انتقاد از رهبر از تریبون مجلس

نویسنده

akbaralami684.jpg

‏ نادر کرمی

‏ اکبر اعلمی در جریان آخرین نطق پیش از دستور خود در مجلس هفتم در اظهاراتی مستقیما شورای نگهبان، آیت ‏الله جنتی و آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی را مورد خطاب قرار داده و انتقادات صریحی را نسبت به ‏آنها ایراد کرد. ‏

نطق اعلمی پس از آخرین نطق موسوی خوئینی در مجلس ششم پس از برگزاری انتخابات مجلس هفتم، اولین ‏نطقی است که طی آن بالاترین مقام نظام مورد خطاب قرار گرفته و با اشاره به اصول قانون اساسی از امکان ‏برکناری و عزل او سخن به میان می آید. ‏

اعلمی در نطق خود با اشاره به “برابر بودن رهبر در برابر قوانین با سایرین به این معنا که متناسب با اختیاراتی ‏که رهبری خود و اشخاص حقیقی وحقوقی منسوب ایشان در قبال مردم مسئول و پاسخگوی اعمال خویش هستند.” ‏گفته است: “طبق اصل 111 قانون اساسی‌اش اگر رهبری آن از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود و یا فاقد ‏یکی از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم قانون اساسی گردد، خودبخود معزول و برکنار شود.” ‏

اعلمی در این نطق همچنین با اظهار اینکه “شخصی که پسرش عضو سازمان مجاهدین خلق بوده و در بهمن سال ‏‏60 در اثر درگیری با پاسداران کشته شده است و عروسش نیز پس از متواری شدن به خارج از کشور در ‏بالاترین رده‌‌های سازمان مذکور به فعالیت ادامه می‌دهد، مجاز نیست تا با قرار گرفتن در رأس نهادی و به کمک ‏همفکرانش از جایگاه خدایی در چشم بر هم زدنی فرزندان انقلاب و کشور را به بی‌دینی متهم کند.” تلویحا به آیت ‏الله جنتی اشاره می کند و در بخش دیگری از سخنانش با یادآوری کشتارهای وسیع پس از انقلاب فرانسه، شورای ‏نگهبان را با “شورای گیوتین” مقایسه می کند. ‏

وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: “سرنوشت محتوم هر حکومت بد و مبتنی بر ظلم، سرنگونی است.”

متن کامل نطق نماینده مردم تبریز، اسکو و آذرشهر به این شرح است:


بسم‌الله الرحمن الرحیم

‏ در جایی می‌خواندم که« آزادی از عدالت زاده و با اندیشه سروده می‌شود با دیوار شعر و با زندان فریاد می‌شود، ‏با بیگانه باطل و با استبداد تکه‌ای نان می‌شود. آزادی اگرحق است گرفتنی است و اگر هزینه دارد پرداختنی است» ‏گرچه این جمله از من نیست اما سخت به آن پایبندم و نطق امروز هم گواهی است بر صحت این ادعا:‏

فارغ از نوع و ماهیت حاکمیتها، از دیرباز تاکنون عملکرد حکومتها را به حکمرانی خوب و بد تقسیم کرده‌اند. در ‏نزد یونانیان مجموعه الهه‌هایی که مظهر جنگ و ستیر، بی‌نظمی، تبعیض، نفاق، ریاکاری و امثال آنها بودند ‏حکومت بد را تشکیل می‌دادند. این دسته از الهه‌ها فاقد پدر بوده و مستقیماً از ظلمت و تاریکی زاده می‌شدند. اما پس ‏از آنکه زئوس (خدای خدایان)‌ تنیس را به همسری خود اختیار می‌کند، دیکه یا الهه عدالت زائیده می‌شود و به ‏همراه خواهران خود که آنها نیز نتیجه همین وصلت هستند پایه‌های حکومت خوب را پی‌ریزی می‌کنند.


