نرو اش راه می رفت. تمام کارش شده بود راهپیمایی روی اعصاب اعضای خانه. یا جاروبرقی می کشید و برادرش را عصبی می کرد، یا پنجره را باز می کرد، یا در را محکم می بست، یا صندلی را می کشید روی چوب پارکت، من که مرض ندارم که تیک می زنم. امیرعلی برایم نوشته اگر من تیک می زنم عجیب نیست، شما انتظار داری آدم این وضع کشور، این وضع بازار، این وضع کار، این وضع اینترنت، این وضع کتاب، این وضع زنهای توی خیابان را ببیند و دیوانه نشود؟

بیایید کمتر به هم توهین کنیم. البته شما که جاسوس پنتاگون هستی و از آنها پول می گیری، من هم که از نظر کیهان جاسوس اسرائیل هستم و از آنها پول می گیرم و از نظر پلیس سایبری (رنگ عوض می کند) هم عامل جمهوری اسلامی هستم و از وزارت اطلاعات پول می گیرم. بقیه هم که وضع شان معلوم است، دور و برتان را نگاه کنید. اصولا یا مردم ما بیرون ایران زندگی می کنند و از نظر کیهان عامل سیستمهای اطلاعاتی غرب یا جمهوری اسلامی هستند، یا در داخل زندگی می کنند و از نظر یک کسان دیگری عامل وزارت اطلاعات و از تیرخلاص درکن های خلص بوده اند.

به برنامه های یک تا شب صدا و سیما نگاه کنید. می پرسند:فکر می کنید چند درصد مردم افسردگی حاد دارند و اصولا دارو مصرف می کنند؟ چند درصدشان اختلالات تک قطبی و دو قطبی دارند، چند درصدشان اسکیزوفرنی حاد دارند؟ چند درصد مامان ها وسواس دارند؟ چند درصد اضطراب آینده و پول و رابطه و شغل و صدای زنگ موبایل و صدای زنگ تلفن و غیره را دارند. حالا از آن اختلالات طبیعی مربوط به چهار میلیون نفر معتاد تفریحی و دو میلیون نفر معتاد دائمی حرفی نمی زنم. اگر به برنامه های صدا و سیما توجه کنید اصولا کسی نیست که هیچ کدام از این بیماری ها را نداشته باشد؟ البته انواع دیگری از اختلالات روانی حادتر هم داریم، مثلا عقب ماندگی ذهنی، صرع، زوال عقل( الزاما به آقای جنتی مربوط نیست.) و انواع اختلالات یادگیری، رشد، کمبود توجه( در این مورد مشکلی کلا نداریم.)، تیک عصبی، اختلالات ارتباطی و سایر موارد مشابه. اساسا بخش مربوط به اختلالات ناشی از کمبود توجه شامل بخش مهمی از مردم ما اعم از سیاسی و غیرسیاسی و زن و مرد می شود.

حالا همه اینها را در نظر بگیرید و به یاد بیاورید که تقریبا بخش اعظم مدیران درجه یک کشور ما دچار همین اختلالات روانی هستند. خیلی ساده همین توهم داشتن و هذیان گفتن به عنوان یک قاعده معمول( می خواستم بنویسم معقول، بعد یادم افتاد برای ما معقول است، ولی قاعدتا باید بگوئیم معمول) یعنی بطور طبیعی بسیاری از اعضای کابینه، نمایندگان مجلس، رهبر، اعضای مجمع تشخیص، فرماندهان نظامی، قاضیان کشور بطور جدی دچار اختلالات روانی هستند. یعنی قشنگ جملات را می توانند بنویسند تا از روی همان ها نشانه های اختلالات مختلف روانی را در آورد. خیلی از آنها روزی که می خواستند روی صندلی قدرت بنشینند ظاهرا سالم به نظر می رسیدند، ولی بالاخره همین اتفاق افتاد و الآن هم توهم شدید دارند و هم بطور مسلسل هذیان می گویند. یعنی با توجه به مقدماتی که گفتم منظورم این بود که زیاد غصه نخورید، مخالف و موافق خیلی با هم فرق ندارند، فقط موافق ها زورشان زیاد تر است.  

