هم زمان با تشدید تحرکات مخالفین حکومت تهران، به نظر می آید چیدمان سیاسی قدرت درایران نیز دچار تغییراتی شده باشد. این دگرگونی ها تنها شکلی و ظاهری نبوده، ازنظرفرم و محتوی هم دگردیسی هایی را با خود به همراه داشته است. بدیهی است این ترکیب جدید بدون تغییر در صف بندی نیروها در درون حاکمیت، نمی توانست صورت بگیرد. از شواهد امر بر می اید که احمدی نژاد و شرکا از این تغییرات استقبال و بیشترین حاصل را نصیب خود کرده اند. حرکت رئیس دولت کودتا برای کسب منافع بیشتر با آغاز تظاهرات در تهران و چند شهر دیگر جان تازه ای گرفته است.
از ابتدای شروع تحرکات جدید، دولت با نادیده گرفتن اعتراضات، ظاهراً واکنشی از خود نشان نداده است. به غیر از موضع گیری مضحک وزیر اطلاعات، در مصاحبۀ معروف تلویزیونی خود، بقیۀ مسئولین امنیتی قوۀ مجریه از کنار موضوع گذشته اند. همان قدر که در قوۀ مقنننه تظاهرات شد و یا مسئولین دستگاه قضا سینه به تنور چسباندند، وزرای هیات دولت سکوت پیشه کردند. خبرگزاری رسمی دولت به اندازۀ خبرگزاری های نیمه رسمی فارس یا جهان نیوز به انعکاس این اخبار نپرداخته، حتی سعی نکرد در محکومیت آن قدمی بردارد. همچنین رییس دولت و همکارانش تلاشی به خرج نداده اند تا در مورد شعارهایی که به طور مستقیم رهبری را هدف گرفته بودند، واکنشی نشان بدهند.
این مسئله از دید تحلیل گران سیاسی پوشیده نماند. در خبر آنلاین تحت عنوان: چرا احمدینژاد علیه فتنه حرف نمیزند؟ می خوانیم: “ اگر اهل جستوجو و به قول امروزیها “سرچ” هستید، همه سخنرانیها و مصاحبههای آقای احمدینژاد را در طول 20 ماه اخیر بکاوید. شاید برای شما هم این پرسش پیش آید که چرا رئیسجمهور (منهای 2، 3 روز قبل - 27 بهمن 1389 - که دفتر ایشان اطلاعیه کم رمقی صادر کرد) از واژگان و تعابیر “فتنه”، “سران فتنه”، “عوامل فتنه” و… استفاده نکرده است؟” (خبر آنلاین 29 بهمن 89) به راستی چرا دولت موضعی چنین محتاطانه اتخاذ کرده است؟ به نظر می آید دولت با دور نگاه داشتن خود از میدان درگیری ها عمداً خود را به حاشیه رانده است. در حالی که متحدین دولت در سپاه و بسیج مشغول سرکوب و شکنجۀ مردم هستند، دولتیان می خواهند به مردم بگویند نقشی در ماجراهای اخیر ندارند. شاید نظامیان حاضر در دولت به سرکردگی احمدی نژاد ترجیح می دهند به جای موضع گیری های خشن، برای مردمی که عاشق ایران هستند شعر بخوانند و خود را جزء قهرمانان ملی نمایش دهند. یا اینکه سایر دوستان نظامی آنها در صدا و سیما تبلیغ کنند و رئیس دولت را عامل رهایی مردمی نشان بدهند که مذهبی هستند و دل در گرو امام زمان دارند. البته ممکن است این نظامیان خیلی هم ناراضی نباشند که برای مدتی مردم آنها را به فراموشی بسپارند و رهبر را زیر ضرب ببرند. با یک رهبر تحت فشار به راحتی می توان کنار آمد. به غیر از این دستآورد بلا واسطه، این کنش ها و واکنش ها، چند نتیجۀ مطلوب اما با واسطۀ دیگر برای رئیس دولت کودتا به همراه آورده اند.