گرچه این حکایت افسانه‌ای بیش نیست، اما حکمرانی خوب و بد واقعیتی است که نظریه‌پردازان معاصر و برنامه ‏توسعه ملل (اسکات) و همچنین بانک توسعه آسیا نیز فهرستی از مختصات و ویژگیهای حکمرانی خوب را ‏برشمردند تا از این طریق بتوان حکمرانی خوب را از بد آن تمیز داد.


قرآن نیز حکومت را به طاغوت و الله تقسیم کرده و مولا علی به زیبایی آن را به نیک‌کردار و بدکردار تفکیک ‏می‌کند. پس وجه مشترک بینش اسطوره‌ای یونانیان، دیدگاه اسلام و نظریه‌پردازان معاصر و نیز مدلهای مؤسسات ‏و نهادهای بین‌المللی در مورد حکمرانی خوب این است که لازمه استقرار حکومت خوب معطوف و منحصر به ‏تحقق عدالت و اجتناب از هر گونه ظلم و تعدی است. لذا از این منظر، شکل و قالب حکومت و اینکه نام حکومت ‏‏«جمهوری اسلامی»، «رژیم شاهنشاهی» و «جمهوری دموکراتیک» و نظایر آن باشد خیلی مهم نیست، مهم آن ‏است که محصول رویکرد این حاکمیت منطبق بر ظرف و قالب منتخب و لاجرم مطابق با خاستگاه ملت و توأم با ‏انصاف و عدالت باشد. در غیر این صورت مانند آن است که نام بخیل را احسان یا حاتم طایی و نابینا را چراغعلی ‏نهند.


به این اعتبار، چه بسا حکومتهایی بودند که نام اسلام را بعنوان پیشوند و یا پسوند خود اختیار کردند، اما بدلیل ‏کارنامه اعمالشان گرفتار لعن و نفرین ابدی ابوالبشر و برعکس، حکومتهایی نیز بوده و هستند که بدون داشتن ‏پیشوند و پسوند اسلامی فقط به خاطر تأمین رضایتمندی ملت خود و استیفای حقوق آنان برای همیشه در خاطره‌ها ‏ماندگار شدند و پیوسته از آنان به نیکی یاد می‌شود.


در واقع آنچه به حکومتها ارزش داده و آن را در زمره حکومتها خوب قرار می‌دهد، میزان پایبندی زمامداران و ‏کارگزاران این حکومتها به تحقق حق و عدالت و دوری از ظلم و تبعیض و رضایتمندی مردم است و این همان ‏واقعیتی است که در کلام معصوم نیز تجلی می‌یابد، آنجا که می‌یابد “هیچ اموری اصلاح نخواهد شد مگر اینکه بر ‏محور عدل استوار گردد”، در غیر این صورت دیر یا زود به حکم “الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم” ‏سرنوشت محتوم هر حکومت بد و مبتنی بر ظلم، سرنگونی است.


از آنجا که حد فاصل میان حکمرانی بد و خوب به فاصله میان ظلم و عدالت می‌باشد، پرواضح است که هر گونه ‏غفلت از این واقعیت حتی می‌تواند کسانی را که به گمان انقلابی بودن، عدالت‌خواهی و خود را حقیقت مطلق ‏پنداشتن، تصدی عالیه حقوق در کشور انقلاب‌دیده‌ای نظیر ایران را عهده‌دار هستند، به ضدانقلاب و ضد آرمانهای ‏انقلابی مبدل کرده و بدین وسیله یک انقلاب و نظامی را که به پشتوانه آراء بیش از 90 درصد شهروندانش حیات ‏یافته است، از درون استحاله و فرجام آن را به فنا و نیستی رهنمون سازد.


