حکومت ایران از زنان می ترسد‏

ایل جورناله
ایل جورناله

» گزارشی از ایل جورناله

ستنیو سولیناس

زنان را در همه جای ایران می شود دید: در اتوبوس، پشت فرمان، در پیاده رو یا در پارک، در مغازه ها، رستوران ها، ‏اداره ها و دانشگاه ها. آنها روسری های رنگی به سر می کنند و موهای لخت یا مجعد شان را از پشت روسری بیرون ‏می گذارند و یک دسته مو هم از جلوی روسری بیرون زده است؛ مانتو و پالتو های خوش دوخت می پوشند که اندام ‏باریک شان را نشان می دهد؛ چکمه و نیم چکمه و یا کفش کتانی که تازه مد شده است به پا می کنند. ناخن هایشان را ‏لاک می زنند و آرایش ملایمی دارند و بعضی از آنها به نشانه اینکه بینی شان را جراحی کرده اند، چسیی روی ‏دماغشان زده اند.‏

آنها بعضی وقت ها تنها هستند یا همراهی دارند، این همراه ممکن است دوسشان باشد یا دوست پسرشان یا نامزدشان که ‏دستش را در دست گرفته اند. به آنها بد حجاب می گویند چون مطابق به قوانین سختگیرانه حجاب که مطابق با آن باید ‏مقتعه با چادر سیاه یا مانتو و روسری بزرگ و تیره بپوشند، عمل نمی کنند و اگر نگوییم در اکثریت هستند باید گفت که ‏اقلیت بزرگی محسوب می شوند.جوانان در کشوری که 70 درصد جمعیت آن زیر سی سال هستند، نیمی از افراد رای ‏دهنده را تشکیل می دهند و تعدادشان تقریبا سی میلیون نفر است که بیش از 60 درصدشان را زنان و دانشجویان تشکیل ‏می دهند. سه چهارم افرادی که در این روزها سی امین سالگرد فرار شرم آور شاه و بازگشت پیروزمندانه حمینی را ‏جشن می گیرند، زمانی که در ایران انقلاب شد، هنوز بدنیا نیامده بودند.‏

این یک پارادوکس است اما در ایران همه به پارادوکس ها عادت کرده اند. آنها درست در وسط دنیای عرب، به یک ‏زبان هند اروپائی صحبت می کنند و یک کشور یکپارچه محسوب می شوند، اما نیمی از ایران را اقوام مختلف تشکیل ‏می دهند: آذری ها، کرد ها، ترکمن ها، گیلک ها، بلوچ ها. بسیاری از آثار معماری شگفت انگیز اسلامی جهان در ‏ایران است، هنرهای دستی، فرش و حتی با وجود فرهنگ شهرنشینی ظریف، پایتخت ایران ساختمان های سیمانی ‏زشت دارد، ترافیک آن وحشتناک است و هوایش به شدت به شدت آلوده. میراث ادبی ایران فردوسی و خیام هستند که ‏در شعر هایشان از شوق به زندگی، زیبایی و شراب، گل و عشق گفته اند و حالا باید در کنار مذهب شیعه قرار بگیرند ‏که ایده اصلی آن شهادت طلبی، خیانت و تبعیض است. ایران، قرن ها کشوری سلطنتی بوده است و حالا جمهوری ‏اسلامی است که قانون آن قانون شرع است اما در نماز جمعه فقط دو درصد جمعیت کشور شرکت می کنند.‏

اگر به این پارادوکس ها سهل انگاری ها و فقدان اطلاعات و حماقت را بیافزایید، تابلویی که در پیش رو دارید باز هم ‏پیچیده تر می شود. بعنوان مثال، در نظر بگیرید که ایران شیعه با اقوام مختلفی که در آن زندگی می کنند، بخواهد ‏رهبری جهان عرب که سنی است را بعهده بگیرد.‏

