پرونده/ حکایت - جان هوپر، ترجمه بهاره خسروی: ۱۰ فیلم برتر ساخته شده در رُم به انتخاب گاردین.
تعطیلات در رم، ویلیام وایلر، ۱۹۵۳
فارق از هیاهوی زندگی در رُم، “ویا مارگریتا” خیابانی سنگفرش که در نزدیکی “پلههای اسپانیایی” قرار دارد، این روزها با پیچکهای آویخته شده، گالریهای هنری، رستورانها و بوتیکها تزئین شده است. جایی که خانهی افرادی همچون فدریکو فلینی و ترومن کاپوتی بوده است. و درست در شماره ۵۱ بود که پرنسس آن ( آدری هیپبورن) عشق زودگذرش با خبرنگار آمریکایی، جو بردلی (گریگوری پک) را آغاز کرد، عشقی دلربا و غیرمحتمل که موتور وسپاس را هم به تصویر عمومی از رم تبدیل میکند. هیپبورن ناآگاه از آرامشی که داشته و درحالی که دامناش روی زمین کشیده میشود، با عجله میگوید: “اجازه داری که کنار بکشی”. پک هم نجیبانه میگوید: “چراکه نه، بسیار ممنونام” و او را ترک میکند تا در تنهایی به خواب برود. این تنها تصویر رم نیست که تغییر کرده است.
رم، فدریکو فلینی، ۱۹۷۲
“جهان باید از کلیسا پیروی کند، و نه برعکس” این را یک تماشاچی در هفته مد خارقالعاده واتیکان در گوش فلینی میگوید. درمیان آنهایی که از راه باریک نمایش میگذرند، اسقفی در لباس قرمز هست که پیراهنی ساتن را برتن کرده با سری پوشیده از پارچهها و بالهایی عظیم ظاهر میشود. تاج نئون چشمزن و معاون کشیش سوار بر دوچرخه هم از دیگر جزئیات صحنه هستند. صحنهای که به آهنگی از نینو رُتا مزین شده و به رژهی تنفروشهایی ختم میشود که با سینههایی لخت در فاحشهخانهی زمان جنگ، دو مرد را ترغیب میکنند که آنها را برای خوشگذرانی شبانهشان انتخاب کنند. فیلم فلینی بیموضوع است، اما قدرت تصاویر و غرابت نماهایی که ارائه میکند، هر انسانی را وادار به تماشای فیلم میسازد.
کسوف، میکلآنجلو آنتونیونی، ۱۹۶۲
فیلم در منطقه نمایشگاه جهانی در رم (ٍEUR) گرفته شده است، جایی که موسولینی در نظر داشت بیستمین سالگرد تولد فاشیسم را در آن مکان جشن بگیرد ـنقشهای که براثر جنگ جهانی دوم برملا شد. منطقهای که الهام بخش معماران است و خیابانهای وسیعاش نمادی است از اینکه درصورت تداوم حکومت فاشیسم، رم چگونه پیشرفت میکرد. قهرمان آنتونیونی، ویتوریا(مونیکا ویت)درنظر دارد که معشوقهاش راغروب هنگام در کنار خیابانی در منطقه نمایشگاه جهانی ببیند، یک دلال شرکتهای سهامی به نام پییرو(آلن دلون). در نمای آخر، خیابانها خالی و ساکت اند. مردی روزنامهخوان از اتوبوس پایین میآید، تیتر روزنامه این است: “صلح ناپایدار است”. همانطور که خورشید غروب میکند، هر کدام از عاشقها هم میرسند.
دزدان دوچرخه، ویتوریو دسیکا، ۱۹۴۸
ویتوریو دسیکا، استاد نئورئالیست زندگی مردی بیکار به نام آنتونیو ریچی(لمبرتو مجیورانی) و پسر جواناش، برونو (انزو استایولا) را دنبال میکند درحالی که دنبال دزد دوچرخهشان در رمِ افسرده از جنگ جهانی هستند. دسیکا براساس اصول نئورئالیستی تنها در لوکیشن فیلمبرداری میکند و از بازی مردی نابازیگر بهره میبرد( مجیورانی، کارگر کارخانه بوده است). فیلم درحالی همه نگاهها را به خود جلب کرد که تنها با ۱۳۳ هزار دلار ساخته شد. جستوجو برای دوچرخه تماشاگران را به حومهی متروک شهر و به بازار دوچرخه میبرد، بازاری که همچنان وجود دارد. همینجاست که برونو زیر باران ممتد رم پدرش را میبیند که غرق در جستوجوی دوچرخه است ـ دوچرخه بینهایت دستنیافتنی.
سه سکه در چشمه، ژان نگلاسکو، ۱۹۵۴
فیلمی زیبا، احتمالا به دلیل موسیقی فوقالعاده. روزانه درحدود سه هزار یورو به سکه از شانههای خدای دریا، نپتون پرتاب میشود، چراکه براساس افسانهای قدیمی، اگر سکهای در چشمهای تروی انداخته شود و بعد آن شخص به رم بازگردد، آرزویش برآورده میشود. در فیلم ژان نگلاسکو، سه زنامریکایی که تشنهی عشق هستند، سه سکه را در حالی که آرزوهایی در سر دارند پرتاب میکنند. فرانک سیناترا، یکی از ترانههای ماندگارش را برای این فیلم اجرا کرده است، ترانهای که بارها بازخوانی شده است: “سه قلب در یک چشمه/ هر کدام در اشتیاق خانه/ آنجا در چشمه دراز میکشند/جایی در قلب رم.”
