مصاحبه خانم کریستین امانپور، خبرنگار “سی. ان. ان” را با شما را دیدم و خواندم. بخشهایی را که مربوط به نظرات شما در باره روزنامه نگاران زندانی بود، بارها و بارها خواندم و هربار بیشتر از بارقبل متعجب شدم. شاید شما از پروندههای روزنامه نگاران زندانی کاملا بی خبرید و شاید هم خبر دارید اما ترجیح میدهید که واقعیت را آنطور که خودتان لازم میدانید بیان کنید.
خانم امانپور در این مصاحبه به شما میگوید که در ایران هم اکنون بیش از ۹۰ روزنامه نگار و خبرنگار که بالاترین آمار خبرنگاران زندانی در جهان هستند، در زنداناند. بعد هم میپرسد چرا این اتفاق در حال رخ دادن است؟ و شما میگویید: دلیل زندانی شدن آنها اعتراض نبوده بلکه خشونت آنها و وارد کردن خسارت به اموال مردم بوده است.
دوباره امانپور میپرسد: “خیلیها از جمله روزنامه نگاران فقط به خاطر حضور در خیابانها و برخی نیز فقط به خاطر آمدن به خیابانها و نظاره کردن اوضاع زندانی شدند. “
و شما این بار پاسخ میدهید: خیر! هیچ خبرنگار یا روزنامه نگاری به خاطر روزنامه نگاری زندانی نشده اما اگر روزنامه نگاری تحریک به خشونت کرده توسط دستگاه قضایی تحت پیگرد قانونی قرار گرفتهاند.
این نامه را برای شما مینویسم که آدرس پرونده خودم، همسرم و تعدادی از همکاران روزنامه نگارم را به شما بدهم. بروید به شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب در خیابان شریعتی، سری هم به شعبه ۱۵ در همین دادگاه بزنید. شما رییس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه هستد و حتما قاضیهای محترم این شعبهها پروندههای من و همکارانم را در اختیارتان میگذارند.
پرونده همسرم بهمن احمدی امویی را در شعبه ۲۶ ورقی بزنید. ببینید کی و کجا دست به تخریب اموال عمومی زده است؟ نگاهی هم به پرونده مسعود باستانی در شعبه ۱۵ بیندازید. پرونده هنگامه شهیدی، بدرالسادات مفیدی، لی لی فرهادپور، سعید لیلاز و احمد زید آبادی را هم فراموش نکنید. سری هم به شعبه سه بازپرسی اوین بزنید و پرونده شیوا نظر آهاری را درخواست کنید. کدامیک از اینها خشونت کردهاند یا دست به تخریب اموال عمومی زدهاند؟ روزنامه نگارانی که فقط به خاطر فعالیت حرفهای شان در زنداناند محدود به این چند نام نمیشود.
اگر وقت داشتید نگاهی هم به پرونده خودم که در حوادث پس از انتخابات، شصت روز در زندان بودم و اکنون منتظر برگزاری دادگاه هستم، بیندازید. پروندهای که نمیدانم درکدام شعبه است اما پیدا کردنش نباید کار سختی باشد. اگر حتی یک نشانه کوچک بیاورید که دست به تخریب و خشونت زدهام و یا حتی تحریک به خشونت کردهام، داوطلبانه همه باقیمانده عمرم را در زندان اوین خواهم گذراند.
یکی از بازجوهای پرونده روزی در مذمت تخریبهایی که در خیابانها صورت گرفته با من سخن میگفت که گفتم من هم این تخریبها را محکوم میکنم اما نکند منظورتان این است که من و یا همسرم دست به تخریب زدهایم که حالا در زندان هستیم؟
بازجویی که خوشبختانه برخلاف بسیاری از بازجوهای بند ۲۰۹ همیشه خوشرو بود وخنده رو و در مقایسه با برخی از همکارانش تا حد زیادی مودب، با خندهای گفت:
“نه بابا! منظورم این نبود. تو و همسرت عرضه آتش زدن و تخریب نداری”
و من گفتم: “خدا را شکر میکنم که عرضه چنین کارهایی را نداریم.”
همه اتهاماتی که در پرونده بهمن احمدی امویی هست، همه و همه مربوط به حرفه روزنامهنگاریاش است. شما گفتهاید که هیچ روزنامهنگاری به خاطر حضور در تجمع به زندان نیفتاده است. یکی از مهم ترین اتهامهای من و همسرم حضور در یکی –دو تجمع بوده است، آن هم حضور به عنوان خبرنگار، آن هم با دردست داشتن کارت خبرنگاری و حکم ماموریت از روزنامههایی که برایش کار میکردیم.
