لطفا لاریجانی را نخورید

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

بنا نداشتم که به عنوان یک نویسنده جز طنزنوشتن کاری دیگر بکنم. شاید علت این باشد که خشم و عصبیت و تندی چنان بر همگان غالب شده است که اگر من هم که کارم گفتن مطالب به زبان طنز است، دچار خشم شوم، دیگر جایی برای تعادل نمی ماند. اما شما مرا دچار تردید کردید، گفته های دیروزتان را می خوانم و جز خنده و شگفتی چیزی در من ایجاد نمی شود. بدجنس! قرار نبود آن پای شماره 44 خودتان را در کفش شماره 41 من بکنید. همین کارها را کردید که دائم شکاف درون چیز حاکمیت افزایش می یابد و بوی جوی مولیان از شکاف کفش گشاد شده حکومت به مشام ملت می رسد. البته شوخی و هزالی و مطایبه و سرخوشی چیز خوبی است، ولی قرار بود ما شوخی کنیم و شما جدی باشید، نه اینکه شما هم در هر جمله انفجار خنده ای را برانگیزید.

دیروز خواندم که گفتید “با تنگ نظری نمی شود کشور را اداره کرد.” حبذا بر آن هوش و آفرین بر آن ذهن سخت کوش! بقول آن مردک جلنبر بی اخلاق که با مادر بزرگش آن کار دیگر کرده بود، “شما کردید و شد” حالا چطور می گوئید که با تنگ نظری نمی شود کشور را اداره کرد؟ این جمله شما سه تا اشکال دارد، اول اینکه معیاری برای تنگی و گشادی در آن معلوم نیست، دوم اینکه تنگی و گشادی در هر حوزه ای از وضع مملکت اگر لحاظ شود، حوزه “نظر” وجود ندارد که تنگ باشد یا گشاد. و سوم اینکه “مگر کشور اداره می شود که با تنگ نظری باشد یا وسعت مشرب؟”

یک سال است که انتخاباتی برگزار شده و دولتی که وزیر کشور سابقش متهم به جعل مدرک تحصیلی بود، و وزیر بعدی اش رئیس سابق ستاد انتخاباتی رئیس جمهور سابق و فعلی کشور بود و با زورچپان رئیس جمهور، وزیر شده بود و در حین انتخاباتی که باید در آن حداقل برگزار کننده انتخابات عدالت را رعایت کند، صریحا اعلام کرد که “ده میلیارد تومان به کسی که قرار بود انتخاب شود، کمک مالی کرده است” با تمام امکانات دولتی، با پول بیت المال، با تقلب صریح روی کار آمد و لامروت ها لااقل یک کارشناس ریاضی مثل جواد آقای شما را نگذاشتند مشاور وزیر کشور که بلد باشد حاصل جمع 63 درصد و 47 درصد را حساب کند. آقای لاریجانی! بخدا ما خیلی ملت خوبی هستیم و وسعت مشرب که هیچ، در موقع لازم هم شرح صدر داریم و هم شرح ذیل، اما، حداقل تقلب هم می کنید، یک جوری بکنید که آدم بتواند به روی خودش نیاورد.

آخر چطور می شود که در صدها حوزه انتخابیه بیش از 130 درصد مردم به آقای احمدی نژاد رای داده باشند؟ و تازه معلوم شود تعدادی هم به موسوی و کروبی رای دادند. بالاخره آنقدر ریاضی می دانیم و می دانید که جمع درصد هر چقدر زیاد بشود، باید بشود 101 درصد، نه 159 درصد. من نمی گویم نابغه ریاضی برای انتخابات می آوردید، بخدا قسم هر ننه قمری می توانست این محاسبات را انجام دهد. راهش هم ساده بود، از ثبت احوال نام “قمر” را می پرسیدید و بچه های شان را می آوردید برای محاسبه. ما که نمی گوئیم چرا تقلب کردید. بالاخره مملکت خودمان است، تقلب هم بخشی از تاریخ ما ایرانیان است. تقلب بکنید، ولی حداقل جوری تقلب بکنید که همه متوجه نشوند. این همه متقلب در دنیا دارند راست راست یا چپ چپ حکومت می کنند، ملت دو تا اعتراض می کنند، تمام می شود می رود تا چهار سال دیگر. مساله ما این است که چرا شما درست و منطقی تقلب نکردید. حالا می گوئید با “تنگ نظری” نمی شود مملکت را اداره کرد. من شدیدا با حرف شما مخالفم، نصف کشورهای دنیا نه با تنگ نظری بلکه با کورنظری مملکت شان را اداره می کنند، ولی درست تقلب می کنند.

