برادر محمدجواد پرنداخ پس از یکسال سکوت خود را شکست و در آستانه سالگرد جان باختن برادرش در مصاحبه با “روز” اعلام کرد محمد جواد خودکشی نکرده و شکایت خانواده او از ماموران اطلاعات و قاضی پرونده برادرش تاکنون بی نتیجه بوده است.
محمد جواد پرنداخ، دانشجوی مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی اصفهان بود که پس از شرکت در تجمع دانشجویان این دانشگاه در اعتراض به انتخابات مخدوش 22 خرداد 88، به اداره اطلاعات اصفهان احضار و پس از دو روزجسد بی جان او پیدا شد.
فرهاد تجری، نماینده مجلس که عضو کمیته پی گیری مجلس بود به اتفاق رئیس اطلاعات گیلانغرب، با حضور در منزل آقای پرنداخ از آنها خواسته بودند اعلام کنند فرزندشان در تصادف جان باخته است اما خبرگزاری دولتی ایرنا بلافاصله مدعی شد که محمد جواد پرنداخ یکی از عوامل اصلی اغتشاشات در اصفهان بوده و خودکشی کرده است.به دنبال آن خانواده پرنداخ با رد این ادعاها، در شکایتی خواهان روشن شدن قضیه قتل پسرشان شدند؛شکایتی که از آنان پذیرفته نشد و پرونده باز نشده مختومه شد.
محمد جواد پرنداخ ، اهل گیلانغرب کرمانشاه بود و 25 سال داشت.او تنها یک برادر دارد که پدر و مادرش به دلیل فشارهای امنیتی و برای حفاظت از جان تنها فرزند باقی مانده شان تاکنون سکوت کرده اند اما محمد صادق پرنداخ، برادر 20 ساله این دانشجوی جان باخته، سکوت را می شکند و از برادرش که به گفته او امید خانواده شان بوده سخن می گوید؛درسالگرد جان باختن این دانشجو که تاکنون هیچ توضیحی درباره علت جان باختن او به خانواده اش داده نشده است.
گفتگوی روز با محمد صادق پرنداخ، برادر محمد جواد پرنداخ را در ذیل بخوانید.
آقای پرنداخ، ممکن است برگردیم به سال گذشته ؟ برادر شما معترض بودو آیا در اعتراضات حضور داشت؟
برادر من دانشجوی سال آخر شیمی دانشگاه صنعتی اصفهان بود. اصلا دنبال کارهای سیاسی نبود و بیشتر کارهای فرهنگی و مدنی میکرد. یک نشریه کردی داشتند که آن را منتشر میکردند و کاری به سیاست نداشت تا اینکه بعد از اعلام نتایج انتخابات، دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان مثل خیلی از مردم دیگر دست به اعتراض زدند و محمد جواد هم جزو همین دانشجویان بود. او رای داده بود و دنبال رای خودش بود؛ مثل همه مردم ایران که رای دیگری دادند و رای دیگری خوانده شد. ما اهل گیلانغرب هستیم و روز بعد از این قضیه برادرم به خانه بازگشت. تعریف میکرد که بیش از 2000 نفر از دانشجویان تجمع کرده بودند و شعار میدادند که ناگهان عده ای که صورت خود را نیز پوشانده بودند اقدام به شکستن شیشه ها و آتش زدن دانشگاه می کنند اما دانشجویان قاطی اینکار نمی شوند و فقط شعار میدهند و بعد گارد ویژه حمله می کند .او تعریف میکرد و می گفت این عده مشکوک بودند؛شاید دانشجو هم نبودند چون انگار از قبل هماهنگ شده بودند. یکباره ریختند، تشنج به پا کردند و همزمان گارد ویژه هم آمد. او همچنین می گفت کاری نکرده و خیالش راحت است.
و بعد برادر شما احضار شد؛ درست است؟ جریان چه بود؟
بله 24 تیر ماه از دادگاه گیلانغرب زنگ زدند وپدرم رفت. گفته بودند که از سوی شعبه اول دادیاری دادسرای عمومی خمینی شهر اصفهان احضاریه آمده و باید برادرم 28 تیرماه به دادگاه برود و اتهامش را هم آتش سوزی و تخریب اموال دولتی ذکر کرده بودند. همان جا برای برادرم وثیقه 30 میلیون تومانی صادر کردند که ازاد باشد وبرای بازجویی برود. ما هم میدانستیم که برادرم هیچ کاری نکرده،برای همین پدرم ، برادرم را به اصفهان برد. روز اول قاضی دادگاه برخورد خیلی بدی با پدرم که رزمنده بوده و 8 سال در جبهه برای این مملکت جنگیده بود داشته و توهین کرده بود. بعد گفته بودند که برگردید گیلانغرب به شما زنگ میزنیم. بعد تماس گرفتند و پدرم باز برادرم را برد.دوم شهریور ماه بود.از صبح تا شب تحت بازجویی قرار گرفت. روز بعد نیز مجددا از صبح تا شب او را مورد بازجویی قرار دادند. جواد را خیلی اذیت کرده و او را تهدید کرده بودند که تو را می کشیم و جنازه ات را روی دست خانواده ات می گذاریم . برادرم هم به پدرم گفته بود که اینها دیر یا زود مرا می کشند و هزار جور اتهام دیگر به من زده اند در حالیکه من فقط شعار داده ام.
