ریحانه‎ را ببخشید، خون را با خون نشویید

نویسنده
آرش معتمد

» ۹ کنش‌گر مدنی و از بانیان کارزار لگام خواستار شدند:

“جوانی ۲۷ ساله، هنرمند وزاده ی مادری هنرمند، هفت سال است در انتظار چوبه دار روز شماری می کند. ریحانه جباری به موجب حکم دادگاه و به تشخیص ۸ شهروند ایرانی که قاضی نامیده می‌شوند، «قاتل» شناخته شده است. هیچکس از آنچه بواقع میان دو یا سه تنی که در رخداد خونبار قتل مرتضی سربندی گذشته است، اطلاع دقیقی ندارد، اما همه احساس دردناک خانواده ی مقتول را پس از مرگ عزیزشان به خوبی درمی یابند.” این‌ها جملات آغازین نامه ۹ نفر از کنشگران مدنی، حقوق بشری و بانیان کارزار لگام برای نجات جان ریحانه جباری است. سیمین بهبهانی، جعفر پناهی، علی رضا جباری، فریبرز رئیس دانا، نسرین ستوده، نرگس محمدی، اسماعیل مفتی زاده، محمد ملکی، محمد نوری زاد در ادامه آورده‌اند: “ما در می یابیم که انسان‌های عادی به طور معمول در شرایط نامتعارف ممکن است به اقدامی از این گونه دست یازند، هرچند بر این باوریم آنانی که دست زدن به این گونه جنایت ها روند زندگی روزمره‌شان را تشکیل می‌دهد نیز زاده شرایط تحمیل شده بر زندگیشان‌اند و پیش از شروع دادخواهی و قصاص‌شان باید شرایطی را که به این جنایت‌ها وادارشان می کند دگرگون کرد؛ زیرا هیچکس جانی بالفطره نیست و هرکس در این راه تابع شرایط زندگی خویش است. معهذا ما از اینکه قوانین ایران و به تبع آن قضات دادگاه‌ها بین شخصی که در اثر اضطرار یا بی اطلاعی در یک لحظه تصمیم نادرست می‌گیرد وآن کس که با قصد قبلی و به طور مکرر دست به ارتکاب جرم می‌زند تفاوت معنی داری قائل نیستند، در عجب هستیم.”

ریحان جباری طراح داخلی ۲۶ ساله‌ای است که سال ۸۶ زمانی که تنها ۱۹ سال داشت به اتهام قتل مرتضی سربندی، پزشک و کارمند سابق وزارت اطلاعات دستگیر شد. ریحانه حالا پس از تایید حکم قصاصش در آستانه‌ی اعدام قرار دارد. او در تمام این ۷ سال گفته که قتل را وقتی مرتضی قصد تجاوز به او را داشته و در دفاع از خود مرتکب شده است.

تا کنون تلاش‌های زیادی از سوی هنرمندان و فعالان مدنی برای آزادی ریحانه صورت گرفته است.

کنشگران مدنی امضا کننده این نامه هم با اشاره به همین تلاش‌ها نوشته‌اند: “بسیاری از روشنفکران، هنرمندان، کارگران و بازیگران سینما، نویسندگان و… تاکنون با تشکیل گردهم آیی ها و در تماس با خانواده ی مرتضی سربندی ، خواهان بخشودگی ریحانه ی جباری شده‌اند. این تماس های گسترده تاکنون موجب به تعویق افتادن اجرای حکم او شده است؛ اما او را از چوبه ی دار دور نکرده است؛ و این تعویق اجرای حکم اعدام نیز شاید نمایشگر بیداری وجدان بشری خانواده ی مقتول باشد؛ و امید ما این است که چنین نیز بوده باشد.”

این ۹ فعال شناخته‌شده مدنی در پایان بر تقاضای خود مبنی بر بخشش ریحانه تاکید کرده‌اند: “در فرصتی که پدید آمده است از خانواده ی مرتضی سربندی می‌خواهیم که با اقدامی انسانی، ریحانه که مرگ و زندگیش به تصمیم آنان وابسته است را به زندگی باز گردانند؛ با این اقدام انسانی خویش در جبران نواقص قانون گامی بلند بردارند و با این بخشایش همه ی فعالان فرهیخته و انسان دوستان خواهان بخشایش را مرهون همت خویش سازند. آنان بی گمان لذت این اقدام انسانی خود را خواهند چشید و در معرض ستایش و تحسین انبوه هموطنانی که خواهان این اقدام دشوار اما ممکن شده اند، قرار خواهند گرفت.”

 

پرونده ای پر ابهام

پرونده ریحانه جباری یک پرونده روشن وسرراست نیست. نقاط کور زیادی در این پرونده به چشم می‌خورد. او در توضیح نحوه آشنایی‌اش با مرتضی سربندی گفته است: “در یک بستنی فروشی بودم و داشتم با تلفنم صحبت می‌کردم که آنها متوجه شدند من طراح هستم. می‌خواستم از مغازه خارج شوم که جلو آمدند و شماره‌شان را به من دادند و گفتند برای یک دفتر کار طراح می‌خواهند. من شماره را گرفتم و بعد از مغازه خارج شدم. قدم‌زنان می‌رفتم که مقتول سوار بر تویوتا کمری جلو آمد. دوستش هم کنارش بود، آنها مرا سوار کردند. چون مرتضی مرد میانسالی بود به او شک نکردم و سوار شدم.”