حتما می خواهید بگوئید که چرا من حالا بعد از یک سال، تازه دارم به انتخابات اعتراض می کنم و حرف تقلب را می زنم. اتفاقا تمام مشکل مملکت همین است. کشورداری راه دارد. برای همه چیز راهی وجود دارد. می خواهید آدم بکشید، راهش معلوم است، ولی چرا به آدمی که کشتید اتهام می زنید که خودش خودکشی کرد، بعد هفته بعد می گوئید بی بی سی او را کشت، بعد از دو ماه می گوئید اصلا کشته نشد، و یک آدمی را می آورید توی تلویزیون و می گوید که من نداآقا سلطان هستم و کشته نشده ام، بعد از ده روز ادعا می کنید که نه تنها کشته شده بلکه شهید هم شده و انگلیس هم او را به شهادت رسانده و قاتلش هم یک مترجم است که دو سال از دست خودتان جایزه بهترین مترجم کشور را گرفته. خوب، رفیق جان! شما به ما حق نمی دهید بعد از یک سال هنوز سووال مان همان باشد که بود.

مردم پرسیدند “رای ما کو؟” گرفتید و زندانی شان کردید. باز هم پرسیدند “رای ما کو” این دفعه با گاز اشک آور بهشان حمله کردید. بعد پسر رفیق خودتان پرسید “رای ما کو” اینقدر کتکش زدید که مننژیت گرفت و به دلیل شکستگی استخوان ضربه مغزی شد و بشهادت رسید. بالاخره رئیس مجلس خبرگان مملکت هم در نماز جمعه پرسید “رای ما کو؟” او را هم از خواندن نماز محروم کردید و اگر زورتان می رسید مثل بریا و استالین کلا از تاریخ انقلاب محوش می کردید. حالا می گوئید مملکت “با تنگ نظری داره نمی شود؟” چه ربطی به تنگ نظری دارد؟ اصلا بحث نظر نیست. بحث این است که جمع عدد هشت باضافه عدد چهار در هیچ حالت عدد 63 نمی شود. این ربطی به نظر ندارد. مثل این می ماند که ساعت نه صبح شما بگوئید به نظر شورای نگهبان ساعت چهار عصر است و هر کسی برخلاف این حرف بزند، مخالف امنیت ملی است و بیچاره ابطحی را هم وادار کنید اعتراف کند که هر روز از ساعت هشت صبح تا ده شب، چهار عصر است.

عزیز من، قربانت گردم!

یک سال است داریم سووال می کنیم که “ رای ما کو؟” و شما به جای اینکه مثل آقاها، تمیز و مرتب، بگوئید که ما دزدیم، رای تان را دزدیدیم و بروید گم شوید، یا کتک می زنید، یا بطری های اضافی را مصرف می کنید، یا ملت را دراز دراز می برید کهریزک، پهن پهن برمی گردانید. یک جمله جواب بدهید. بعد از یک سال دهان آن جوانبخت فلسفه خوانده نابغه ریاضی ادبیات دان رسانه شناس، باز می شود و می گوید “ با تنگ نظری نمی شود حکومت کرد.” والله ما شرح صدر و وسعت مشرب نمی خواهیم، خواسته ما بسیار مشخص است، یا دولت قبول کند در انتخابات تقلب کرده و به ملت هم بگوید همین است که هست، دلم خواست. یا یک جوری تقلب کند که اگر ما رفتیم توی خانه و زن و بچه مان گفتند خاک بر سر بی غیرت تان که جلوی چشم تان تقلبی به این گندگی کردند و سرتان را انداختید مثل گاو پائین و هیچ حرفی نزدید، یک جوابی بتوانیم به آنها بدهیم. یا اینکه دور از جان، دور از جان، تجدید نظری بکنید. اصلاحی بکنید. البته من در این مورد اصراری ندارم. همه حرف من این است که چرا شما فکر می کنید مشکل از تنگ نظری است؟ یک وقت در یک جمع صد نفره، تنگ نظری حاکم است، به همین دلیل نظر هشت نفرشان تائید نمی شود و آنها را کنار می گذارند، این می شود حذف به دلیل تنگ نظری، ولی یک دفعه از جمع صد نفری حکومتگران، هشتاد نفر را می گذارند کنار، یعنی همین که در سال گذشته اتفاق افتاده، این دیگر اسمش تنگ نظری نیست، این اسمش قتل عام است، یا در شکل محترمانه اش کودتا.