حرکت مردم در 25 بهمن و نوع شعارهای انتخاب شده در تظاهرات زنگ هشدار پرطنینی برای مجموعۀ حاکمیت به صدا درآورد. حاکمینی که تصور می کردند آتش “فتنه” را برای مدتی طولانی خاموش کرده اند، با چنان موجی از مخالفت در میان مردم روبرو شدند که به هیچ وجه در تصورشان نمی گنجید. این اتفاق موجبات سراسیمگی آقایان را فراهم کرد. این دست پاچگی زمانی دو چندان شد که اخبار تحرکات مردمی در منطقه جهانگیر شد. آشوب حاصله و احساس خطر در میان حاکمین باعث نزدیکی تمامی گروه هایی شد که در حوزۀ وسیع جناح راست جا خوش کرده اند. به تجربه دیده ایم که ایشان در هنگام ترس می توانند نرمش بیشتری به خرج داده، تنازعات درونی را برای مدت کوتاهی به فراموشی بسپارند. نتیجۀ قهری حاصل از این اتحاد موقت کاهش فشارهای درون حکومت بر روی دولت بود. تا قبل از درگیری های 25 بهمن این جماعت اصولگرا دچار چنان تشتتی شده بودند که هر لحظه انتظار می رفت کار به جاهای باریک بکشد. با حضور مردم در خیابان ها آتش اختلافات موقتاً خاموش شد. اگر پروندۀ استیضاح بهبهانی کمی دیرتر، مثلاً بعد از 25 بهمن، به مجلس رسیده بود شاید همان سرنوشتی را پیدا می کرد که نامجو نصیبش شد. چرا که بر اساس مذاکرات مجلس در جریان دو استیضاح می توان دریافت، عملکرد وزیر نیرو چندان برتری بر کارکرد وزیر راه نداشت، تا مانع از برکناری وی گردد. تنها بخت با وزیر نیرو آنجا یاری کرد که قدری مجلس کوتاه آمد، حداقل به اندازۀ یک رأی، و دولت با گذشت از اختلافات خود با اهل تقنین، با رویکردی آشتی جویانه تلاش کرد دل مجلس را بدست آورد. برخلاف استیضاح بهبهانی، نه تنها وزیر به مجلس رفت، رئیس دولت و معاونش هم حاضر شدند تا احمدی نژاد، با آن ادبیاتی که بیشتر بوی لودگی می داد، موفق شود از مجلس دلبری کند.
بررسی روند فعالیت گروههای سیاسی برای شرکت درانتخابات دهم می تواند نشان بدهد در مواقع خطر عوامل نظام سعی در کاهش سطح تنازعات خود دارند. چند روز پیش آبنوش فرمانده سپاه قزوین هشدار داد که رقابت های انتخاباتی می تواند آنقدر اوج بگیرد، که به درگیری های خونین منجر شود. تمامی آدرس هایی که این سردار سپاه از گروه های در گیر می داد به نیروهای اصولگرا اشاره داشت. او گفته بود: “جریان انحراف پیچیده تر از فتنه است و با اسم ولایت، ارزش ها، امام زمان و انتظار جلو می آیند و نقاب شان، نقاب مهدویت است”. او افزوده بود: “اگر مجلس بعد مجلس سالمی نباشد سال ۹۱ فتنه، خونین است زیرا با هم می جنگیم و جریان انحراف سر در می آورد”. (رادیو فردا 21 اسفند 89) هم چنین باهنر، نائب رئیس سابق مجلس در نشست دبیران استان های سراسر کشور جمعیت موتلفه اسلامی ضمن تحلیل آرایش سیاسی در انتخابات آینده مدعی می شود:“فتنه آینده که در حال اوج گیری است فتنه ای است که می خواهد از درون اصولگرایی در آید و بگوید اصولگرا است اما حوزه های علمیه و شریعت را قبول ندارد.” او هم چنین اضافه کرد: “این فتنه عظیم در حال شکل گیری است، بیان مکتب ایرانی و تفکر لیبرال در مسائل فرهنگی در همین راستا است.” (رادیو فردا 21 اسفند 89) همان مسائلی که مطهری دیگر چهرۀ اصولگرا هم از آن بهانه ای ساخته تا به مخالفت با احمدی نژاد بپردازد.