چه اتهاماتی به برادر شما زده بودند؟برادرتان به شما گفت؟
برادر من در دانشگاه با لباس کردی حضور می یافت، نشریه کردی زبان منتشر میکرد و خیلی به زبان کردی و همچنین پوشش کردی اهمیت میداد. همین پوشش کردی برادرم در دانشگاه را به عنوان اتهام او ذکر کرده بودند و همین یطور در مورد نشریاتی که منتشر می کرد کلی او را مورد بازجویی قرار داده و گفته بودند که کار خلاف قانون کرده ای. برادرم می گفت شرکت در اعتراضات بهانه است،اینها هدف دیگری رادنبال می کنند. همه فعالیت های مدنی برادرم را به عنوان اتهام گفته بودند. کجای قانون پوشیدن لباس کردی در دانشگاه جرم است؟ برادر من به زبان کردی اهمیت میداد، این جرم است؟ در کجای قانون چنین چیزی نوشته شده؟ فعالیت فرهنگی و مدنی در کجا جرم است؟ به او گفته بودند باید نام 5 تن از دوستانت را بنویسی که اغتشاش کرده اند و آتش زده اند و … اما واقعا اهل این حرف ها نبود برادر من.
بعد از این دو روز بازجویی چه اتفاقی افتاد؟ برادرتان بازداشت شد؟
نه بازداشت نشد. با همان وثیقه ای که گذاشته بودیم آزاد بود. صبح روز سوم برادرم برای ادامه بازجویی ها به اداره اطلاعات رفت،اما حدود ساعت 10 از اداره اطلاعات زنگ زدند که بگویید بیاید. پدرم می گوید که آمده، می گویند نیامده و پدرم میرود که دنبال برادرم بگردد. بعد ازکلی گشتن می بینند که زیر پلی نزدیک منزل فامیلمان که در اصفهان بود مردم جمع شده اند. جلوتر که می روند می بینند جسد برادرم روی زمین است. پدرم می گوید آدم های مشکوکی بالای سر جسد بودند. از همان جا می برند پزشکی قانونی و درست ظرف نیم ساعت پزشکی قانونی می گوید که علت مرگ، اصابت جسم سخت بر سرش بوده است. برای ما خیلی سئوال داشت که چطور به این سرعت جواب دادند. پدرم همان موقع با همان لباس خونی پیش قاضی پرونده برادرم میرود و قاضی به پدرم می گوید که تو هم برو خودت را بکش.
پیکر برادرتان در چه وضعیتی بود و آیا برای برگزاری مراسم مشکلی پیش آمد؟
من پیکر برادرم را ندیدم. تازه جراحی کرده بودم و در خانه بستری بودم. ابتدا به من موضوع را نگفتند و 4 روز بعد من فهمیدم. پدرم می گفت در سر برادرم سه نقطه ایجاد شده بود. در حالیکه همه می گفتند اولا پلی که می گویند برادرم از آنجا خود را پایین انداخته و خودکشی کرده پلی سرپوشیده بود و اصلا چنین امکانی نبود و از طرف دیگر اگر کسی از آن پل پایین بیفتد سرش متلاشی می شود نه اینکه فقط سه نقطه در سرش ایجاد شود.
