هر که گاوش بیش...

آسیه امینی
آسیه امینی

در مراسم کانون مدافعان حقوق بشر در اعتراض به لایحه “حمایت از خانواده” که دررر تاریخ چهاردهم مرداد برگزار شد، ‏یکی از سخنرانان اظهارات قابل تاملی را بر زبان راندند. ‏

روی سخن یک بخش از صحبت های این فعال سیاسی، به مدافعان حقوق زن بود، مبنی بر این که اصرار نورزند بر داشتن ‏الگوی واحدی برای خانواده (در مورد تعدد زوجات). ایشان با توضیح اینکه کشور ما کشور 72 ملت است و اقوام مختلفی ‏با آداب و آیین های مختلف و شرایط زندگی متفاوت از هم در آن زندگی می کنند، به این نتیجه رسیدند که داشتن الگوی ‏واحد تک همسری ممکن است برای برخی خانواده ها چاره ساز مشکلاتشان نباشد و برای تکمیل این بحث مثالی زدند از ‏زن و مردی که در فلان تاریخ که اجازه همسر اول برای داشتن زنهای بعدی لازم بود، به دادگاه مراجعه کردند و از زن ‏اصرار و از قاضی انکار ( در اختیار کردن زن دوم برای مرد) و بالاخره جناب قاضی مرد و همراهان را از اتاق بیرون ‏کرد تا دلیل زن را برای اصرار ورزیدن به داشتن هوو بتنهایی بشنود تا نکند که بودن در جمع خانواده اجباری را به ‏اوتحمیل کند.‏

دلیل زن برای اصرار داشتن به هوو شنیدنی است: زن می گوید همسرم دو گاو داشت و زندگی ما بر اساس در آمدی که از ‏این دو گاو داشتیم می گذشت. براساس همان درآمد، آمد و شد خانه و مهمانداری و کارمان برنامه ریزی می شد. چندی است ‏که همسرم درآمدش بیشتر شده و دو گاو دیگر نیز خریده است. مهمانها و آمد وشد و رسیدگی به دامها و وضعیت خانه بیشتر ‏شده و من بتنهایی از پس آن بر نمی آیم . برای همین خودم می خواهم که او زن دومی بگیرد تا کمکی به حال و روز من ‏باشد.‏

نتیجه این داستان از نظر این سخنران مراسم “مخالفت با لایحه خانواده”، این است که بنابراین نمی توانیم الگوی واحدی را ‏‏(که همان تک همسری است)، به همه مردم بویژه مردمی که در سنتهایشان چند همسری نه فقط امری پذیرفته شده است، ‏بلکه حل کننده مشکلاتشان نیز هست تحمیل کنیم. بنابراین چند همسری می تواند الگوی چنین خانواده هایی در چنین اقوامی ‏باشد.‏

این سخنان از سوی یکی از سخنران مراسمی که به جهت تشخیص دادن اینکه لایحه خانواده موجبات فرپاشی خانواده را در ‏بطن خود دارد و دلیلهای فراوانی که شنیده شد – حتا از منظر دگراندیشان مذهبی- که عدالت، اولین چیزی است که با چند ‏همسری زیر پا گذاشته می شود و عدالت معهود هرگز و در هیچ رفتار بشری- دستکم در زمان حاضر- برای دو همسر ‏قابل اجرا نیست، عجیب می نمود. ‏

از آنجا این نوع استدلال ها درتوجیه چند همسری، در موارد مختلف کمابیش شنیده و می شود، جا دارد در ارتباط با مورد ‏مشخص استدلال فوق الذکر، سوالاتی را مطرح کنیم:‏

اول اینکه آیا داشتن یک سنت و آیین مردمی در بین اقوام و خرده فرهنگها، حتا اگر به تشخیص بسیاری از کارشناسان ‏اجتماعی – از جمله روانشناسان ، جامعه شناسان، حقوق دانان و …- موجب ستم به بخشی از مردم – چه از نظر جنسیتی و ‏چه از نظر قشری یا سنی یا …- شود، حتا با وجود تایید این سنت از سوی مردم ستم دیده، باید تایید و بازتولید شود؟ ‏

در این صورت باید پرسید که مثلا زنده به گور کردن دختران در زمان جاهلیت هم یک رسم بوده و هم نه پدر و نه مادر – ‏و شاید هم نه نوزاد!- با آن مخالف نبوده اند، پس این رسم می توانست یک الگوی اجتماعی برای خانواده ها باشد؟ ‏

نه! قیاس من اصلا هم مع الفارغ نیست! مثال ذکر شده در تایید چند همسری مبتنی بر افزایش تعداد گاوهای دامدار ‏روستایی به همان اندازه عجیب و دور از ذهن است.‏

دوم اینکه مساله مالکیت حتا در اقوام و قومیتها مساله ای مردانه نیست. به فرض با این استدلال اگر زنی از پدرش یک گله ‏گاو به ارث ببرد و مالک آنها او باشد، آیا باید به تعداد گاوها و به نسبت نگهدارندگانشان همسر اضافه کند؟!‏

سوم اینکه آیا پذیرفتن نقش “کارگر دادمداری” به جای همسر، حتا اگر خود زن با کار زیادش، توجیه گر آن نوع زندگی ‏باشد، توهین مضاعف به وی نیست؟ و آیا بهتر نبود آن قاضی محترم (که البته واکنش ایشان را در برابر حرفهای این زن ‏ندانستیم) به جای تایید این نوع زندگی، که از زن تنها انتظار این دارد که به عنوان یک کارگر شبانه روزی نه فقط در ‏خدمت خانواده که نیز، در خدمت دامهای خانواده باشد، پیشنهاد دهند که در صورت افزایش تعداد گاو، به جای گرفتن زن ‏دوم و احتمالا چندم، کارگری برای دامداری استخدام شود؟‏

اتفاقا اگر سخنران مراسم “اعتراض به لایحه حمایت از خانواده” تنها شنونده این نوع سخنان و استدلال این زن بوده اند، ‏نگارنده این متن ، در تمام دوران کودکی و نوجوانی از نزدیک شاهد زندگی روستایی و نقش زنان در گرداندن کشتزارها و ‏دامداری ها بوده است. بنابراین با پوست و گوشتم احساس می کنم که اگر آن زن، چنین ادعایی کرده است، نه از سر تمایل ‏قلبی بلکه از سر ستم بیش از حد مردانه در محیط زندگی اش بوده است که تب را به مرگ ترجیح داده است. و کیست که ‏نداند این تب ، خود او را به فنا خواهد برد؟ آیا اگر این زن با بالارفتن توان مالی شان باز هم مجبور نبود مثل کارگری کار ‏کند و امکانات رفاهی و کمک انسانی بیشتری دریافت می کرد باز هم خواهان وارد شدن هوو به زیر سقف خانه اش می ‏شد؟

و آیا قانون باید تابع شرایط سخت زندگی مردمی باشد که به خاطر ستمگری مردان خانواده و ستم پذیری زنانشان، این ‏شرایط نابرابر را تایید و قانونمند کند؟ ا اینکه می تواند در حمایت از آن زن و به احترام زحمتی که برای زندگی کشیده ‏است، مرد خانواده که لابد در این شرایط اموال دار اصلی خانه است را مجبور به تهیه نیازمندیهای کاری اش کند؟‏

بهتر نیست تایید کنندگان چندهمسری برای تثبیت این باور، به دنبال مثالها و دلیلهای خوش سلیقانه تری بگردند؟! وگرنه پس ‏هرکه گاوش بیش …. ؟!‏