ریحانه ادامه ماجرا را این‌طور روایت می‌کند: “وقتی به آپارتمان رسیدم مرتضی سجاده‌اش را پهن کرد تا نماز بخواند. من در را نیمه باز گذاشته بودم اما او از من خواست در را ببندم و روسری‌ام را دربیاورم، قبول نکردم. وقتی از در فاصله گرفتم خودش جلو آمد و در را بست. خواست به من نزدیک شود. من قبول نکردم. یک لحظه که سرش را برگرداند من چاقویی از کیفم بیرون آوردم و از پشت ضربه‌یی به او زدم. مرتضی روی زمین افتاد. در همین هنگام در از بیرون باز و «ش» وارد شد. او به من گفت چکار کرده‌یی؟ به سمت اپن آشپزخانه رفت، چند کاغذ آنجا بود برداشت و فرار کرد. بعد هم من از خانه بیرون آمدم.”

در تحقیقات پلیس از محل حادثه دو لیوان آب میوه که یکی از آنها محتوی داروی خواب آور بوده و یک بسته کاندوم کشف می‌شود. خرمشاهی وکیل ریحانه چند سال پیش در یادداشتی در همین خصوص نوشت: “قتل در مقام دفاع از ناموس (اگر ثابت شود) جرمی است که از منظر عرف و جامعه هرگز مورد سرزنش قرار نگرفته است و وجدان جمعی هر چند مجری قانون، مرتکب را مجرم بشناسد و دفاع او را متناسب نداند او را تبرئه می‌کند و بر همین اساس است که در اکثر کشورهای جهان در موارد مشابه پس از بررسی کلی پرونده و ظواهر امر حتی اگر دفاع مشروع ثابت نشود اما مرد بیگانه از حدود متعارف گذشته باشد یا قصد شومی را داشته باشد و زن به دلیل ترس ناشی از شرایط یا تصورات غلط دیگر فرد مهاجم را به قتل برساند، در مجازاتش تخفیف قائل می‌شوند.”

 

تشنه بخشش ایم

روز ۱۸ فروردین جمعی از هنرمندان سینما و تئاتر برای جلب رضایت اولیای‌دم به دادسرای جنایی تهران رفتند. در این جلسه علاوه بر هنرمندانی چون رخشان بنی‌اعتماد، جمشید مشایخی، رضا کیانیان و بهزاد فراهانی، رئیس دانشکده‌ای که ریحانه جباری دانشجویش بوده و تعدادی از هم‌دانشکده‌ای‌‌هایش نیز حضور و با اولیای دم دیدار داشتند. اما به گفته خرمشاهی، وکیل ریحانه با وجود سخنان هنرمندان خانواده سربندی هم‌چنان به قصاص اصرار داشته‌اند.

اصغر فرهادی، کارگردان شناخته شده‌ی ایرانی و برنده‌ی جایزه‌ی اسکار نیز در نامه‌ای خطاب به خانواده سربندی خواستار بخشش ریحانه شده است: “این گذشت تنها نجات یک فرد نیست… شما با این گذشت انسان‌های زیادی را از مرگ نجات خواهید داد. شاید تقدیر آن است که خون بر زمین ریخته شده در این اتفاق ناگوار در راه هدیه کردن این مفهوم بزرگ و گرانقدر به دیگران به کار آید. شما با این تصمیم بزرگ، معنایی عمیق به مرگ عزیزتان خواهید بخشید. کارگردان سرشناس ایرانی در پایان نوشته است: “خانواده داغدار سربندی، به حرمت انسانیت، آن کودک خردسال دیروز را ببخشائید.”

اجرای تئاتر “در انتظار گودو” ۲۴ روز فروردین ماه هم با قرائت متنی به خانواده داغدار سربندی تقدیم شد. در این متن که توسط پیمان معادی در انتهای نمایش برای تماشاگران خوانده شد، آمده است: “جامعه خشمگین ما! جامعه‌ای که با دوربین‌های موبایلش می‌تواند بارها و بارها جان دادن انسانی را کف خیابان به تماشا بنشیند، جامعه‌ای که مراسم اعدامش می‌تواند جمعیتی به مراتب بیشتر از یک مراسم سرور و شادی را در ساعت پنج صبح به خیابان بکشاند، تا تماشا کنند پسرک اعدامی را که از فرط بی‌کسی و تنهایی در مقابل این همه چشم مشتاق، چگونه برای گریستن سر به شانه‌های جلادش گذاشته است… جامعه‌ای که آدم‌هایش برای هر امر کوچکی می‌توانند دشنه در قلب هم فرو کنند و دریدن از فرط تکرار عادی جلوه می‌کند؛ نیاز دارد… نیاز دارد… نیاز دارد تا انسانهای شریف و بزرگی ظهور کنند و بخشیدن را از امری ناممکن و محال به امری ممکن بدل کنند… خانواده محترم سربندی؛ خانواده داغدار و محترم سربندی.

قصاص حق شماست… ولی این جامعه نیاز دارد که ببخشید! ما بخشیدنتان را همچون کویر تشنه‌ای، که آب طلب می‌کند نیاز داریم.”