ابتدا خانواده شما اعلام کردند که برادرتان تصادف کرده است؛ چرا چنین چیزی گفتید؟
ما ابتدا اصلا نمیدانستیم موضوع چیست؛ شوکه بودیم و گیج شده بودیم. آقای فرهاد تجری، نماینده سرپل ذهاب و گیلانغرب در مجلس که مسئول کمیته پی گیری حوادث بعد از انتخابات مجلس بود به اتفاق رئیس اداره اطلاعات گیلانغرب آمدند خانه ما و گفتند بگویید تصادف کرده است. اما همین که ما گفتیم تصادف کرده رسانه های دولتی نوشتند خودکشی کرده است
ممکن است در این زمینه توضیح دهید؟ ایا واقعا برادر شما خودکشی کرد؟
به هیچ عنوان خودکشی نبود. برادر من جوانی شاد و امیدوار به آینده بود؛ سال آخر مهندسی شیمی بود و فقط 20 واحد مانده بود تا درسش را تمام کند. خانواده ما اصلا خودکشی را قبول ندارد و نمی پذیرد. بعد از این اتفاق پدرم به اداره اطلاعات رفت. گفته بودند که محمد جواد هیچ جرمی مرتکب نشده بود. خب اگر جرمی نداشت چرا باید خودکشی میکرد؟ برادر من که هیچ جرمی نداشت چرا این همه دنبالش بودند از گیلانغرب تا اصفهان بردند و آوردند و بازجویی کردند. او یک اعتراض ساده کرده بود؛ فقط شعار داده بود. برای یک اعتراض ساده اینقدر تحت فشار قرار میدهند و این همه بازجویی و تهدید می کنند؟ مگر قتل کرده بود یا قاچاقچی بود که با او چنین رفتاری میکردند؟ چرا اینقدر عذابش دادند؟ یک بار می گویند مسئول اغتشاشات دانشگاه بوده است. در حالیکه برادر من یکی از رتبه های برتر استان بود خیلی درسخوان و با شخصیت و امیدوار به آینده بود. داشت درسش را تمام میکرد و اصلا به شخصیت او نمی خورد که شیشه بشکند یا جایی را آتش بزند و اغتشاش کند. هر بار چیز دیگری می گویند وبعد هم نوشتند که برادرم با پدرم در مهمانی بوده و بعد از مهمانی خودکشی کرده در حالیکه همه اینها دروغ بود. 2000 نفر آن شب اعتراض کرده و شعار داده بودند برادر من هم یکی از آنها بود.
آیا خانواده شما برای روشن شدن قضیه قتل برادرتان شکایتی مطرح کرده است؟
بله ما شکایت کردیم اما شکایتمان به هیچ جا نرسیده است. ما از ماموران اطلاعات و همچنین قاضی پرونده برادرم شکایت داریم؛ چرا چنین برخوردی با برادر من داشتند. حتی نیم در صد هم احتمال خودکشی بدهیم که باز هم محال است مسئول خودکشی هم آنها هستند. اما هیچ جوابی نمی دهند. پدرم بارها رفته و تماس گرفته شماره کلاسه پرونده برادرم را گفته و تاکید کرده که میخواهیم پی گیری کنیم اما گفته اند که چنین شماره کلاسه ای وجود ندارد. پرونده را محو کرده اند. ما از طریق نماینده اسلام آباد هم شکایت کردیم نامه نوشتیم و خواستیم پی گیری کنیم. آمد خانه ما و گفت پی گیری می کند اما جوابی به ما داده نشد فقط چند روز بعد از اطلاعات زنگ زدند و شماره پرونده را خواستند که پدرم داد اما گفتند چنین پرونده ای نداریم.
آقای پرنداخ خانواده شما یکسال است سکوت کرده اند؛ آیا فشارهای امنیتی باعث این سکوت بوده؟
بله من فقط یک برادر داشتم که محمد جواد بود و شهید شد و پدر و مادرم به شدت می ترسند. آنها می ترسند اتفاقی برای من بیفتد اما من بیش از این نمی توانم سکوت کنم. برادر من امید خانواده ما بود که از ما گرفتند. روز عاشورا در مزار برادرم ما شعار داده بودیم؛بعد از مادرم که فرهنگی است در این مورد بازجویی کرده بودند. او واقعا می ترسد. پدر من 8 سال در جبهه برای این مملکت جنگیده. مادرم فرهنگی است و 32 سال به این مملکت خدمت کرده. ما معارض نظام نبودیم؛ برادرم هم نبود. او فقط اعتراض داشت و فقط شعار داده بود.
اکنون چه تصمیمی دارید؟ چگونه میخواهید قضیه قتل برادرتان را پی گیری کنید با اینکه هیچ پاسخی به شما نمی دهند؟
ما اقلیت قومی هستیم اصلا تحویلمان هم نمی گیرند حتی شکایت را هم قبول نمی کنند چکار می توانیم بکنیم؟ چگونه باید پی گیری بکنیم؟ پدر و مادرم هم می گویند الان فقط تو مانده ای و می ترسیم بلایی سر تو بیاید.برای همین پرونده را به خدا واگذار کرده ایم. خدا خود حکم خواهد کرد.