من از شما خواهش می کنم یک بار دیگر فکر کنید، پنجاه درصد مردم ما اصولا به دلیل داشتن اندیشه های سکولار یا مخالف انقلاب، طبیعتا از نظر دادن محرومند، قبول می کنیم که این واقعه مولمه هر چند دردناک، ولی موجود است. در میان آن پنجاه درصد دیگر هم سی درصدشان مثل آقای خاتمی و موسوی و کروبی فکر می کنند یا اگر بناباشد انتخابی بکنند، آنها را انتخاب می کنند. فرض کنیم “ تنگ نظری” یعنی اینکه این سی درصد را بگذاریم کنار. البته به این کار نمی گویند تنگ نظری، می گویند کودتا، ولی فرض کنیم اسمش شده باشد تنگ نظری، قبول! ولی خودتان می دانید که در دولت حاکم حتی طاقت تحمل نیروهای موتلفه که جملات شان با آقای احمدی نژاد فقط در حد “حرف ربط” و “حرف اضافه” فرق دارد، هم راهی ندارند. حذف آنها که دیگر تنگ نظری نیست. بگذارید آنها را هم چشم پوشی کنیم.

خود شخص شخیص حضرتعالی در سیاست خارجی دولت نهم فعال بودید، آدم مهمی هم بودید، دویست بار هم با سولانا شام خوردید. یادتان رفته که درست زمانی که از هتل بیرون آمدید که بروید رستوران با سولانا شام بخورید به شما تلفن زدند که جز سلام و احوالپرسی حق زدن هیچ حرفی را نداری؟ بیچاره سولانا، دو ساعت هی با دستمال سفره بازی کرد، هی با چنگالش ور رفت، اما دریغ از یک کلمه. آنوقت ایراد می گیرید که چرا شاه ملعون خدابیامرز برای ناهار از رستوران ماکسیم پاریس غذا می آورد؟ آن خدابیامرز حداقل غذا می آورد و می خورد، شما که با پول مملکت می رفتید اروپا، هزینه رستوران را هم می دادید، غذا هم نمی خوردید. وقتی خودتان هم شامل تنگ نظری هستید، دیگر چه می ماند برای دیگران؟ حالا لاریجانی هم بدرک، کابینه نهم را نگاه کنید، شصت درصد کابینه که نه تنها تفاوت نظر با آقای احمدی نژاد نداشتند، بلکه اصلا نظر نداشتند، در عرض سه سال از کابینه حذف شدند. این هم بخاطر تنگ نظری بود؟ دولت های جهان بارها می شود که افرادی را تصفیه می کنند، ولی معمولا هفتاد درصد حکومت، سی درصد را تصفیه می کنند، کجا شنیدیم که سی درصد حکومت هفتاد درصد آن را تصفیه کند؟

البته ممکن است بگوئید که اتفاقا شما هم دارید حرف مرا می زنید. چه خوب! همین که شدیم دو نفر خودش جای شکر دارد، ولی این جمله چه بود که فرمودید “نظام در حوادث پس از انتخابات صبورانه و مشفقانه عمل کرد”؟ من نمی فهمم مشفقانه چیست یا شما معنی آن را فراموش کردید؟ تا آنجا که می دانم شفقت یعنی مهربانی و صبر یعنی تحمل کردن. بگذارید برایتان چند مثال بزنم تا ببینیم که نظام در حوادث بعد از انتخابات تا چه حد مشفقانه و صبورانه عمل کرد. مثال اولم در مورد دستگیر شدگان روز 22 خرداد است. می دانید که در روز 22 خرداد حدود شصت نفر از اصلاح طلبان قبل از اعلام نتایج آرا دستگیر شدند، بعدا برخی از این افراد متهم شدند که در حوادث روزهای بعد، که اکثرا زندانی بودند، نقش داشتند. یعنی افرادی سه ساعت قبل از اینکه جرمی اتفاق بیافتد، به فرض اینکه اصلا جرمی اتفاق افتاده دستگیر شدند، نیروهای واکنش سریع آمریکا هم با این سرعت عمل نمی کنند، کجای این کار صبوری است؟ لااقل می گذاشتید مخالفت کنند بعد دستگیر می کردید، شاید مخالفت هم نمی کردند. شفقت تان هم ما را کشته است.

یک راهپیمایی رخ داد، سه میلیون نفر در آن شرکت کردند، یک شعار هم داده نشد، ملت هم تمیز و مرتب آمدند و رفتند، بعد توی کوچه و گوشه خیابان عده ای کشته شدند. این همان صبوری و شفقت است؟ شفقت همین است که پسر آقای روح الامینی که حداکثر جرمش این بود که در یک تظاهرات شرکت کرده بود، آنقدر بزنند تا بمیرد، بعد پدرش را بیاورند تا جلوی آقای خامنه ای از مرگ فرزندش ابراز رضایت کند. این کار را کدام موجود بیرحمی در جهان کرده بود که موجودات شفیقی مثل شما کردید؟ اگر شفقت و صبوری این است، بیرحمی و شقاوت کدام است؟ فقط لازم است حتی یک نفر را اسم ببرید که در سه ماه اول اعتراضات خیابانی دست به چوب و سنگ برده باشد. دادستان محترم برکنار شده، برای اینکه نشان بدهد که تروریست ها در خیابان تظاهرات می کردند، سه نفر از اعضای یک گروه دیگر راکه سه ماه قبل از انتخابات دستگیر شده بودند، به دادگاه آورد و یکی از آنها اعتراف کرد که قصد داشت کوکتل مولوتف درست کند و موفق هم نشده بود. واقعا معنی شفقت که می گویند همین است؟ شفقت یعنی مهربانی، همان چیزی که باعث شد کسی مثل نوری زاد بخاطر فرزندش، به دلیل شفقتی که داشت، تاوان فرزندان همه را بدهد و کسی مثل کلهر بخاطر ایدئولوژی و قدرت حاضر شد فرزندش را قربانی کند، چون شفقتی در او وجود نداشت. جالب این است که دوستداران شفقت و مهربانی از هاشمی رفسنجانی می خواهند که پسرش را تحویل حکومت بدهد که در کهریزک کارش را بسازند و لابد اگر این کار را بکند، معلوم می شود موجود شفیقی است.