با وجود این طیف وسیع و گسترده اختلاف در میان اصولگرایان،عسگراولادی از طرف رهبری نقل می کند که: ”در جلسه ای که با جامعتین داشتیم، یکی از برادران که به محضر مقام معظم رهبری رفته بودند گزارشی ارائه دادند و گفتند که آقا در آن جلسه فرمودند که ما نمی پسندیم اصولگرایان بیش از یک فهرست داشته باشند”. علت این امر در ادامۀ کلام منقول از رهبری هویدا می شود :“مقام معظم رهبری در مورد اصلاح طلبان گفته اند که نمی شود به آنها گفت بیایید یا نیایید و استنباط در آن جلسه این بود که اصلاح طلبان در انتخابات شرکت می کنند”. بنا بر این آقای عسگراولادی در ادامه تأکید می کند: “اصولگرایان باید با هم کنار بیایند و تفاهم کنند”. (بی بی سی 10 اسفند 1389) متأسفانه این تفاهم در نهایت نه به سود ملت، که در جهت منافع جماعت کودتا گران خواهد بود. چرا که باید این کنار آمدن موجب تأمین نظر رهبری و از ترس و تهدید سایر گروه های رقیب باشد. رهبر هم که قبلاً اعلام کرده بود تا به این جا نظرش با احمدی نژاد، تو بخوان کودتاگران، نزدیک تر است. نباید فراموش کنیم این حد از موفقیت برای روحیۀ جاه طلب احمدی نژاد کافی نیست و او باید به دنبال مطامعی بزرگ تر باشد.
به نظر می آید بزرگترین دستآورد سیاسی حوادث اخیر برای احمدی نژاد، کاهش بیش از پیش نفوذ رفسنجانی در صفحۀ شطرنج قدرت سیاسی باشد. از فردای رقابت انتخاباتی سال 84 تا به امروز رئیس دولت کودتا منتظر فرصتی بود تا کینۀ خود را به هاشمی نشان دهد. حتی مناظره های سال 88 هم نتوانست روح انتقام جوی احمدی نژاد و شرکا را خاموش کند. تا توانست در بی اعتباری سیاسی هاشمی اهتمام ورزید. با عدم شرکت در جلسات مجمع تشخیص و عمل نکردن به مصوبات آن نشان داد که قدرتش بیش از هاشمی است. به دانشگاه آزاد یورش برد. یکی از فرزندان هاشمی را وادارکرد تا از کشور خارج شود. به جیره خوارانش دستور داد تا می توانند به فائزه در مجامع عمومی توهین بکنند. قالیباف را که مطیع تر شده بود، وادار کرد تا شرائط استعفای پسر دیگر هاشمی را پس از هفده سال ریاست بر مترو فراهم کند. تنها نقطۀ باقی مانده برای رفسنجانی، یعنی مجلس خبرگان، باید تسخیر می شد. هجوم های قبلی از سوی نزدیکان احمدی نژاد در مجلس خبرگان برای فتح کرسی ریاست، به دو دلیل عمده، ناکام مانده بود. اول آنکه وجود شخصیت هایی میانه رو نظیر حسن روحانی در مجلس خبرگان مانع ازآن می شدند که وزنۀ طرفداران تند رو دولت کودتا سنگینی کند و نقش هاشمی در خبرگان به مخاطره بیفتد. این فضا با تند شدن جو جامعه و منطقه، به ضرر رفسنجانی و به نفع تندروها تغییر کرد. در نتیجه اتحادی در مجلس خبرگان در جهت امیال تمامیت خواهان شکل گرفت. دلیل دوم فرصت طلبی نظامیان بود که با استفاده از یک دستی حاصل در مجلس خبرگان، قدری کاهش در سطح خواسته های خود و رضایت دادن به مهدوی کنی توانستند هاشمی را بار دیگر در منازعۀ قدرت به زیر بکشند. برای این عده بیش از آنکه مهم باشد چه کسی در ریاست خبرگان باشد، پر اهمیت تر بود که هاشمی بر صندلی ریاست تکیه نزده باشد. این امر از دو جهت اهمیت داشت. اول آنکه جدی ترین رقیب سیاسی خود را به بازنشستگی اجباری می فرستادند. دیگر آنکه خامنه ای ضعیف تر شده از جریانات اخیر را، بیش از پیش تنهاتر بکنند تا پیش بینی محتوم هاشمی در مورد آیندۀ سیاسی رهبر سریع تر صورت واقع بگیرد. هاشمی درنامه ای به خامنه ای در مورد کسانی از اطرافیان رهبری هشدار داده بود که امروز به جنگ وی آمده اند، اما فردا که رهبر به اندازه کافی تنها شود، سراغ خود او را خواهند گرفت.
