درباره مضرات نظام های سیاسی بسته و استبدادی، دلایل متعددی را می توان برشمرد و از منظرهای متنوعی می توان به بحث نشست تا سرانجام هویدا شود که اینگونه نظام ها تا چه اندازه از تامین رفاه و آسایش مردمان شان ناتوانند. به علاوه، نیازی به توضیح نیست که استبداد اساسا با طبع آزاد و سرشت استعلایی نوع بشر مغایر است و از این رو، بی دلیل نیست که اینگونه نظام ها با زنجیره ای از بحران ها و ناکارآمدی های روز افزون مواجه می شوند.
با این وجود، استبداد آبستن آثار مخرب و مضرات نهانی خانمان براندازی است که گاه چنان با روح و روان انسانها درمی آمیزد که تشخیص آن چندان آسان به نظر نمی رسد. یکی از این پیامدها، “آسیب های زبان شناختی” استبداد و بهبیانی صریح تر، تعرض استبداد به زبان و گفتار روزمره شهروندان است؛ به این معنا که استبداد آرام آرام ادبیات روزمره مردم را نیز تحت تملک خویش قرار می دهد و سعی می کند تا آن را به مثابه ابزاری برای بازتولید قدرت سیاسی حاکم درآورد.
بر کسی پوشیده نیست که زبان فارسی (یا به تعبیر برخی، زبان پارسی) از چه ظرافت ها و طنازی های لطیفی برخوردار است و چه آرایه های دلنشین و صنایع ادبی پرمحتوایی را در خود جای داده است؛ به گونه ای که تقریبا همه فارسی زبانان در طول روز و در مکالمات روزمره شان به طور ناخودآگاه از استعاره، کنایه، ضرب المثل و حتی لطیفه های گوناگونی برای انتقال مفاهیم و منظورشان استفاده می کنند.
علیرغم شیرینی و جذابیت ادبی اما پرسش این است که چه ارتباطی بین این وضع زبانشناختی و ساختار سیاسی در ایران می توان برقرار کرد؟ آیا برای تغییر و تحولات زبانشناختی ایرانیانمی توان ریشه های سیاسی قائل شد؟
تقریبا پانزده سال پیش، یکی از اساتید برجسته علوم سیاسی (که به دلایل امنیتی شاید راضی به ذکر نام بلندشان نباشند) در مجله ای که همچون صدها نشریه دیگر به محاق توقیف موقت رفت و از ادامه انتشار بازماند، هشدار داد که نشانه هایی از آسیب های زبانشناختی در گفتار روزمره ایرانیان مشاهده می شود که این شرایط اغلب ماحصل تسلط حکومت بر عرصه های ارتباطی میان شهروندان همچون روزنامه ها، نشریات و رسانه هاست که شهروندان مجبور می شوند از تکنیک ها و فنون جدیدی برای بیان و انتقال منظورشان استفاده کنند. به عبارت دقیق تر، مردم به هرحال با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و حکومت نیز همچنان بر بسط اقتدار و نفوذ در حوزه خصوصی مردم اصرار دارد؛ در این شرایط، تنها به کمک طنازی های زبانشناختی و پناه بردن به امکانات زبانی همچون استعاره، کنایه و حتی لطیفه است که می توان حضور پررنگ استبداد را دور زد و با “دیگری” ارتباط برقرار کرد.
این وضعیت، البته تنها به ایران محدود نمی شود آنچنانکه پیشتر متفکرانی همچون میخاییل باختین(۱۸۹۵-۱۹۷۵) و تزوتان تئودورف (1939) در این باره مفصلا بحث کردند. باختین از این وضعیت با عنوان “کارناوالیزه شدن” زندگی انسانها یاد کرد که طی آن، کارناوال های سالیانهدر عصر رنسانس، به ابزاری برای انتقال پیام، خندیدن و ارتباط با دیگران و در نتیجه، مخالفت با وضعیت حاکم تبدیل شده بود.
در ایران عصر جمهوری اسلامی، به برکت هژمونی ایدئولوژی حاکم و استبداد نفتی، آسیب های زبانشناختی گسترده ای بر زبان فارسی وارد آمده است و متاسفانه، بسیاری از مفاهیم بنیادی از معنای اصلی شان، قالب تهی کرده اند. نمونه ها از این دست بسیار است. یکی از این مفاهیم، “آزادی” است. اگرچه جمهوری اسلامی از “آزادی” و صفت “آزاد” بودن در مواردی همچون مطبوعات آزاد، رسانه های آزاد، “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی”، آزادی بیان و مواردی اینچنینی استفاده می کند اما وضعیت حاکم بر ایران امروز آشکارا نشان می دهد که این آزادی اساسا بیشتر به اسارت شبیه است تا آزادی.