اکنون بهمن به خاطر حضور در تجمع و به قول خانم امانپور نظاره کردن تجمعها به زندان محکوم شده است. اتهام دیگر همسرم تبانی علیه امنیت ملی است و مصداق این اتهام مسوولیت وی در یک سایت اینترنتی- خرداد نو - است که فردای انتخابات تعطیل شده است.
میبینید! هر صفحهای از پروندهاش را که ورق بزنید به شغل روزنامه نگاریاش باز میگردد، به فعالیتهای یک روزنامه نگار که منتقد و مستقل بوده است.
من از حقوق قضایی به اندازه شما سر در نمیآورم اما در همین مدت فهمیدهام که تبانی یعنی اقدام مخفیانه و من نمیفهمم چگونه از طریق فعالیت روزنامه نگاری و یا انتشار مطالب در یک سایت اینترنتی میتوان کار مخفی کرد. هیچ چیز به اندازه کار روزنامه نگاری علنی هست؟ چگونه کار علنی رسانهای تعبیر به تبانی و مخفی کاری علیه امنیت ملی میشود؟
باز هم اگر حوصله داشتید پرونده همسرم را ورق بزنید: لازم بوده که دلیل معنوی برای تبانی علیه امنیت ملی برایش ذکر شود. میدانید چه دلیلی به عنوان انگیزه معنوی جرم او مورد استناد قرار گرفته است:همکاری متهم با روزنامههای تندرویی همچون نوروز و یاس نو و خرداد. اینها نیز فعالیتهای مطبوعاتی است. نه؟ اما نمیفهمم چگونه همکاری با روزنامههایی که ده –دوازده سال قبل با مجوز دولت منتشر میشده است، اکنون مستند وقوع جرم همسرم در سال ۸۸ میشود.
حوصله کنید و پروندهاش را باز هم ورق بزنید. دلیل دیگری هم به عنوان رکن معنوی اتهام تبانی برای بهمن احمدی امویی ذکر شده است:او در تیرماه ۱۳۷۸ لحظاتی در تجمع دانشجویان در کوی داشنگاه به عنوان خبرنگار حضور داشته است و گزارشهایش نیز همان موقع در روزنامهای که برایش کار میکرده، به چاپ رسیده است. این میشود رکن معنوی تبانی بر ضد امنیت ملی در خرداد سال ۱۳۸۸؟
اتهامات دیگری نیز دارد، مقالات انتقادی که در چارچوب قانون اساسی در باره دولت نهم نوشته است، مصداق توهین به رییس جمهوری است و به خاطرش به حبس و شلاق محکوم شده است.
آقای لاریجانی! اکنون نزدیک به هفتاد روزنامه نگار در زندانهای جمهوری اسلامی هستند و بسیاری از روزنامه نگاران چون من نیز با قرار وثیقه و در ناامنی کامل به سر میبریم. چون میترسیم هر مقالهای از ما دلیلی برای تبلیغ علیه نظام و یا تبانی بر ضد امنیت ملی قرار بگیردمن و اغلب همکارانم ترجیح میدهیم کمتر مقاله و یا گزارشی بنویسیم. در احساس ناامنی ما روزنامه نگاران همین قدر بس که این نامه سرگشاده را قبل از انتشار در اختیار چند نفر از همکارانم قرار دادم. همگی مرا از انتشار این نامه برحذر داشتند گفتند:“ممکن است به خاطر انتشار این نامه تحت تعقیب قرار بگیری و دوباره به زندان بروی. ممکن است پروندهای که در دادگاه داری با نوشتن این نامه سنگین تر شود و به زندان طولانی تر محکوم شوی. “
آقای لاریجانی! من اما با وجود همه این توصیهها این نامه را منتشر میکنم چون هنوز هم امیدوارم شاید با رسیدن صدای من به شما لحظهای، فقط لحظهای درنگ کنید و به عنوان رییس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه به فکر احقاق حق همکاران روزنامه نگارم بیفتید. من هنوز اندکی امید دارم. امید دارم که شما اندوهگین باشید که رکورد روزنامه نگاران زندانی را در جهان شکسته ایم و از چین یک میلیارد و اندی جمعیت پیشی گرفته ایم. من هنوز احتمال میدهم شاید شما واقعا از پروندههای روزنامه نگاران زندانی خبر نداشته باشید.