تقابل ضد انقلاب مصطلح با انقلابی‌ها امری طبیعی است. اما تاریخ نشان داده است که انقلابها بیش از آنکه در اثر ‏کارشکنی و چالش ضدانقلابها به زانو درآیند، در اثر اندیشه و عملکرد انحرافی آن دسته از انقلابیون و ‏زیاده‌خواهان و میراث‌خوارانی شکست خورده است که برای حفظ قدرت و متناسب با کج‌فهمی و ذائقه خویش، ‏شعارهای انقلاب را استحاله کرده و بعنوان آرمانهای به خورد نسلی داده‌اند که اساساً یا انقلاب را ندیده‌اند و یا ‏اینکه با آن بیگانه‌اند و جالب اینجاست که استحاله هر انقلابی با حفظ ظاهری اصول اولیه آن و افزوده شدن تبصره ‏نانوشته “نه برای همه” و الحاق آن به منشور و 10 فرمان آن انقلاب روی داده‌است.


اگر پیش از این امری خوب و یا بد محسوب می‌شد، نانوشته “نه برای همه” که ناشی از اراده صاحبان قدرت ‏است، خوب را بد و بد را خوب تفسیر و به نحوی به توجیه رفتارهای حاکمان مبادرت کرده است و از این طریق ‏منشاء انحراف همه انقلابها از اصول اولیه‌ای شده است که دستیابی به آنها موجب و موجد آن انقلاب بوده است.


‏”جرج ارول” در کتاب طنزآمیز خود بنام “مزرعه حیوانات” و “برینتون” در کتاب ارزشمند “کالبدشکافی چهار ‏انقلاب” به خوبی به بررسی این سنت نامیمون و مشترک همه انقلابها و نتایج حاصل از آن پرداخته است تا شاید ‏برای سایرین درس عبرتی شود.


حال اگر منصفانه به واکاوی اجمالی بایدها و نبایدها انقلاب اسلامی بپردازیم، به وضوح می‌توان فاصله انقلاب تا ‏زوال و انحطاط احتمالی آن را سنجید و به معنای واقعی ملتزم و ناملتزم به اسلام و نظام موعود جمهوری اسلامی ‏پی برد، همان عاملی که به ناحق و جفا دستاویزی برای شورای نگهبان شده است تا فرزندان مدافعان راستین این ‏مرز و بوم را از ورود به خانه‌ای که متعلق به ملت است محروم نماید.


نظر به اینکه سند نظام جمهوری اسلامی و منشور معتبر انقلاب، “قانون اساسی” است، با وجود الحاق تبصره‌های ‏پس از بازنگری به آن بعد از انقلاب، همچنان قابل استناد بوده و لذا می‌تواند بعنوان یک سنجش و شاخص خوب، ‏کاشف آرمانهای اولیه انقلاب و تعهدات مهندسین نظام موعود باشد.


به موجب این سند نظامیکه مردم در سودای دستیابی به آن انقلاب کردند در وهله نخست باید مبتنی بر ایمان به ‏کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توام با مسئولیت او در برابر خدا باشد که از راه نفی هر گونه ستمگری و ‏ستم‌کشی و سلطه‌گری و سلطه‌پذیری، قسط و عدل و استقلال را در همه زمینه‌ها تامین می‌کند. در همین پیمان ‏مشترک میان مردم و حکومت تصریح شده است که برای نیل به اهداف مذکور، دولت به مفهوم حاکمیت ملزم به ‏محو هر گونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی،تامین آزادیهای سیاسی و اجتماعی، مشارکت دادن عامه مردم ‏در تعیین سرنوشت خویش، رفع تبعیضات ناروا، ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه‌های مادی و ‏معنوی، پی‌ریزی اقتصادی صحیح و عادلانه جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در ‏زمینه‌های مختلف، در زمینه‌های مختلف، تامین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد، ایجاد امنیت قضایی عادلانه ‏برای همه و تساوی عموم در برابر قانون می‌باشد.‏

طبق این سند، بانیان انقلاب و نظام تعهد کرده‌اند که هیچ مقامی حق ندارد بنام حفظ استقلال و تمامیت ارضی ‏کشور، آزادیهای مشروع را هرچند با وضع قوانین و مقررات سلب کند. پذیرفته‌اند که خدا انسان را بر سرنوشت ‏اجتماعی خویش حاکم ساخته است و هیچکس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند. پیمان بسته‌اند که امور ‏کشور باید به اتکاء‌ آراء عمومی و از راه انتخابات اداره شود. مردم ایران از هر قوم و قبیله‌ای که باشند از حقوق ‏مساوی برخوردار شوند. در نظام موعود، نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند و تفتیش عقاید ممنوع است ‏و هیچکس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و موآخذه قرار داد.


