همه چی آرومه، همگی خوشحالن!

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

مراسم تودیع یا توزیع یا توصیف یا تشریح یا تحلیف یا تنفیذ یا تحمیل اسماعیلی سرپرست اداره زندانهای کشور انجام گرفت، وی در این مراسم میمون و مبارک و اخوان المسلمین اظهار داشت: “خوشبختانه آرامش به بند ۳۵۰ بازگشته و مشکلی وجود ندارد.” بله، کلا مشکلات در زندان حل شده، آنها که باید زخمی می شدند، زخمی شدند، آنها که باید انفرادی می رفتند، به انفرادی رفتند، آنها که باید لت و پار می شدند، لت و پار شدند، برادر اسماعیلی هم که گفته بود “هیچ تلنگری به هیچ زندانی نخورده”، فعلا در دادگستری به سر می برد. فکر کنم اگر در هر زندانی در جهان اگر هفته ای یک بار با تانک و بولدوزر کل بند زندان را مورد بازرسی قرار دهند، کلا زندگی خیلی آرام می شود. البته پیشنهاد شده که کل زندانیان را آسفالت کنند، نه فقط دهان شان، کلا همه جای شان را آسفالت کنند که بطور کلی همه مشکلات شان حل شود. البته در زندانهای مختلف تعدادی از زندانیان اعتصاب غذا کرده اند که آن هم خیلی چیز مهمی برای برادر اسماعیلی نیست، گرسنه شان شد، اگر هنوز زنده باشند خودشان یک چیزی می خورند، یا اگر لازم شد با انبر دست و گاز انبر به آنها سرم می دهند که در اثر مصرف سرم غذایی مننژیت بگیرند، یعنی کار جدی در کشور می کنیم الکی که نیست.

 

این روحانی است

البته من فیلم “من روحانی هستم” را ندیدم، شاید بعدا ببینم. شاید هم بعدا نبینم. ولی به نظرتان وقتی فیلمی توسط اصولگرایان ساخته می شود و از “روحانی” چهره ای انقلابی و تندرو نشان می دهد، مخاطب این فیلم کیست؟ آیا جز این است که اپوزیسیون تندرو از این فیلم استفاده می کند، تا علیه روحانی تبلیغ کند؟ حتما می پرسید که اگر این فیلم واقعیت را نشان می دهد، چرا نباید آن فیلم را نشان داد یا منتشر کرد؟ قطعا باید چنین فیلمی را منتشر کرد، اما باید فکر کرد که وقتی فیلمی توسط اصولگرایان ساخته می شود که چهره ای محبوب برای روحانی در میان اصولگرایان برای روحانی نشان می دهد، اما او را میان مخالفان تندرو و خیلی از مردم خراب می کند، دلیل تولید چنین فیلمی چیست؟ مگر این نیست که صدا و سیمای رسمی و همه شبکه های تلویزیونی اپوزیسیون و حکومت علیه روحانی تلاش می کنند؟ مگر زمانی که روحانی انتخاب شد، از خودش چهره ای غیرانقلابی نشان داده بود و کسی نمی دانست او در گذشته تندرو بوده و به تدریج میانه رو شده است؟ مگر بقیه چطور بودند؟ مگر بقیه تندروهای مخالف حکومت چطور بودند؟ چطور می شود که در داخل حکومت و توسط افرادی مثل جوانفکر چهره ای متعادل و نرم از احمدی نژاد که عامل همه بحران های بین المللی و اقتصادی کشور است، ایجاد می شود، بعد درست در جهت مخالف چهره ای خشن از روحانی ایجاد می شود. یعنی یک جناح سیاسی که هشت سال همه کشور را به باد داده، از کسی که کشور را به باد داده، تصویری زیبا درست می کند، در مقابل امیدی که به اصلاح وجود دارد. لابد می گوئید که روحانی توانایی ندارد. من نه تردیدی در توانایی او و کابینه اش دارم، نه تردیدی در درستی سیاست هایش، ولی معتقدم سیستم تبلیغاتی در بیرون و داخل، با قدرت تمام دولت را به توپ بسته و از تندروهای سلطنت طلب، تا مجاهدین، تا جبهه پایداری، تا بخش مهمی از اطرافیان خامنه ای، تا بخش مهمی از تندروهای آمریکایی، تا بخشی از حکومت اسرائیل، تا بخش مهمی از اصولگرایان که حاضرند کل کشور را از دست بدهند ولی رقیب شان موفق نشود. من عاجزانه، به عنوان آدمی که در چالش های سیاسی بیست سال اخیر و به دلایل سنی در بحران های چهل سال اخیر حضور فعال داشتم، من می دانم بقول البرادعی “حسن روحانی میانه رو یک شانس است، به او کمک باید کرد.” برای حفظ ایران، برای عبور از وضع کثافتی که در آن هستیم به یک زندگی قابل قبول، نمی خواهم بگویم که از روحانی حمایت کنید، نمی خواهم بگویم که از روحانی انتقاد نکنید، نمی خواهم بگویم که حتی عادلانه و منصفانه از روحانی انتقاد کنید، می خواهم بگویم عقل تان را دربست به تندروهایی که هشت سال خوردند و بردند و چاپیدند و حالا مثل گرگ منتظرند تا روحانی از خستگی و نومیدی وابرود تا به جان این کشور بدبخت بیافتند و هر آنچه هنوز باقی مانده، اگر چیزی باقی مانده باشد، نابود کنند. مدتها به این فکر می کردم که به ایران برگردم، بروم سراغ ادبیات و هنر و فرهنگ و کاری به طنز سیاسی هم نداشته باشم، ولی مثل اینکه نمی شود. در شگفتم که در میان این خیل عظیم حامیان خاتمی و هاشمی و روحانی و موسوی، آنها که وجه مشترک جنبش سبز و اصلاحات و اعتدال هستند، صد نفر آدم نیست که بفهمد کشور ما در حال ویرانی است و اگر روحانی موفق نشود، حالا حالا ها نمی توانیم نه برای دموکراسی و آزادی، نه برای عدالت و اقتصاد، نه برای پیشرفت و آبروی کشور، بلکه برای ماندن کشور و حفظ جایی به نام ایران که سه هزار سال پیشینه دارد، فرصتی داشته باشیم. حفظ کردن روحانی و حمایت از او برخلاف حمایت از خاتمی و موسوی کار سختی نیست، ولی پایداری می خواهد و مداومت، چیزی که ما کم داریم. ما نباید وا بدهیم، دولت هم باید محکم بایستد، روزهای یورتمه رفتن و نشستن بر لب جوی و دیدن گذر عمر نیست.

