در یکی دو هفتۀ اخیر ادبیات دولت آمریکا و نحوۀ تحلیل این دولت در مورد حکومت ایران دچار تغییرات جدی شده که آهسته آهسته می رود تا از اهدافی که اوباما در ابتدای روی کار آمدن برای ایران تعریف کرده بود، فاصله بگیرد. پترئوس روز یکشنبه (۲۱ فوریه / اول اسفند) در شبکه تلویزیونی ان بی سی گفت، پیش از این دولت آمریکا از تمام امکانات خود بهره گرفت تا با تهران به توافقهایی در این زمینه برسد. ولی با توجه به رفتار رهبران تهران، شورای امنیت باید یک رشته تحریمها علیه این کشور را به تصویب برساند. چند روز بعد همین فرمانده نیروهای آمریکایی در خاورمیانه و آسیای مرکزی ادعا می کند ایران با سرکوب معترضین به حکومت اوباش سالاران تبدیل می شود. ژنرال پتریوس در مصاحبه با برنامه جی پی اس شبکه سی ان ان ضمن تأکید بر نظرات “بسیاری از کارشناسان” مدعی می شود ایران ‘از حکومت روحانیون بسوی حکومت اوباشها’ گام بر می دارد. این گفته ها در ادامۀ سخنان کلینتون بود که بر تغییر ماهیت حکومت ایران از یک نظام روحانی به یک دیکتاتوری نظامی، تأکید ورزیده بود. این گفته ها با گزارشی که از سوی واشنگتن پست در مورد تلاش ایران برای دستیابی و خرید بمب هسته ای از پاکستان منتشر شده، کم کم تکمیل می گرددتا شاید بشود، وعدۀ کوشنر را عملی نکرده، تصویب قطع نامۀ چهارم تحریم ایران را قبل از ماه ژوئن عملی کرد. چرا بعد از شروع سال جدید میلادی، دولت آمریکا تا این حد از سیاست گفتگو فاصله گرفته وبه جای آن سیاست تهاجمی را در دستور کارخود قرار داده است؟
برای پاسخ به این سؤال باید کمی به عقب باز گردیم. در زمان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دولت ایران تصور می کرد اوباما به واسطۀ رنگ پوستش به ریاست جمهوری نرسد. بنا بر این امیدوار بود که با به قدرت رسیدن دوبارۀ جمهوریخواه ها و سیاست های تندروانه آنها فضای مناسب تری برای خود پیدا کند. اما به قدرت رسیدن اوباما و راهبرد هوشمندانۀ دموکرات ها در جهت ایجاد فضای گفتگو عملا دولت ایران را غافلگیر کرد. سیاست جدید آمریکا در مقابل ایران به طور خلاصه عبارت بود از قرار دادن ایران بر سر یک دوراهی، یا باید ایران شرایط جامعۀ جهانی را می پذیرفت و یا انزوا و مشکلات افزونتری را به جان می خرید.
دولت ایران متأسفانه متوجه این استراتژی نشد و یا حداقل خواست نمایش دهد که این سیاست ظاهرا نرم را به حساب ضعف دولت آمریکا گذاشته است. بنا بر این تلاش کرد که بیشترین امتیازات ممکن را بگیرد. این وجه مشترک تمامی کارگزاران دولت کودتا و حامیانش شد. اما بر سر این که در مقابل آن آیا باید امتیازی داد یا خیر و یا این که چه کسی متولی این امتیاز دهی باشد، اختلاف نظر جدی وجود داشت. احمدی نژاد تمایل داشت که با دادن امتیازاتی و گرفتن تضمین های لازم خود را حلال مشکلات ایران با غرب معرفی کند. چون اگر خاطرمان باشد نشست های ژنو و وین چند ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم بود و او می توانست به این ترتیب، در عرصۀ داخلی و در دنیای خارج، توجهات را از اتهامات انتسابی در مورد تقلب در انتخابات منحرف کرده و برای خود کسب وجهه کند. بنا بر این سعید جلیلی با وعده هایی که در این نشست ها به طرف های در گیر در مذاکرات داد، توانست تا حدودی چهره ای طرفدار گفتگو از خودش و رئیسش بسازد. اما در مقابل رقبای دست راستی او در این زمینه به رهبری کسانی چون لاریجانی و بروجردی موج مخالفتی را علیه این اقدامات به راه انداختند که منجر به کم رنگ شدن توافقات اخیر شد.