در نظامی که من و همفکرانم همچنان به آن التزام عملی داریم، هر نماینده در برابر تمام ملت مسؤول است و حق ‏دارد در همه مسایل داخلی و خارجی کشور اظهار نظر نماید و نمی‌توان آنها را به سبب اعلام نظراتشان تعقیب و ‏یا توقیف کرد. به موجب این سند، تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها نه در پیروی از دست‌اندرکاران حکومتی و ‏برای مجیزه‌گویی و تأیید و توجیه تصمیم و عملکرد متصدیان امور، بلکه برای اعتراضات مشروع و غیرمسلحانه ‏خود به رفتار حاکمان و مطالبه حقوقشان آزاد است. در نظامی که اکثریت قابل توجه یک ملت برای ایجاد استقلالش ‏قیام کرده و برای حفظ آن دهها هزار شهید و جانباز تقدیم کرده‌اند، پذیرش ظلم همان قدر قبیح است که وارد کردن ‏آن.


در نظام دلخواه منتقدین مشفق، وعده‌های بنیانگذار این نظام حجت است. آنجا که می‌گوید: “در منطق رژیم گذشته ‏آزادی یعنی به زندان کشیدن مخالفان، سانسور مطبوعات و اداره دستگاههای تبلیغاتی بود و در آن منطق، تمدن و ‏ترقی یعنی تبعیت تمام شریانهای مملکت از فرهنگ و اقتصاد و ارتش و دستگاههای قانونگذاری و قضایی اجرایی ‏از یک مرکز واحد محسوب می‌شد، ما همه اینها را از بین می‌بریم، در جمهوری اسلامی حتی کمونیستها هم در ‏بیان عقاید خود آزادند و رادیو تلویزیون، و مطبوعات نیز مطلقاً‌ آزاد است و دولت حق نظارت بر آنها را ندارد».


در نظامی که ما به آن ملتزم هستیم، در شرایطی که یک فرد عادی به دلیل انتساب یکی از اعضای خانواده‌اش به ‏یکی از گروههای غیرقانونی در هزار توی گزینشها گرفتار شده و اجازه نمی‌یابد حتی بعنوان یک کارگر و کارمند ‏ساده در اداره‌ای مشغول کار شود، به طریق اولی شخصی که پسرش عضو سازمان مجاهدین خلق بوده و در بهمن ‏سال 60 در اثر درگیری با پاسداران کشته شده است و عروسش نیز پس از متواری شدن به خارج از کشور در ‏بالاترین رده‌‌های سازمان مذکور به فعالیت ادامه می‌دهد، مجاز نیست تا با قرار گرفتن در رأس نهادی و به کمک ‏همفکرانش از جایگاه خدایی در چشم بر هم زدنی فرزندان انقلاب و کشور را به بی‌دینی متهم کند.


در نظام مطلوب ما، به حکم النصیحه ائمه المسلمین دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر بیش از هر ‏چیز بعنوان وظیفه‌ای بر عهده مردم نسبت به دولت بکار گرفته می‌شود، نه آنکه چند نفر به اعتبار قدرتی که ناشی ‏از اراده مردم است، همواره با استفاده از همه تریبونهایی که متعلق به مردم است، یکطرفه موعظه کرده و خود را ‏از پند دیگران بی‌‌نیاز بدانند.