‏ یک مثال دیگر، ایران یهودی ستیز کشوری است که بیشترین تعداد یهودیان خاورمیانه، بعد از اسرائیل، در آن زندگی ‏می کنند، تعداد یهودیان ایران در حدود سی هزار نفر است و در مجلس ایران نماینده دارند. مثالی دیگر، با نگاه به ‏حکومت طالبان و صدامیون و خمینیست ها، ایران از لحاظ سیاسی از سایر کشور های عرب با ثبات تر است و این ‏کشور حملات یازده سپتامبر را محکوم کرد و با احساس بیشتری به قربانبان آن براز همدردی کرد و در افغانستان هم با ‏ائتلاف شمال همکاری کرد که همینن موضوع قدمی بود در راه دموکراتیک شدن افغانستان. اگر بخواهیم بیشتر در ‏مورد پارادوکس ها و پیشداوری ها در ایران صحبت کنیم، بهتر است به موضوع شیرین عبادی بپردازیم: او وکیل ‏ایرانی و برنده جایزه صلح نوبل است؛ در زمانی که قرار بود کتاب خاطراتش به زبان انگلیسی چاپ بشود، متوجه شد ‏که تولیدات فرهنگی هم شامل تحریم های آمریکا است، بنابر این محدودیتی که در ایران برای او وجود داشت، در ‏آمریکا هم به همان اندازه معتبر بود. این محدودیت به لطف شکایت خود شیرین عبادی، برداشته شد. این را هم باید ‏گفت که بر سر در سازمان ملل در نیویورک این شعر از گلستان سعدی، شاعر ایرانی، نقش بسته است:« بنی آدم ‏اعضاء یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی بدرد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار».‏

سفر به ایران مثل حرکت مارپیچ و گذشتن از میان پارادوکس ها و پیشداوری هاست که باعث می شود شناخت عمیق ‏تری از این کشور بدست بیاوریم. در سفر به ایران به این نتیجه می رسیم که شیرین عبادی در گفتن این نکته اشتباه ‏نکرده است:« جمهوری اسلامی برای خودش یک گروه مخالف درست کرده است که این گروه، زنان تحصیلکرده و ‏آگاه هستند که برای بدست آوردن حقوق خود، مبارزه می کنند. این زنان هستند که اگر موقعیتی بدست بیاورند مبارزه ‏شان را آغاز می کنند و بدون اینکه براندازی صورت بگیرد، کشورشان را تغییر می دهند». بعد از گذشت سی سال از ‏انقلاب اسلامی در ایران، زنان ایرانی این تفکر مذهبی و سنتی را از بین برده اند که طبق آن نقش زنان فقط در درون ‏خانواده است. تحرک فزاینده اجتماعی زنان، ورود به بازار کار، درصد بالای فارغ التحصیلان زن، مسلما نه تنها ‏اجتماع و زندگی زنان را تغییر داده است بلکه بر حکومت و مذهب هم تاثیر گذاشته است. با این وجود عوامل پر قدرت ‏تبعیض آمیز همچنان بر حقوق عمومی و خصوصی زنان سایه افکنده است بعنوان مثال ارزش زنان بعنوان شاهد، و ‏وارث نصف مردان است و در هنگام طلاق، زنان قربانبان اصلی هستند.‏

اگر به این موارد این را بیافزاییم که در هر انتخاباتی که در ایران برگزار می شود، سن رای دهندگان پایین می آید و ‏قسمتی از بدنه حکومت فرو می ریزد و می شود فهمید که چرا ایران مثل یک بوته ازمایش هر لحظه دستخوش تغییر ‏است. بین سال های 97 تا 2005، شاهد ریاست جمهوری خاتمی اصلاح طلب بودیم که بعد از او احمدی نژاد تندرو بر ‏سر کار آمد. با وجود تفاوت های زیادی که بین این دو نفر وجود دارد، یک نکته مشترک است و آن این است که در ‏نهایت تصمیم گیرنده اصلی، ولی فقیه است که امروز بعد از فوت آیت الله خمینی، به آیت الله خامنه ای رسیده است. بعد ‏از ناکامی های سیاسی خاتمی، احمدی نژاد رئیس جمهور شد که شاید یکی از دلایل موفقیتش این بود که غیر روحانی ‏است، اگر چه نقش سیاسی اش یا یک ملا تفاوتی ندارد.‏

با وجود اینکه احمدی نژاد توانست در رقابت ریاست جمهوری پیروز شود، اما با یک بحران جدی روبرو است: بحران ‏اقتصادی که یا نمی داند و یا نمی تواند با آن مبارزه کند، اخلاقی کردن جامعه که نتیجه واقعی ندارد، عقیدتی کردن ‏جامعه که به سود منافع ملی نیست. فرضیه کاندیدا شدن مجدد خاتمی برای انتخابات ریاست جمهوری ماه ژوئن قوی تر ‏شده است و اگر چنین باشد، او رئیس جمهور ایران است. جامعه ایران دریافته است که تحریم انتخابات به سودش نیست، ‏در یک بدنه اجتماعی که به دنبال راهی برای مدرن شدن می گردد، جنبش های رادیکال جایی ندارند و تنها راه رسیدن ‏به آن اصلاحات است. ‏

منبع: ایل جورناله 4 فوریه ‏