عامل دیگری که به بی رنگ و اثر شدن همۀ توافقات نشست 1+5 با ایران کمک کرد، عدم ثبات مواضع احمدی نژاد و یارانش بود که در نهایت به انصراف ایران از انجام توافقات وین منجرشد. این تزلزل در مواضع دولت دهم به دلیل فشارهایی بود که در داخل بر او اعمال می شد. تا جایی که احمدی نژاد در مصاحبه با شبکۀ اول سیما با اشاره به دلایلی ناروشن، که همه به نوعی به این مخالفت های داخلی اشاره داشت، می گوید که در نهایت تصمیم گرفتیم از دادن اورانیوم با غنای کمتر و دریافت اورانیوم با غنای 20% صرف نظر کنیم و خودمان ساخت آن را آغاز کنیم.
این تغییر مواضع عامل مناسبی شد تا آمریکا تمهیدات مسیر دوم، افزایش فشار برای تحمیل انزوای بیشتر ایران را آغاز کند. این فشارها باعث شد تا اخیرا احمدی نژاد تلاش کند به فضای قبل از گفتگوهای ژنو و وین بازگردد تا شاید از این راه از حجم فشارهای آمریکا بکاهد. به عنوان مثال در مصاحبۀ آخر خود با رسانه ها دنبال دست دوستی آمریکا می گردد. یا در مصاحبه با تلویزیون دولتی ایران تلاش می کند که با بی اهمیت جلوه دادن مقدار اورانیوم غنی شده آمریکایی ها را دلگرم کند و حتی در افغانستان به آمریکایی ها راه حل نشان می دهد که چگونه می توان بر مشکل طالبان از طریق کار اطلاعاتی فائق آمد و احتمالا باید آمریکایی ها حدس بزنند که در این زمینه می توانند روی ایران حساب باز کنند به شرط آنکه روی خوشی به حکومت موجود از سوی آمریکا نشان داده شود. اما این تلاش های جدید نتوانست آب رفته را به جوی باز گرداند.
حالا ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا دولت ایران به طور مرتب چنین سیاست های ماجراجویانه ای را تکرار می کند؟ واقعیت امر این است که رهبران فعلی نظام اسلامی خیلی عادت ندارند از تجربیات گذشتگان خود درس بگیرند. آقایان عادت دارند آزموده را بیآزمایند. آنها وقتی نرمش های معنی دار دموکرات های کاخ سفید را دیدند بسیار به خود غره شدند و همۀ آن را به حساب قدرت خود واریز کردند. شاید هم خواستند چنین وانمود کنند. این غرور به حدی بود که فراموش کردند در زمان دموکرات ها بود که آمریکا به ویتنام لشکر کشید، از خاطر بردند که در زمان دموکرات ها بود که با ماجرای خلیج خوک ها، جهان در آستانۀ جنگ جهانی سوم قرار گرفت. یا اصلا چرا راه دور برویم؟ در زمان کارتر دموکرات، آمریکا برای رهایی جان گروگان هایش در ایران به نیروی نطامی متوسل شد. در حالی که جمهوریخواه ها با کیک و انجیل و مقداری کمک نظامی توانستند مشکل گروگان ها را حل کنند. بنابراین حاکمان ایران چون نمی دانند و یا نمی خواهند بدانند که باید بر پایۀ تجربیات گذشته و درک درست از سیاست های امروزدنیا پاسخ های مناسبی به مسائل موجود بدهند، دست به اتخاذ مواضعی می زنند که چندان خوشآیند جامعۀ جهانی نیست. این مواضع نادرست، متزلزل و مبهم از سوی ایران باعث شده است که برگ برنده به دست آمریکا بیفتد.