در نظام مطلوب و دلخواه ما، برای تحقق آزادی حداکثر فرد و تضمین حقوق اولیه او در اجتماع، همه باید تن به ‏قانون داده و قانون را بعنوان منشاء بایدها و نبایدها و فصل‌الخطاب بپذیرند. به همین سبب ذیل اصل 107 قانون ‏اساسی حتی رهبری هم در برابر قانون با سایرین یکسان است و این امر مستلزم آن است که قانونگذاران نظام با ‏تدوین مدلهای عادلانه برای ساختار توزیع قدرت، از هرگونه اعمال نفوذ قدرتمندان به نفع خود جلوگیری کنند و ‏برای متصدیان مقامات سیاسی و اجتماعی به ازای برخوردارشدن از هرگونه حق و اختیاری برای اعمال اقتدار، ‏تکالیف قانونی درنظر گیرند تا در صورت سوء مدیریت و تخطی از وظایف قانونی آن، در هر سطحی که هست ‏او را متهم کرده و با احراز اتهاماتش محکوم به پرداخت غرامت کنند.


برابر بودن رهبر در برابر قوانین با سایرین به این معناست که متناسب با اختیاراتی که رهبری دارد در برابر ‏تعطیل شدن هر یک از اصول مذکور و محروم شدن مردم از حقوق مصرح در قانون اساسی، خود و اشخاص ‏حقیقی وحقوقی منسوب ایشان در قبال مردم مسئول و پاسخگوی اعمال خویش هستند.‏

برابر بودن رهبر در برابر قانون به این معنا است که هیچکس فراتر از قانون نیست و از همان حقوق شهروندی ‏برخوردار است که یک فردی عادی بهره‌مند است، ‏

هر مقامی که از قانون تخطی کرده و باعث ضایع‌شدن حقی شده است، آن فرد حق دادخواهی و اعلام شکایت دارد ‏و اینان باید در همان دادگاهی محاکمه شوند که من و امثال من محاکمه می‌شویم. همچنان که علی در اثر شکایت یک ‏یهودی در نزد قاضی‌ منصوبی محاکمه می‌شود که افراد عادی محاکمه می‌شوند. و گرچه حق با علی است اما بر ‏اساس ضوابط موجود چون دلیلی برای اثبات ادعایش ندارد محکوم می‌شود، این روش و منش حاکم اسلامی است ‏که جرج جرداق مسیحی را بعد از 14 قرن در برابر عظمت و انسانیت علی به کرنش وا می‌دارد تا آنجا که در ‏کتاب «امام علی صدای عدالت انسانی» در وصف این اسوه انسانیت وعدالت بنویسید: «چه می‌شد بر تو ای دنیا، ‏اگر نیروهای خود راجمع می‌کردی و در هر زمانی یک علی می‌آوری با عقلش و با زبان و ذوالفقارش». آری ‏التزام ما به اسلام و نظامی است که اگر در آن احتمال دهیم که زمامدار مسلمین ازعدالت خارج گشته و مسیر کج ‏را می‌رود چنانکه معمار انقلاب وعده داده بود مجاز باشیم که استیضاحش نمائیم بدون اینکه متهم به در نوردیدن ‏خط قرمزها و ضدیت یا عدم التزام به اسلام و نظام شویم. اساساً نظام معهود نظامی است که طبق اصل 111 ‏قانون اساسی‌اش اگر رهبری آن از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود و یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول ‏پنجم و یکصد و نهم قانون اساسی گردد، خودبخود معزول و برکنار شود.‏