 

بزن توی دهنش

من نمی دانم امت شهیدپرور و نازبشی ایران چه علاقه وافری به “زدن توی دهان” بقیه دارند. از همان امام خمینی که می خواست توی دهن آن دولت بزند و چنان هم توی دهن دولت بختیار زد که الآن ۳۷ سال است برق سه فاز از همه جای همه پریده است. یا مثلا همان امام خمینی که وقتی بعد از ماجرای سفارت آمریکا سنگین دوپینگ کرده بود، دستور صادر کرده بود که “دندان های آمریکا را در دهانش خرد کنید.” البته بعضی ها تخصص شان دهان و دندان نیست و بیشتر در حوزه ارتوپدی کار می کنند، مثل همین رهبری که گفته بود “آمریکا را فلج کنید” البته سلیقه ها متفاوت است، خیلی ها دوست دارند با لگد بزنند به بخش خصوصی طرف که تا نیم ساعت برق از چشمش بپرد، بعضی ها دوست دارند استکبار که همان اسم کلانتری “ایکبیری” است، کلا و بدون دخالت دست محو شود و بیشتر به روش های شیمیایی علاقمندند. اما حجت الاسلام صدیقی امام جمعه عبور موقت تهران، خانم هابیشام امت اسلام، بعد از سی سال گردگیری نشدن، بدون اینکه توضیح بدهد، چرا؟ و چرا؟ و واقعا چرا، گفته است که “وقتی اوباما دری وری می گوید، روحانی محکم به دهانش بزند.” به نظرم این دفتر مرکزی نماز جمعه اطلاعات غلط به این ائمه جمعه می دهد. اینها فکر می کنند ظریف و روحانی و عراقچی و بقیه برای شرکت در مسابقات جهانی مشتزنی به ژنو و نیویورک و بقیه جاها می روند. من پیشنهاد می کنم که واقعا یکی به اینها واقعیت را بگوید. حالا ممکن است متوجه نشوند، ولی گفتنش که ضرر ندارد.

