شیرین و 4 نفر دیگر هم اعدام شدند. یک هفته، دو هفته یا بیشتر یا کمتر همه در این مورد حرف می زنیم، جلوی سفارتخانه های ایران تظاهرات می کنیم، بازار می بندیم و قلم می زنیم و خلاصه هر چه از دستمان بربیاید می کنیم. داغ دلمان از ظلم و بی عدالتی تازه می شود و جگرمان آتش می گیرد و فریادمان دنبال حضوری می گردد در خیابان های شهر و احتمالا سالگرد جنبش را با شور و غیظ بیشتری تدارک می بینیم.
کی می شود که بساط اعدام از این مملکت برای همیشه جمع شود. همین اعدام ها و کشتارهای دسته جمعی سیاسی که سی سال است زیر پوست شهر در حال جریان است و روز به روز سخت جان تر و نهادینه تر می شود و لابد بتدریج آنقدر سرها بر دار می رود که دیگر فردا روز، اعدام یک نفر و دو نفر که ده ها نفر هم نه خروشی و اعتراضی در ما و نه تغییری در نظام قضایی، درهیچکدام ایجاد نمی کند. مگر نه اینکه یک روزی دنیا را تکان می دادیم اگر یک نفر از ما را بازداشت می کردند، اما حالا، نه به محکومیت طولانی مدت یک نفر و دو نفر که ده ها تن از فعالان سیاسی و مدنی عادت کرده ایم و شنیدن اخبار شکنجه و اعتصاب در داخل زندان ها آنقدر برایمان تکراری شده که دیگر می سپاریمش به اسپم های میلینگ لیست هایمان.
لابد حالا دیگر سبزهای سیدی سرشان را بالا گرفته اند در مقابل آنهایی که خود را به در و دیوار می زدند که چرا سیدها و سادات ها و شیوخ سکوت کرده اند و لابد باید نفسی به راحتی کشید که موضع سبزهای سیدی محکوم کردن اعدام های اخیر است و ما همه با هم هستیم و بی شماریم. اما بستر سازی برای حاکمیت دمکراسی نه با محکوم کردن این و آن و حرف زدن از عدل علی و حکومت اجنه ها حاصل می شود ونه با “ریحانه” خواندن “شیرین” مقاوم و جان سخت و بازتولید گفتار “برابری غیر متشابه” جناب مطهری.
اما مسیر دمکراسی وقتی کوبیده و هموار می شود که لحظه لحظه چالش های روزمره وارد ضمیر آگاه جامعه شده و به یک فرهنگ و خواست عمومی تبدیل شود. مطالبه نظام حق محور و دمکراتیک آن وقتی در عقل جمعی نهادینه می شود که از محکومیت حادثه تلخ اعدامی ها به نفس محکومیت اعدام گذر کرده و غیرقانونی شدن مجازات اعدام را صریحا و بدون تعارف در گفتار و بیانیه ها و شعارهای سبزهای سیدی تا رنگین کمانی به یک اصل اساسی تبدیل کنیم.
از همین دردهای امروز باید به رویای آینده نقب زد. خشم امروز تنها با شعار و فریاد و فرافکنی گذشته های ناگذشته آرام نمی شود. جوشش کور عصیانی چه فایده دارد وقتی که تخیل فعال از فرط استیصال و سرکوب فلج شده باشد، و وقتی که چند روز دیگر هیجان فروکش می کند، تبدیل شود به نرون هایی غیر حساس و دوباره همه سهمش از جنبش بشود پیدا کردن فیلتر شکن هایی برای شنیدن خبرهای “بی بی سی” و “دویچه” و “فردا” و با هر خبری ذوق کند که چه عالی دیگران دارند راه را باز می کنند و خبرهای جالب را در شبکه های اجتماعی “شیر” کند.
مقاومت فعال وقتی است که میله های بافتنی خیال مان را دست بگیریم. خودمان را رها کنیم در بافتن رج به رج آرزوهایمان و از هر حادثه ای که امروز در مسیر مبارزه با آن مواجه می شویم بخشی از رویای آینده و خواست فعلی را بسازیم.
در این یک ساله ملتهب کم چیزهایی ندیدیم. از قتل ندا و سهراب و اشکان و.. تا شکنجه ها و تجاوزهای جنسی در کهریزک، از بازداشت های فله ای فعالان مدنی و سیاسی تا گورهای ناشناس. از حضور مردم در خیابان ها و تظاهرات مسالمت آمیز تا جنگ سنگ و زیرگرفتن و بودن مردم، از جری شدن حاکمیت بنیادگرا در محدود کردن هر چه بیشتر آزادی های زنان و اقلیت ها و اصناف تا چپاول ثروت مردم توسط سپاهی ها، از یارانه و تحریم تا جنگ سایبری… و همه این حادثه ها باعث شده است که خرد جمعی از “رای من کجاست” فراتر برود و در هر بیانیه خواسته تازه تری را رقم بزند.
مقاومت فعال، استمرار بخشیدن به مبارزه برای تحقق دمکراسی است و سنگ بنای دولت مردم محور و نظام دمکراتیک هم یک شبه گذاشته نمی شود. فردا روز که همه دور هم جمع می شویم تا سهم خود را در ساختن جامعه ای آزاد ایفا کنیم، اولین پرسش از خودمان این خواهد بود که چه می خواهیم و این خواستن ها نه فردا که همین امروز در فرایند مبارزه شکل می گیرد. همین امروز که ”هم حسی” با حماسه غم انگیز شیرین و فرهاد و فرزاد و… در عقل جمعی مردم دارد تبدیل می شود به نفرت از اعدام، بر چیده شدن طناب های دار و محاکمه عادلانه عاملان و آمران جنایت های سی سال گذشته و حال.
مقاومت وقتی است که پدیده “شیرین” شکنجه شده مقاوم که به بهانه از سلول بیرون اش کشیدند و شبانه دفنش کردند و خانواده اش را اسیر کردند و خانه اش را تهی کردند، رسوخ کند در تارو پود رویایی که از آینده بدون اعدام، آینده ای که در آن زن بخاطر ریحانه بودن مورد ترحم قرار نمی گیرد و بخاطر زهدان به او تجاوز نمی شود، آینده کرد و ترک و عرب و بلوچ با هویت و با سرزمین، آینده بدون زندان، بدون شکنجه و شکنجه گر و… می سازیم.