بنابراین هر تفکر مخالف این معیارها مغایر با آرمان‌های انقلاب و خاستگاه نظام معهود و مصداق واقعی ضد ‏انقلاب است که متاسفانه در ارکان برخی از نظام رسوخ کرده است، لذا احتجاج عمده ما به تعبیر شورای نگهبان ‏ناملتزمین به اسلام و نظام با آن دسته از ضد انقلابیون واقعی درون حاکمیت که خود را متلزم به اسلام ونظام و ‏انقلابی‌تر از دیگران می‌پندارند، این است که تنها راه حفظ انقلاب و پیشگیری از تبدیل شدن آن به ضد خود این ‏است که مجلس به عنوان منحصر به فردترین پایگاه و سخنگاه مردم در درون حاکمیت که می‌توانند از طریق آن و ‏به کمک نمایندگان منتخب خود با حاکمیت سخن گفته و به جای مغازله‌های عاشقانه، دولتمردان را برای استیفای ‏حقوق خود و بازگرداندن به مسیر واقعی آرمان‌های موعود به چالش فرا بخوانند، واقعاً در اختیار خود آنان باشد و ‏مردم به افراد ریشه‌داری رای دهند که راه خدمت به مردم را هموار می‌سازند نه حمایت از دولت را، در واقع ‏نمایندگانی قادرند با مشاهده هرگونه انحرافی سر بزنگار گریبان دولتمردان وکارگزاران نظام را گرفته و آنان را ‏وادار به تمکین از آنچه بیان شد بنمایند که با پذیرش هر نوع محرومیت و خطر و تهدیدی دفاع ازحقوق ملت به ‏شرح مفاد سوگندنامه‌ای که در مجلس ایراد می‌شود را سرلوحه امور خود قرار داده و بجای عافیت‌جوئی‌های ‏مرسوم، چپاول و چریدن و در نتیجه لکنت زبان گرفتن در برابر صاحب منصبان، زبان به شکوه و انتقاد از آنها ‏بگشایند. ضد انقلابیون درون حاکمیت نیز خود بخوبی بر این امر واقفند که اگر این تنها تریبون ملت به دست ‏نمایندگان واقعی مردم بیفتد آسایش آنها سلب خواهد شد، لذا بی‌سبب نیست که بر خلاف اصل 62 قانون اساسی که ‏مقرر می‌دارد مجلس شورای اسلامی از نمایندگان ملت که به «طور مستقیم» انتخاب می‌شوند تشکیل می‌گردد را ‏به انتخابات دو مرحله‌ای و غیر مستقیم مبدل می‌کنند تا با گزینش افراد دلخواه 12 نفر منصوب حاکمیت، دامنه ‏انتخابات مردم به دایره تنگ برگزیدگان اولیه شورای نگهبان محدود شود و بدینوسیله هر که در این دیر مقربتر ‏است جام بلا بیشترش می‌دهند و به بهانه‌های واهی نظیر عدم اعتقاد و التزام عملی به اسلام و نظام وحتی قانون ‏اساسی، ‌مهر باطل شد بر پیشانی می‌زنند، تا مبادا کسی بر رفتارهای ضد انقلابی رایج آنان و انحرافاتی که در ‏انقلاب ایجاد شده است آگاه گشته و خرده بر آنان بگیرد! و این همان تفکری است که ابوذر را به برنتابیده و ربذه ‏تبعیدش می‌کند؟


من فقط یک جمله آخر را بعنوان مطلب آخر بگوییم.


تاریخ گواهی می‌دهد که اگر در انقلاب فرانسه “روبسپیر دانتون” را که همچنان بر اصول اولیه انقلاب و آزادی ‏پافشاری می‌کرد، به شورای گیوتون سپرده شد تا بعنوان ضدانقلاب سرش را تیغهای بی‌رحم گیوتین از تن جدا ‏کند، بنظر می‌رسد که امروز شورای نگهبان و حامیان آشکار و نهان آن، این مسؤولیت را برعهده گرفتند تا ‏نیروهای انقلاب را که به تحقق نظام معهود اصرار مِی‌ورزد، با برچسب ناچسب مخالف اسلام و نظام از صحنه ‏خارج نمایند.‏

گفتنی است اکبر اعلمی به دلیل اظهارت چندی پیش اش که گفته بود حتی از دولت امام حسین هم انتقاد می کند به ‏دادگاه احضار شده است و طی روزهای گذشته از دریافت دو احضاریه دیگر هم سخن به میان آورده است. ‏