با توجه به این موفقیت سفرهای منطقه ای مسئولین آمریکایی به نقاط مختلف جهان در تلاش برای اجماع هر چه بیشتر بر علیه ایران به عنوان بخش دوم سناریوی کاخ سفید برای مقابله با سیاست تهاجمی خارجی ایران آغاز شد. همراه با این سفرها، آنها در زمانی مناسب با تغییر ادبیات خود در مقابل ایران نسبت به تغییر شکلی و محتوایی حکومت ایران هشدار می دهند تا به اهداف مهم در داخل و خارج ایران دست بیابند. اولا با انگشت گذاشتن بر نقاط حساس باعث می شوند پاسخ هایی از سر عصبانیت از سوی ایران به این ارزیابی ها داده شود؛ که این عمل می تواند چهرۀ نامطلوب تری از نطامیان حاکم را به نمایش بگذارد. به عنوان مثال لقبی که جواد لاریجانی به اوباما می دهد را باید در همین چهارچوب ارزیابی کرد. ثانیا تلاش می کنند حمایت معنوی خود را از مخالفین داخلی به نمایش بگذارند که موجب اعتبار برای آمریکایی ها در داحل و خارج از ایران خواهد شد. در آخر این گونه موضع گیری ها به جهانیان گوشزد می کند دیگر مشکل شما با ایران به مسئلۀ هسته ای ختم نمی شود، چرا که حکومت ایران به خاطر تغییر شکلی و محتوایی حاضر به پذیرش هیچ یک از قواعد بازی نیست و این خطری است که امنیت جهان را به مخاطره انداخته است. آمریکا با به کار گیری این لحن در مقابله با ایران و پاسخ های ایران، متحدین بیشتری را برای خود دست و پا می کند. همان تعبیری که دریاسالار مولن می کند که هیچ کس به اندازۀ ایران نمی تواند برای آمریکا متحد بیآفریند.
این درگیری های جدید در روابط ایران آمریکا می تواند برای صلح و امنیت جهانی بسیار خطرناک باشد. عجلۀ دولت راست گرا و افراطی در اسرائیل برای یکسره کردن کار با توجه به این شرایط و در همین فضا باید ارزیابی شود. دوقلو های ایرانی و راست های اسرائیلی، اما با ایدئولوژی اسلامی، از وجود فضای جنگ به جای جو گفتگو و سازش استقبال می کنند. آنها هم لبنان را بهانه می کنند تا بتوانند در عالم خیال خاک اسرائیل را به توبره بکشند. فارع از اینکه شمعخانی به پاکستان رفته تا بمب اتمی بخرد و یا اینکه عبدالقدیر خان این حرف ها را تحت فشار گفته است، وجود چنین گزارش هایی در رسانه های جهانی، به دنبال اتخاذ مواضعی چنین از طرف مسئولین آمریکایی، می تواند همان سرنوشتی را برای ما رقم بزند که پیدا شدن آن کامپیوتر شخصی معروف، حاوی اسناد محرمانۀ فعالیت های هسته ای ایران، برای ما بوجود آورد. یعنی دور تازه ای از افزایش بیشتر فشارها بر این مردم تا آخرین رمق های این ملت را از آن بگیرد.
بهار آهسته آهسته سفره اش را بر نیمی از کره زمین پهن می کند. به همراه آن هم میهنان ما در سرتاسر این کرۀ خاکی، حتی در آن نیمۀ دیگر، نو شدن سال را جشن می گیرند. اما آنهایی که درداخل کشور هستند باید با جیبی خالی، دلی پر خون و چشمانی نگران به آینده به استقبال نوروز بروند. آنها نگران اند که این ادبیاتی که مدت ها بود از آن خبری نبود و دوباره بر سر زبان ها افتاده، چگونه باید به انجام برسد. همان اندازه که این طریق سخن گفتن به داد حامیان و جنگ و خشونت می رسد و این عده از آن دفاع می کنند، دلشوره های مردمی که به دنبال یک زندگی عادی هستند را افزایش خواهد داد. تا چنین افراطی هایی در جهان و به ویژه در منطقۀ خاورمیانه وجود دارند باید طرفداران صلح، دوستی، ثبات و توسعه نگران رشد ادبیاتی چنین در جهان باشند.