رسانههای ایرانی روزگار “بیمخاطبی” را میگذارنند. دهها سبب را شاید بتوان برشمرد اما نقش پررنگ دولت نهم نیز در این روزگار ناخوش احوال رسانههای کشور قابل کتمان نیست.
با وجود این نقش پررنگ اما باید اعتراف کرد که دولت نهم و شخص محمود احمدینژاد در تمام این سالها بیش از قدر کفایت ما “خبرساز” بودهاند، آنها از این دید “سنگ تمام” گذاردند و ره خود را در تمام چهار سال گذشته ادامه دادند؛ روزی در پی “حذف اسراییل از روی کره زمین” دویدند و هنگامی نیز از “برنامهریزی برای ایران 120 میلیون نفری” سخن گفتند. تاپنیوزهای دولت نهم البته فراتر از این هم بود؛ “دکترای تقلبی، استیضاحهای پیدرپی، کشمکش همیشگی با مجلس، بودجههای چند ده بندی، نامهنگاریهای کمسابقه و پیام تبریک بیسابقه، گفتوگو با آمریکا در عراق، ناکامیهای مستمر ورزشی بهویژه در المپیک، ترقیهای بیسابقهی قیمتی، چالش یارانهی نقدی، چهار سال جنگ با مدیریت شهری تهران” و یک معاون که خودش به اندازهی یک دولت خوراک میسازد. این تنها گوشهای از تلاش چشمگیر دولت برای پر کردن صفحههای روزنامههاست. دولت نهم از سوی دیگری نیز به زنده ماندن شریان خبر اهتمام داشته؛ این دولت به احتمال بسیار قوی، “پرتغییرترین” دولت تاریخ ایران هم هست و خب، تغییر مدیران همآره از برجستهترین اخبار رسانههاست که در پی خود موجی از نظر، تحلیل و گفتوگو را میسازد.
جابهجایی و دگرگونیهای مدیریتی به جزیی از هنجار مدیریتی دولت نهم بدل شده، چنانچه این جابهجاییهای ”بیفوت وقت” را دیگر تنها در لایهی بالادست دولت نمیبینیم که تمامی اجزای کوچکتر نیز به پیروی ار مرکزیت دولت، به ناهنجاری هنجاری شدهی “تغییر فوری” روی آوردهاند.
محمود احمدینژاد به تنهایی سهم بهسزایی در پیشرفت الگوی تغییر فوری خود داشته، او تا به امروز 10 وزیر را تغییر داده و چه بسا که اگر بیم از “اکثریت نیفتادن دولت” نبود، 10 وزیر دیگر نیز شامل جابهجاییها میشدند! بانک مرکزی ایران، دیگر نهادیست که احمدینژاد بهشکل مستقیم دگرگونیهای مدیریتی را در آن رهبری کرده و به این ترتیب نهادی که تا پیش از دولت نهم و در 25 سال تنها دو رییس کل را به خود دیده بود، در سه سال دولت نهم با سه رییس کل اداره شد، به همین ترتیب سازمان تامین اجتماعی نیز افتخار تغییر «سهباره مدیرعامل» را بر پیشانی خود میبیند.
هنگامی نهادهایی که مستقیم زیر نظر رییس دولت اداره میشوند، با چنین دگرگونیهای پیدرپی و فوری و بیثباتی دست و پنجه نرم میکنند، باید به ارکان کوچکتر دولت نیز حق داد که به عزلونصبهایی بیدلیل روی آوردند. در سایهی چنین دولتی است که بانک مرکزی میتواند، مدیرانعامل دو بانک خصوصی پارسیان و سرمایه را “دستوری” تغییر دهد، بانک ملی نیز سه بار تغییر مدیرعامل را تجربه کند و دیگر بانکهای دولتی هم دستکم یک یا دوبار تغییر را پشت سر بگذارند. وزارت صنایع دولت نهم شاید برای جبران مافات عقبماندگیهای این وزراتخانه از وج تغییرها، بهتازگی قصد دارد، سومین مدیرعامل سایپا را در سه سال گذشته بر مسند کار بنشاند و پیش از این نیز کشتی بزرگترین خودروسازی ایران را به دریای متلاطم دگرگونیها فرستاده بود. نگاهی به اخبار نشان میدهد که دیگر نهادهای دولتی نیز شرکت شایستهای در مسابقهی تغییر مدیران داشتهاند.
در میان همهی اینها اما محمود احمدینژاد بالاترین نمره را به دوست قدیمی و معاون امروزش خواهد داد. ”محمد علیآبادی” شاید بهاندازهی تمامی تغییرهای مدیریتی دولت، ورزش ایران را بالا و پایین کرده است. به کارنامهی او تنها در استقلال و پرسپولیس نگاهی بیاندازید؛ “شش مدیرعامل و چهار هیات مدیره تنها در سه سال”! این آمار آنقدر گویا هست که بگذریم از تغییر چندینباره تمامی روسای فدراسیون و دگرگونیهای مستمر در هیات تربیت بدنی هر استان که بهتقریب هر روز دربارهی آن خبری وجود دارد. با نگاهی دوباره به این جابهجاییهای گسترده، آیا باز هم شگفتزده میشوید که فدراسیون فوتبال وابسته به سازمان تربیت بدنی دولت نهم، در 25 روز چهار سرمربی را روی نیمکت تیم ملی ایران بنشاند؟
فدراسیون فوتبال با چنین تدبیری توانسته مدعی ثبت نام خود در کتاب رکودهای گینس شود اما تا پایان عمر این دولت هنوز شش ماهی باقیست و شاید بهزودی مدیرانی پیدا شوند که در کمتر از 15 روز هم جای خود را به دیگری دهند. روزگار شگفتآوری است و ما باید ممنون باشیم که چیزهایی را به چشم میبینیم که انسانهای دیگری در کشورهای دیگر دنیا نخواهند توانست، نظیر آن را ببینند.
تیتر این یادداشت برگرفته از فیلم تحسینشدهی “روزگار عجیب و غریب بنجامین باتن” است.