بی شک، خارج شدن هاشمی و افرادی نظیر او از چرخۀ قدرت در جمهوری اسلامی می تواند زیان بزرگی برای جنبش ترقی خواهی ایران باشد. به همین ترتیب این گونه خروج های اجباری برای کودتا چی ها منافع بزرگی به همراه دارد. درک این معنی چندان دشوار نیست. نباید تصور شود که هاشمی فردی مطهر یا بی عیب و نقص است و تلاش می شود تا از او چهره ای مسیحا نفس ترسیم شود. رمز کار حتی در این جا نیست که بخواهیم بین بد و بد تر یکی را انتخاب بکنیم. ظرافت کار در آنجاست که در یابیم بسته شدن هرم قدرت خارج از نظارت مردم و در حلقه ای تنگ، در هر کشوری خطرناک است. هر عاملی که مانع از این کار شود غنیمت است. در شرائط کنونی هاشمی دارای چنین عملکردی بود. با خارج شدن تدریجی او از قدرت، اقتدار گرایان جای پای خود را محکم تر می کنند تا بتوانند به امیال خود دست بیابند. نبود هاشمی در مناسبی نظیر آن چه در خبرگان داشت، موضع میانه روها را تضعیف و به رادیکالیزه تر شدن جامعه کمک می کند.
بگذارید وضعیت کنونی احمدی نژاد را مرور کنیم. رهبر در موقعیتی ضعیف تر قرار گرفته است. رقیب اصلی در درون حکومت از میدان به در شده است. رقبای سابق در انتخابات ریاست جمهوری و سایر مخالفین خارج از حکومت در حبس و حصر به سر می برند. بخش بزرگی از مخالفین احمدی نژاد در درون حکومت ناچار به تغییر رویه شده اند. آیا این به معنای پیروزی مرحله ای برای رئیس دولت نظامیان در کشمکش های درون حاکمیت نیست؟ حالا احمدی نژاد که از این پیروزی سرمست است، چنان اعتماد به نفسی پیدا کرده که بار دیگر برای مذاکره با دشمن ثابت و همیشگی جمهوری اسلامی آمادۀ می شود. منابع آمریکایی گزارش کرده اند که هیاتی ایرانی، برای انجام پاره ای از دیدارها، از این کشور درخواست روادید کرده است. از میان سطور مطبوعات هم می توان فهمید این هیات به رهبری مشایی خواهد بود. همان کسی که شایع است بعد از احمدی نژاد از طرف نظامیان حاکم برای ریاست جمهوری کاندیدا خواهد شد. بارها به این نکته اشاره شده است که نظامیان حاکم به رهبری احمدی نژاد آب حیات خود و جمهوری اسلامی را در نزدیکی با غرب جستجو می کنند. آیا با تکیه بر این پیروزی نمی توان برای پیروزی بزرگتر، یعنی برقراری ارتباط با آمریکا، فکر کرد و نقشه کشید؟