در مراسم کانون مدافعان حقوق بشر در اعتراض به لایحه “حمایت از خانواده” که دررر تاریخ چهاردهم مرداد برگزار شد، یکی از سخنرانان اظهارات قابل تاملی را بر زبان راندند.
روی سخن یک بخش از صحبت های این فعال سیاسی، به مدافعان حقوق زن بود، مبنی بر این که اصرار نورزند بر داشتن الگوی واحدی برای خانواده (در مورد تعدد زوجات). ایشان با توضیح اینکه کشور ما کشور 72 ملت است و اقوام مختلفی با آداب و آیین های مختلف و شرایط زندگی متفاوت از هم در آن زندگی می کنند، به این نتیجه رسیدند که داشتن الگوی واحد تک همسری ممکن است برای برخی خانواده ها چاره ساز مشکلاتشان نباشد و برای تکمیل این بحث مثالی زدند از زن و مردی که در فلان تاریخ که اجازه همسر اول برای داشتن زنهای بعدی لازم بود، به دادگاه مراجعه کردند و از زن اصرار و از قاضی انکار ( در اختیار کردن زن دوم برای مرد) و بالاخره جناب قاضی مرد و همراهان را از اتاق بیرون کرد تا دلیل زن را برای اصرار ورزیدن به داشتن هوو بتنهایی بشنود تا نکند که بودن در جمع خانواده اجباری را به اوتحمیل کند.
دلیل زن برای اصرار داشتن به هوو شنیدنی است: زن می گوید همسرم دو گاو داشت و زندگی ما بر اساس در آمدی که از این دو گاو داشتیم می گذشت. براساس همان درآمد، آمد و شد خانه و مهمانداری و کارمان برنامه ریزی می شد. چندی است که همسرم درآمدش بیشتر شده و دو گاو دیگر نیز خریده است. مهمانها و آمد وشد و رسیدگی به دامها و وضعیت خانه بیشتر شده و من بتنهایی از پس آن بر نمی آیم . برای همین خودم می خواهم که او زن دومی بگیرد تا کمکی به حال و روز من باشد.
نتیجه این داستان از نظر این سخنران مراسم “مخالفت با لایحه خانواده”، این است که بنابراین نمی توانیم الگوی واحدی را (که همان تک همسری است)، به همه مردم بویژه مردمی که در سنتهایشان چند همسری نه فقط امری پذیرفته شده است، بلکه حل کننده مشکلاتشان نیز هست تحمیل کنیم. بنابراین چند همسری می تواند الگوی چنین خانواده هایی در چنین اقوامی باشد.
این سخنان از سوی یکی از سخنران مراسمی که به جهت تشخیص دادن اینکه لایحه خانواده موجبات فرپاشی خانواده را در بطن خود دارد و دلیلهای فراوانی که شنیده شد – حتا از منظر دگراندیشان مذهبی- که عدالت، اولین چیزی است که با چند همسری زیر پا گذاشته می شود و عدالت معهود هرگز و در هیچ رفتار بشری- دستکم در زمان حاضر- برای دو همسر قابل اجرا نیست، عجیب می نمود.
از آنجا این نوع استدلال ها درتوجیه چند همسری، در موارد مختلف کمابیش شنیده و می شود، جا دارد در ارتباط با مورد مشخص استدلال فوق الذکر، سوالاتی را مطرح کنیم:
اول اینکه آیا داشتن یک سنت و آیین مردمی در بین اقوام و خرده فرهنگها، حتا اگر به تشخیص بسیاری از کارشناسان اجتماعی – از جمله روانشناسان ، جامعه شناسان، حقوق دانان و …- موجب ستم به بخشی از مردم – چه از نظر جنسیتی و چه از نظر قشری یا سنی یا …- شود، حتا با وجود تایید این سنت از سوی مردم ستم دیده، باید تایید و بازتولید شود؟
در این صورت باید پرسید که مثلا زنده به گور کردن دختران در زمان جاهلیت هم یک رسم بوده و هم نه پدر و نه مادر – و شاید هم نه نوزاد!- با آن مخالف نبوده اند، پس این رسم می توانست یک الگوی اجتماعی برای خانواده ها باشد؟
نه! قیاس من اصلا هم مع الفارغ نیست! مثال ذکر شده در تایید چند همسری مبتنی بر افزایش تعداد گاوهای دامدار روستایی به همان اندازه عجیب و دور از ذهن است.
دوم اینکه مساله مالکیت حتا در اقوام و قومیتها مساله ای مردانه نیست. به فرض با این استدلال اگر زنی از پدرش یک گله گاو به ارث ببرد و مالک آنها او باشد، آیا باید به تعداد گاوها و به نسبت نگهدارندگانشان همسر اضافه کند؟!
سوم اینکه آیا پذیرفتن نقش “کارگر دادمداری” به جای همسر، حتا اگر خود زن با کار زیادش، توجیه گر آن نوع زندگی باشد، توهین مضاعف به وی نیست؟ و آیا بهتر نبود آن قاضی محترم (که البته واکنش ایشان را در برابر حرفهای این زن ندانستیم) به جای تایید این نوع زندگی، که از زن تنها انتظار این دارد که به عنوان یک کارگر شبانه روزی نه فقط در خدمت خانواده که نیز، در خدمت دامهای خانواده باشد، پیشنهاد دهند که در صورت افزایش تعداد گاو، به جای گرفتن زن دوم و احتمالا چندم، کارگری برای دامداری استخدام شود؟
اتفاقا اگر سخنران مراسم “اعتراض به لایحه حمایت از خانواده” تنها شنونده این نوع سخنان و استدلال این زن بوده اند، نگارنده این متن ، در تمام دوران کودکی و نوجوانی از نزدیک شاهد زندگی روستایی و نقش زنان در گرداندن کشتزارها و دامداری ها بوده است. بنابراین با پوست و گوشتم احساس می کنم که اگر آن زن، چنین ادعایی کرده است، نه از سر تمایل قلبی بلکه از سر ستم بیش از حد مردانه در محیط زندگی اش بوده است که تب را به مرگ ترجیح داده است. و کیست که نداند این تب ، خود او را به فنا خواهد برد؟ آیا اگر این زن با بالارفتن توان مالی شان باز هم مجبور نبود مثل کارگری کار کند و امکانات رفاهی و کمک انسانی بیشتری دریافت می کرد باز هم خواهان وارد شدن هوو به زیر سقف خانه اش می شد؟
و آیا قانون باید تابع شرایط سخت زندگی مردمی باشد که به خاطر ستمگری مردان خانواده و ستم پذیری زنانشان، این شرایط نابرابر را تایید و قانونمند کند؟ ا اینکه می تواند در حمایت از آن زن و به احترام زحمتی که برای زندگی کشیده است، مرد خانواده که لابد در این شرایط اموال دار اصلی خانه است را مجبور به تهیه نیازمندیهای کاری اش کند؟
بهتر نیست تایید کنندگان چندهمسری برای تثبیت این باور، به دنبال مثالها و دلیلهای خوش سلیقانه تری بگردند؟! وگرنه پس هرکه گاوش بیش …. ؟!