 براساس خبری که در روزنامه اطلاعات ۳۱ مرداد سال ۱۳۴۲، یعنی پنجاه سال قبل چاپ شده “سه هزار دیوانه در میان مردم زندگی می کنند.” البته از آنها خوب تعدادی شان بقیه را گاز می گرفتند که به آنها قرص دادند، الآن همان ها تعدادشان به همان اندازه افزایش یافته که بهای دلار از یازده تومان به سه هزار. ولی حسنی که دارد این ها را می گذارند سخنگوی قوه قضاییه. تعدادی شان مشکلات جنسی داشتند و اعمال انگشتی انجام می دادند، دولت قبلی از خیلی از این افراد برای دیپلماسی انگشتی استفاده کرد. تعدادی شان دچار حملات ادواری بودند که الآن خیلی هاشان مثل برادر کوچک زاده یا کوهکن یا قاضی پور یا رسایی یا حسینیان نماینده مجلس شدند. تعدادی از آنها پرخاشگر بودند و نیم قرن پیش می فرستادندشان بیمارستان چهرازی بستری می شدند، الآن همان ها قاضی هستند و بعضی شان در کهریزک به کارها رسیدگی می کنند، امممما می کنند ها. عده ای از آنها دچار عقب ماندگی ذهنی و اختلال یادگیری بودند که تعداد زیادی شان مدتی دولت دست شان بود و حتی رئیس جمهور و معاونش شدند، تعدادی دچار اضطراب شدید و حمله بودند که مسئول نیروی انتظامی شدند و الآن مقامات مهمی دارند. تعدادی هم که دچار زوال عقل بودند که در حال حاضر مصالح مملکت را تشخیص می دهند و مسئول تدوین تاریخ معاصر شدند.  

در حال حاضر « به گفته مسئولان وزارت بهداشت آمارهای امروزی از رقم ۴میلیون بیمار در تهران خبر می دهند. رقمی که نسبت به ۵۰سال قبل ۸۰هزاردرصد افزایش داشته است. شهریورماه امسال، معاون امور بهداشتی وزیر بهداشت در همان جلسه معارفه خود آماری از وضعیت اختلالات روانی در مردم ایران داد که به گفته او باید توجه جدی و سریع به آن شود. علی اکبر سیاری گفته بود: “طبق آمار ۲۱.۱ درصد مردم کشور اختلالات روانی داشته‌اند که مطالعات جدید در بین مردم تهران نشان می‌دهد که ۳۴.۲ درصد از اختلالات روانی رنج می‌برند و باید در این زمینه کاری کرد.» پیش از آن هم وزارت بهداشت آمارهایی منتشر کرده بود که نشان می داد ۲۶.۵ درصد زنان و ۲۰.۸ درصد مردان ایرانی در طول یکسال حداقل به یک نوع اختلال روانی مبتلا می‌شوند. این بررسی همچنین نشان داده بود که بیماریهای روانی در میان زنان کشور، رتبه اول بیماری‌ها را دارد. با این حال، کمبود تخت های روانی هنوز هم مشکل اصلی بیمارانی است که مجبورند به جای درمان در بیمارستان، به زندگی روزمره شان بپردازند. بر اساس نیازسنجی انجام شده مبتلایان به اختلالات روانی در ایران حداقل به ۱۱هزار تخت در بیمارستان ها نیاز دارند که تنها هفت هزار تخت برای آنها فراهم است.”

به گزارش خبرنگار خودمان که حقوقش را از سپاه سایبری می گیرد و تجربیات شخصی دارد: این بیماران، حاضر به بستری شدن نبوده و دلایل زیر را برای عدم مراجعه به مراکز روانکاوی و بیمارستانها مطرح کرده اند:

اول: بخش مهمی از بیماران حداقل یک و برخی دهها شغل داشته و مسئول پروژه های مهم کشور هستند، برخی قاضی و برخی نماینده مجلس بوده و لذا امکان معرفی خود به بیمارستان ندارند. چند تن از آنان نیز در حال حاضر سفیر یا همسر سفیر بوده و گروهی نیز به دلیل داشتن پرونده فساد دولتی در بازداشت به سر می برند.

دوم: بخشی از بیماران به بستری بودن خود معترضند و معتقدند با توجه به اینکه ۳۴ درصد مردم تهران اختلال روانی داشته، و این میزان از کلیه ارقام انتخاباتی مهم تر است، آنان حق دارند کل دولت را از طریق رای گیری به دست بگیرند.

سوم: بخشی در حدود ده درصد کل بیمارانی که اختلال روانی دارند در بیرون کشور زندگی می کنند که شرط خود را برای بستری شدن، تغییر نظام به یک نظام سکولار دموکراتیک، با کودتا یا بدون کودتا مطرح کرده و گفته اند که در غیراین صورت نه بیماری خود را به رسمیت می شناسند و نه حاضر به درمان آن هستند.