جواد بودن خودبخود یک مشکل اساسی است، چه رسد به لاریجانی بودن و از همه بدتر اینکه آدم هم “ ج” بزند، هم جواد لاریجانی باشد. به قول یکی از دوستان، جواد اصولا آدمی است که لباس های ده سال قبل را می پوشد، حرف های بیست سال قبل را می زند و مثل سی سال قبل فکر می کند. البته من تردیدی در عقل و هوش هیچ لاریجانی بخصوص جوادشان ندارم. واقعا معتقدم که همین جواد لاریجانی یک زمانی برای خودش آدم در خور اهمیتی بوده است، حتی در اواخر یخبندان دوم زمین شناسی نزدیک بود برنده جایزه المپیاد ریاضی محله شان هم بشود. منتهی هیچ چیز بدتر از این نیست که میان مغز آدم و زبان آدم مانع وجود داشته باشد. مثلا فرض کنید مانعی مثل میز، یا مانعی مثل گذشته، یا مانعی مثل دولت یا مانعی مثل قدرت. همین می شود که یکهو یک آدم عاقل باهوش تبدیل می شود به کسی که ساده ترین مفاهیم را نمی فهمد یا می فهمد و انکار می کند.
البته من خیلی هم از اینکه دانشجویان دانشگاه لاریجانی را هو کردند و سر کلاس درسش شعار دادند و در یک جای دیگر از سر برنامه اش بلند شدند و رفتند بیرون مخالف نیستم، چون وقتی آدمی حرفی می زند که با عقل خودش هم جور در نمی آید، طبیعتا مردم که علاف نیستند، به چنین حرفی گوش کنند. ممکن است عده ای عصبانی باشند و بگویند که باید محکم زد توی سرش، ولی این کارها که مال جنبش سبز نیست، جنبش سبز مخالفت می کند، شعار می دهد، هو می کند، سالن را خالی می کند، ولی کتک زدن مال برادران بسیجی است که نباید در حوزه مسوولیت آنها دخالت کرد. آخر این چه حرفی است که لاریجانی امروز زده است که “ دولت کودتا دولت موسوی بود که شکست خورد.“؟ حالا جواد لاریجانی نه، ولی حتی اگر کوچک زاده هم این حرف را زده بود، آدم انتظار نداشت، اگرچه در مورد کوچک زاده آدم باید هر حرف احمقانه ای را انتظار داشته باشد.
به نظر من قبل از دقت کردن به این حرف لاریجانی باید به چند سووال جواب بدهیم.
اول، دولت کودتا دولتی است که با کمک تعدادی نظامی قدرت را تغییر می دهد. اگر موسوی کودتا کرده، پس چرا هیچ قدرت نظامی ندارد؟
دوم، اگر منظور از کودتا کردن همان شرکت کردن در انتخابات است، این جمله باز هم غلط است، چون موسوی در انتخابات هم شکست نخورد.
سوم، احتمالا منظور جواد لاریجانی از کودتا انقلاب است، با این همه باز هم اشکال وجود دارد، چون اولا کودتا با انقلاب فرق دارد، ثانیا موسوی انقلاب نکرده بود، ثالثا آن کاری که موسوی کرده بود، حالا هرچی اسمش باشد، حداقل تا روز قدس شکست نخورده است.
چهارم، دولت موسوی برای شکست خوردن، باید اول وجود داشته باشد، این چه دولتی است که رئیس جمهورش قبل از انتخابات بیست سال توی خانه اش نقاشی می کرد و بعد از انتخابات شش بار از خانه اش خارج شده است؟ و اگر دولتی شکست بخورد حداقل معلوم می شود که این دولت شکست خورده وزیری داشته، سخنگویی داشته، اصلا این دولت موسوی کجا بود که کودتا کرد؟
پنجم، حالا فرض کنیم موسوی دولت داشته، ارتش هم داشته، کودتا هم کرده، کودتا هم که سخنرانی و برداشتن روسری در ملاء عام و شکستن شیشه مردم نیست، یک اقدام خطرناک است، چرا این کودتاچی شکست خورده را نمی گیرید؟ تازه محافظت این کودتاچی دست خود سپاه هم هست، بیانیه هم می دهد.
ششم، حالا فرض کنیم که دولت موسوی کودتا کرده و شکست هم خورده، چرا این نظامیان کودتاچی را که شکست هم خورده اند معرفی نمی کنید؟ مگر کودتا هم تعارف دارد؟ یک دفعه دیدید این آدم خطرناکی که کودتا می کند، فردا شوخی شوخی شیشه خانه مردم را هم شکست، آن موقع چکار می کنید؟ و از اینها گذشته این آدمی که کودتا کرده چرا همه نظامیان کودتاچی اش یا فیلسوف اند، یا استاد جامعه شناسی و علوم سیاسی؟ البته چشمش کور، دنده اش نرم، آدمی که با یک مشت فیلسوف و هنرمند و شاعر و استاد دانشگاه کودتا کند، حق اش همین است که روز قدس، سه ماه بعد از شکست کودتا مردم بیایند خیابان و طرفداری اش را بکنند.
هفتم، فرض می کنیم موسوی یک دولت داشته و آن دولت هم کودتایی کرده و شکست خورده، چرا طرفداران کروبی که تا روز قبل از کودتا با موسوی مخالف بودند و در کودتا شرکت نداشتند، می گیرید؟
هشتم، قبول! شما درست می گوئید! و کودتاچی را هم باید تا ته مجازات کرد؟ اولا چرا بعضی از کودتاچیان را ول کردید؟ و بعضی دیگر را هم ول می کنید؟ وسط خیابان قر ندادند که مثل خردادیان یک تعهد بگیرید و ول شان کنید، کودتا کردند، حداقل سران کودتا را مجازات کنید تا کسی جرات نکند دیگر کودتا کند.
نهم، تا آنجایی که ما از شب قبل از کودتا یادمان است، این آقای مهندس موسوی یک کت و شلوار شیک پوشیده بود، دست زنش را هم گرفته بود، یک شال سبز هم انداخته بود گردنش، گل می گفت و گل می شنید. آخر جان مادرتان! تا حالا کدام کودتاچی شب کودتا با زنش می رود کودتا کند؟ این محمود احمدی نژاد یک کودتا کرده، الآن شش ماه است نه کسی زنش را دیده، نه خواهرش که عضو شورای شهر است رویت شده، نه داداشش که مسوول توزیع سی دی قاچاق تهران است، جلوی چشم آمده، خودش هم در تهران با هلی کوپتر می رود مستراح و در نیویورک هم از در پشتی هتل وارد محل اقامت می شود.
دهم، از همه مهم تر، کودتا عملی است که تعدادی نظامی انجام می دهند تا قدرت را از دست یک دولت قانونی بگیرند، اگر شصت درصد مردم متهم اند، هفتاد درصد حکومت در کودتا مشارکت داشتند، تمام جهانیان با کودتا موافقند، دانشگاهها همه شان طرفدار دولت کودتا هستند، همه هنرمندان و روزنامه نگاران کودتاچی هستند، یعنی هفتاد درصد ملت و حکومت، می خواهند علیه آن سی درصدی که اسلحه دارد، کودتا کنند، این که دیگر اسمش کودتا نیست. هر چی می خواهید اسمش را بگذارید، اصلا بگذارید بادمجان، یا پیتزای سبزیجات، ولی اسمش را کودتا نگذارید.