 

نبوس، گازم بگیر

اصلا کسی انتظار ندارد که در دیپلماسی ایران، خدای ناکرده کسی دست بدهد، ماچ کند، بغل کند، لبخند بزند، یا اصولا وقتی می توانیم لگد بزنیم وسط خشتک استکبار جهانی، چرا باید ماچش کنیم؟ باز اگر چپ باشد، بالاخره ننه چاوز را می توانیم ماچ کنیم، بالاخره بچه است و دستش در رفته و کلا در ۳۷ سال گذشته یک تصویر مثبت ناخودآگاه در دیپلماسی ایران ثبت شده است. اما جز این انگار فقط دیپلماسی ما با مشت و لگد پیش می رود، حتی اظهار علاقه هم با دیپلماسی انگشتی زیر آبی صورت می گیرد. حالا این وسط سفیر عربستان سعودی در ایران، سر هاشمی را بوسیده. حالا از آن طرف تندروهای طرفدار خین و خین ریزی سعودی که حامی مخالفان سلفی بشاراسد و القاعده هستند، هاشمی را به عنوان مصداق و معیار کمک های نظامی ایران به سوریه نجس می دانند و ماچ کردنش را حرام و موج سعودی ـ مثل موج مکزیکی- توئیتری علیه مقامات سعودی راه انداخته اند، از آن طرف هم تندروهای ایرانی که برای فحاشی به هاشمی دلیل خاصی لازم ندارند و کلا طرفدار مسائل خواهر و مادر کارگزاران هستند، گیر داده اند که چرا وقتی سفیر عربستان هاشمی را ماچ کرد، هاشمی فورا لپ اش را گاز نگرفت. و این یک عقب نشینی از مواضع انقلابی نظام است. البته حکومت عربستان سعودی از همان قدیم ارادت زیادی به هاشمی داشت، یعنی در واقع این “اسلام آمریکایی” کمابیش همان هاشمی و عربستان سعودی است. تقریبا کلیه منافع آمریکا با ایران از منظر هاشمی و عربستان سعودی یکی است. یعنی اگر یک زمانی حکومت منطقه دست این دو تا بیافتد، کل منطقه هم پیشرفت می کند و هم آرام می شود. البته به نظر من عربستان از صداقت هاشمی خیلی خوشش می آید. همان بیست سال قبل که روابط ایران و سعودی در حد جنگ سوم جهانی بود، هاشمی وقتی برای سفر رفته بود به عربستان، مسئولان عربستان آمدند و از او سئوال کردند که “حاج آقا چی می خوای؟” هاشمی گفته بود: “من یک چیزهایی می خواهم که می ترسم شما مخالفت کنید.” سعودی های فکر کردند هاشمی یا ویسکی می خواهد، یا خانم محترمی برای ماساژ و اصلاح صورت می خواهد، یا یک چیزی در حد احمدی نژاد مثل انگشت زیر آب و غیره، پرسیدند: “بالاخره، حاجی چی؟ مطمئن باش همه چی بین خودمون می مونه” بالاخره اکبر خان بعد از ساعت ها فس فس کردن و حرف های دیپلماتیک حالی شان کرد که “من می خوام برم قبرستون” بعد از مدتها طرف را بردند قبرستان بقیع یک شکم سیر گریه کرد و خیالش راحت شد و تمام. یعنی واقعا در همین حد، حالا یک ماچ کرده، دنیا که به هم نخورده. اگر محسنی اژه ای رفته بود الآن طرف عربستان سعودی چنان گازی از سینه داده بود که می فهمیدند نه فقط دمشق بلکه بغدادش خراب است.

اصولگرایان و پایداران

جوانفکر گفت: “اصولگرایان باید از احمدی نژاد حمایت کنند.” و این موضوع خیلی اهمیت دارد. جوانفکر گفت: اگر احمدی نژاد بیاید، در عرض چهار سال، ایران به اهداف زیر دست پیدا می کند:

اول: کاهش بیکاری در حد صفر، مثل همین هشت سال گذشته

دوم: دریافت همه پولهایی که بانک ها به مردم دادند و پس نگرفته اند.( مثل همین حالا که میلیاردها دلار از پول بانک ها دست مردم است.)

سوم: آوردن نفت بر سر سفره مردم، مثل همین هشت سال گذشته

چهارم: از بین بردن اسرائیل، آمریکا، کلیه کشورهای انگلوساکسون یا هر جای دیگری که مجلس بگوید.

پنجم: کاهش تورم در حد تیم ملی، حداکثر یازده درصد

ششم: ایران در عرض چهارسال موفق می شود مدیریت جهانی را به دست گرفته کل ساختار سازمان ملل را اصلاح کند.

هفتم: احمدی نژاد هفته ای یک سفر شهرستانی، یک نامه برای رهبران جهان، و یک بازدید غیرمنتظره از یک جا خواهد داشت.

به عبارت دیگر، احمدی نژاد اگر بیاید، کشور موفق می شود دوباره به همان آشغالدانی که در آن بود، برگردد. به نظر شما این موفقیت خیلی خیلی خیلی بزرگی نیست؟