یکی دیگر از این مفاهیم بنیادی، “انتخاب” است. قدرت انتخاب کردن، بی شک یکی از ویژگی های خاص نوع بشر است که حتی در کتاب های آسمانی هم بدان اشاره شده و معنای برگزیدن از میان کالاهای مختلف را می توان برای آن در نظر گرفت. تنوع گزینه ها، پیش شرط هر نوع انتخاب است. در جمهوری اسلامی اما این واژه اساسا قالب تهی کرده و به “انتصابات” (همچون انتخابات ریاست جمهوری) و یا “برگزیدن از میان کالاهای یکسان”(همچون رد صلاحیت های گسترده و تنها حضور طیف های مختلف اصولگرایان در انتخابات مجلس) تغییر یافته است. به این شرایط، نمی توان “انتخاب” یا “انتخابات” لقب داد و این واژه، برای توصیف شرایط یادشده مناسب نیست.
همچنین، یکی دیگر از این مفاهیم، “زندان” است. اگر به قول افلاطون “همه چیز در سر جای خودش باشد”، زندان و زندانی به جایی و کسانی اطلاق می شود که حضور آنها در جامعه مخل آسایش و امنیت عموم مردم خواهد شد و از این رو، آنها را از مردم دور نگه می دارند. در ایران امروز اما با اینهمه زندانی سیاسی و فرهیختگانی که به بند کشیده شده اند، هر ایرانی آزاده با شنیدن عنوان “زندانی سیاسی” مطمئن می شود که صحبت از دگراندیش، روزنامه نگار، مدافع حقوق بشر، فعال دانشجویی یا از این دست انسانهای فرهیخته، تحصیلکرده و البته شجاعی است که دست از خانه و خانواده خود شسته و فریاد در گلوخفته میلیونها شهروند دیگر را فریاد زده است. از این رو، “زندان” حتی به ضدکارکرد خودش هم تبدیل شده و نه تنها مایه شرمساری این عده نیست بلکه بالاترین نشان افتخار ملی برای زیدآبادی، عبدالله مومنی، علی ملیحی، مسعود باستانی، بهاره هدایت و سایر دوستان مان است.
به عنوان آخرین نمونه می توان به سخنان اخیر آیت الله مصباح یزدی اشاره کرد: “فرهنگی که امروز در بین نسل جدید ریشه گرفته است گفتن لفظ دلم می خواهد و همچنین دوست دارم است که این واژه ها در فرهنگ های غربی وجود داشته و دارد و آنها در فیلمهایشان آن را به جوانان آموزش میدهند. استفاده از الفاظ «مواظب خودت باش» و یا «بعد میبینمت» نیز از گرایش های دوره “مدرنیته” است که در این دوره بشر در پی تأمین صد در صدی منافع خود است و کاری به تکلیف ندارد”.
خوبی آیت الله مصباح اینست که دیدگاه های بنیادگرایانه اش را همواره صراحتا بیان می کند. این سخنان نیز به خوبی نشان می دهد که تمامیت گرایان، با وجود تسلط بر درآمدهای نفتی، رسانه ها، تریبون ها، اینهمه سپاه و بسیج و امکانات اما دستکاری در زبان روزمره مردم برای بازتولید ایدئولوژی بنیادگرایانه شان را از یاد نبرده اند تا رفته رفته مکالمه روزمره مردم نیز باب میل تمامیت گرایان تنظیم شود.
همین تراژدی را می توان برای واژگانی همچون “جمهور”، “عدالت”، “امنیت” و بسیاری دیگر نیز درنظر گرفت اما مهمتر از همه، باید به جریان ممیزی و سانسور (توسط نهادهایی همچون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) اشاره کرد که بخش بزرگی از این آسیب های زبانشناختی را به صورت رسمی و نهادینه شده ای دنبال می کند و نویسندگان وطن مان را ناگزیر به دالان ها و تنگناهای ناخواسته ای برای دور زدن سانسور و انتقال مفاهیم به خواننده متن، می فرستد.
نسل ما و نسل پیش از ما تا حدود زیادی با این قلب معانی و تغییر مفاهیم آشنا شده، اما جای نگرانی برای نسل آینده کشورمان است؛ برای نوجوانان مقاطع ابتدایی و راهنمایی که از این مفاهیم، صرفا همان معانی را مراد کنند که مطلوب حکومت است.
از این رو، بیراهه نیست اگر استدلال کنیم که در فردای دموکراتیک ایران، تنها خط لوله انتقال گاز ایران به ترکیه و جاده های مرگبار وطن مان نیست که باید ترمیم شوند؛ بلکه زبان فارسی شیرین مان نیز مصون از تیغ استبداد نمانده و باید برای ترمیم آن چاره ای اندیشید؛ تا هر واژه از بار ایدئولوژیک و سیاسی حاکم خالی شود و معنایی را به اذهان متبادر سازد که براستی واجد همان معناست.