آقای لاریجانی

حرف های خنده دار زیاد زده اید، وقتی می خوانم که می گوئید “ افکار انقلاب اسلامی طوری است که همه می توانند در آن فعالیت داشته باشند.” و یاد موسوی و کروبی و خاتمی و صانعی و هاشمی و بهشتی و الویری و آرمین و تاج زاده و هزاران زندانی می افتم که بخاطر تفاوت نظر با دولت و رهبری به زندان رفته اند یا از فعالیت برکنار شده اند، از این حجم وسیع طنزگوئی شما قاه قاه به خنده می افتم. و علاوه بر همه اینها از اینکه احتمالا باهنر هم تا یکی دو ماه دیگر به عنوان جاسوس اسرائیل و نماینده جرج سوروس در تهران تحت تعقیب قرار بگیرد ناراحت خواهم شد ولی تعجب نخواهم کرد.

آقای لاریجانی عزیز!

به جواد آقا سلام برسانید و بگوئید که من با وجود اینکه ایشان خیلی دروغ می گوید ولی به دلیل اینکه خدمات بسیاری به توسعه علمی و ارتباطی کشور کرده، دوستش خواهم داشت. به شما هم علاقه دارم، راستش فکر می کنم اینقدر گرفتار هستید که وقت نمی کنید روی حرف هایی که می زنید فکر کنید، وگرنه نمی گفتید که “اگر تمام جریانات و گروه‌ها نظامات قانونی را بپذیرند و رقابتی سالم داشته باشند کشور هیچ مشکلی با آنها نخواهد داشت، چرا که نظام هم به دنبال ایجاد فضای سالم برای رقابت است و کشور به دنبال محدودسازی نیست.” من این جمله شما را با آب طلا نمی نویسم، چون می ترسم بعدش دلم نیاید آن را دور بیاندازم، با همان خودکار می نویسم و می گذارم روبروی خودم تا یادم نرود که آدمها وقتی تصمیم می گیرند خودشان را گول بزنند، به چه موجودات بامزه و شیرینی تبدیل می شوند.

آقای لاریجانی عزیز!

یکی از دوستانم تعریف می کرد که آقای حداد عادل در یکی از جلسات رسمی شورای تشخیص مصلحت نظام درباره آقای احمدی نژاد گفته است، “من شارلاتان تر از احمدی نژاد آدمی در زندگی ام ندیده ام” و من تقریبا مطمئن هستم که هم صفت مذکور زیبنده احمدی نژاد است، هم حداد عادل قدرت درک این موضوع را دارد هم راوی شیعه امامی است. یادم می افتد به زمانی که “تروتسکی” بیانیه کلمانسو را در سال 1927 نوشت و بعد از آن از حکومت شوروی توسط استالین بیرونش کردند، در حالی که به گفته لنین و بنا به وصیت او حق بود که استالین به عنوان شیاد و حیله گر و دروغگو از حکومت و دبیرکلی حزب برکنار شود. بعدا زینوویف و کامنف علیه تروتسکی موضع گرفتند، تا جایی که استالین بالاخره آنها را هم قربانی خود کرد. زینوویف همیشه با خودش می گفت “ ای کاش زمانی که باید کنار تروتسکی قرار می گرفتم، سکوت نمی کردم و باعث نابودی کشور نمی شدم.” اصولا استبداد همینطوری است. هر روز یکی از همراهانش را می خورد، مواظب باشید که خورده نشوید. بخصوص اینکه بعد از اینکه شما را از هضم رابع گذراندند نمی گویند که فیلسوفی گرانقدر بود، وقتی کسی را دفع می کنند، اثر بدی از او باقی می گذارند. برایتان آرزوی رستگاری و رهایی دارم. البته نمی دانم، ساعت تان را نگاه کنید، شاید دیر شده باشد.