استعداد آقای ریپلی، آنتونی مینگلا، ۱۹۹۹
با نگاه خیره و لبخندی که کمی تاخیر دارد، مت دیمن یکی از ستایشبرانگیزترین بازیهای عمرش را ارائه کرده است. تام ریپلی که فردی فقیر و غیراخلاقی است، سر راه دیکی (جود لا) و مارج(جینت پالترو) قرار میگیرد، زوجی ثروتمند و مسحورکننده، کسانی که دریای مدیترانه برایشان به مثابه زمین بازی است. تام بعد از کشتن دیکی، خودش را در نقش او جا میزند و خودش را به مردیت(کیت بلانشت) زن جوان ثروتمندی معرفی میکند. آنها در حال قدم زن در میدان “پیزا ناونا” هستند که او یکی از به یادماندنیترین صحنههای فیلم را بازی میکند: “هرگز خوشحالتر از حالا نبودهام، احساس میکنم که زندگی جدیدی را آغاز کردهام.”
زندگی شیرین، فدریکو فلینی، ۱۹۶۰
فلینی گفته است که “سانسور توسط دولت انتشار مییابد”. مهمترین دستاوردش البته خوشبختانه سانسور نشد. اما “زندگی شیرین” تبلیغات رایگانی را از سوی کلیسای کاتولیک دریافت کرد، وقتی که خواستار ممنوعیت فیلم شدند. جمع بیهودهی کافه، محیطی است که روزنامهنگار ضد قهرمان فلینی، مارسلو(مارسلو مستریانی)زندگیاش را در آنجا میگذراند. خیابان “ویوا ونتو” همچنین جایی است که مارسلو به همراه عکاس روزنامه در آجا کار هم میکند. خیابان “ویوا ونتو” همچنان به عنوان یکی از گرانقیمتترین خیابانهای رم شناخته میشود، اما درحال حاضر بیشتر جذابیتاش برای ثروتمندان آمریکایی و توریستهای روسی است.
شکم یک معمار، پیتر گرینوی، ۱۹۸۷
“آیا یک معمار مدرن هستید آقای کراکلیت؟” این سوالی است که از قهرمان گرینوی پرسیده میشود و او در جواب میگوید: “نه آنقدر مدرن که باید باشم.” فیلم “شکم یک معمار” نظرات را همچون تعدادی فیلمهای دیگر مجزا میکند. اما هیچکدام از آن فیلمها، معماری رم را با چنان لذتی به نمایش درنیاوردهاند. نمای مهمانی شام افتتاحیه در میدان “پیزا دلا رتوندا” ساخته شده است. پانتئون، باشکوهترین و ارزشمندترین معبد قدیمی رم دیده میشود، درحالی که کراکلیت در وسط جمعیت، جدیدترین پروژهاش را اعلام میکند. میهمانها مینوشند و شادمانی میکنند. اما روی میز، کیکی گنبدی شکل قرار دارد، جایی که شمعها میسوزند: نمادی از سقوط قریبالوقوع در شهری با معماری ماندگار.
آکاتونه، پییر پائولو پازولینی، ۱۹۶۱
از هر جوان ایتالیایی بپرسید که مد روزترین جای ایتالیا کجاست، بدون شک “پیگنتو” را نام خواهد برد، چیزی شبیه منطقه “دالستون” در لندن. پیگنتو البته سالها پیش مد شد، بار “نچی” در این خیابان، همان جایی است که به پاتوق آکاتونه با دوستاناش تبدیل شد. این بار که در سال ۱۹۲۴ گشوده شده بود، در سال ۲۰۰۹ در آتش سوخت و پس از آن از نو ساخته شد. برای هر کسی که این فیلم را دیده باشد، ماندگارترین صحنه جایی است که آکاتونه، استلا را ملاقات میکند، دختر روستایی سادهای که به فاحشه تبدیل میشود. آکاتونه میگوید: “تو بسیار زیبا، بسیار جوان، بسیار خوب و بسیار مهربان به نظر میرسی. نمیدانم این چطور حل کنم، تو از رم میآیی؟”
ما یک پاپ داریم، نانی مورتی، ۲۰۱۱
وقتی یک کاردینال فرانسوی از پذیرش نتیجه انتخابی که او را به عنوان پاپ انتخاب کرده، سرباز میزند، تصمیم گرفته میشود که جواب قطعا در دستان یک روانپزشک خواهد بود. کاردینال دانا اما سراسیمه و خجل، ملویل (میشل پیکولی) تلاش میکند تا با زندگی معمولی در رم از این مخمصه فرار کند. “ویا کولا دی رینزو” خیابان زیبایی است که در شمال واتیکان قرار دارد و بیشتر برای توریستها شهرت دارد، اما در نگاه اهالی رم، منطقهای تاریخی است که با چمن پوشیده شده است. این همان چیزی است که مورتی انتخاب میکند تا موجب سراسیمگی اسقف اعظم شود، کسی که به عنوان پاپ به رسمیت شناخته نشده است. فیلم عادی بودن انسانیت را یادآور میشود، چیزی که کلیسا در نگاه به جهان مدرن از آن غافل شده است.