انگیزه ایران برای تبدیل به قدرت مسلط خاورمیانه، به رغم وجود عربستان سعودی، بحرین و امارات متحده عربی، چیست؟ آیا فقط مساله بر سر اسلام شیعه ایران است؟
برای شروع باید گفت که بسیاری از امیال رژیم فعلی برای توسعه طلبی در منطقه، به دوران قبل از انقلاب خمینی در سال 1979 بر می گردد. به عنوان مثال ادعای ایران در مورد بحرین به دوره محمد رضا شاه پهلوی و قطعنامه 1957 برمی گردد که این جزیره را به عنوان استان چهاردهم ایران می نامد. شاه ایران در نهایت این ادعا را رها کرد، که مورد دلخوری ناسیونالیست های ایرانی قرار گرفت.
لیکن ایران کنترل خود بر سه جزیره تمب کوچک و بزرگ و ابوموسی را در سال 1971 تثبیت کرد. این موضوع به محل مناقشه مستمر میان ایران و امارات تبدیل شده است. از سوی دیگر، حمایت فعلی تهران از گروه های مسلح عراق به نوعی ادامه سیاست شاه در قبال این همسایه غربی ایران است.
تنش میان دولت شاه و رژیم بعثی عراق بالا گرفت و اختلافات بر سر آبراهه شط العرب به کمک های ایران به جدایی خواهان کرد عراق انجامید، تا بالاخره با قرار الجزیره در سال 1975 خاتمه پیدا کرد.
از این ها مهمتر، شاه ایران هم درست مانند رژیم اسلامی به دنبال کسب سلاح هسته ای بود، در حالیکه بطورعلنی همواره می گفت برنامه هسته ای را برای مقاصد غیر نظامی دنبال می کند. همانگونه که عباس میلانی، رئیس بخش مطالعات ایرانی در دانشگاه استانفورد، می گوید، نیت شاه در مصاحبه ای با لوموند در سال 1974 از نیت ایران برای «کسب بمب هسته ای» سخن گفته بود.
لیکن شاه عادت نداشت سخنان تهدید آمیزی مبنی بر “پاک کردن اسرائیل از روی نقشه” بیان کند. البته مسلما شاه ایران دشمن اسرائیل نبود و کاملا بدیهی است که ژریم فعلی ایران از دولت اسرائیل متنفر است.
او همچنین با عربستان سعودی نیز روابط خوبی داشت چرا که هر دو با ناسیونالیسم ناصر در مصر مخالف بودند. با این وجود، دنبال کردن تجهیز نظامی توسط شاه و پیگیری برنامه هسته ای و نیز موضع خصومت آمیز علیه امارات متحده عربی و عراق، همه نشان از تسلط طلبی ایران در منطقه خاورمیانه دارد.
هزینه های هنگفت نظامی در دوره شاه شاید اقدامی پیشگیرانه در برابر شوروی محسوب می شد، هرچند آمریکا توان کافی برای پشتیبانی از ایران در برابر مسکو را داشت.
پس تداوم سیاست های دوره شاه در رژیم فعلی را در چه عناصری باید جستجو کرد؟ جالب است که شاه نیز، مانند اسلامگرایان ایران، از ناسونالیسم عربی تنفر داشت. آیا این می تواند دلیل رقابت میان عرب و عجم باشد؟
مصاحبه اخیری که نشریه العربیه با صادق زیبا کلام انجام داده است این نظر را تائید می کند.
به گفته زیبا کلام، پدیده “عرب ستیزی” پدیده ای رایج در میان روشنفکران ایرانی است و هر گاه ایران بیانیه ای علیه همسایگان عرب خود صادر می کند به راحتی می توان این پدیده را در آن ردیابی کرد.
وی همچنین متذکر می شود که “خصومت ایرانیان با مسلمانان سنی از نفرت آن ها از اعراب سرچشمه می گیرد.”
مسلما این مساله را نباید دست کم گرفت. خاندان پهلوی، در ایران قبل از انقلاب 1979 ، به خود لقب “آریامهر” داده بود، که به معنی “منسوب به آریا ها” است. در تائید تشابه وجوه ضد-سنی و ضد-عربی جالب است که کلیه جناح های ملی گرای ایرانی نطیر سومکا و لیگ آرین، مذهب شیعه را نوعی “اسلام آریایی” معرفی می کنند.
اخیرا، با تائید تحلیل های زیبا کلام، مقاله ای از آیت الله محمد خرازی منتشر شده است که رئیس سازمان حزب الله ایران و یکی از نخبگان رژیم فعلی است. این مقاله در وب سایت حزب الله منتشر شده است.
یکی از ادعاهای خرازی آن است که دلیل اینکه قرآن به زبان عربی بوده است آن است که “اعراب که کافرترین قوم بودند” بتوانند کتاب را که به یکی از “عقب مانده ترین زبان های دنیا نوشته شده است” درک کنند. او در مقابل، از زبان فارسی به عنوان “زبان برتر ساکنان بهشت” یاد می کند.
خزاری در ادامه از اعراب و تمام گروه های قومی (ماندد لر ها و بلوچ ها) از اسرائیل گرفته تا افغانستان می خواهد تا در زیر پرچم اسلام بزرگ ایران، یعنی “موطن اسلام” گرد هم آیند.
به هر صورت باید گفت بخشی از علت تنش دائمی میان ایران و کشورهای عرب منطقه به دلیل سنت تمایز نژادی عرب و عجم است، که به دوران قبل از رژیم اسلامی بر می گردد.
در نتیجه باید انتظار داشت حتی در صورت تغییر رژیم ایران و پایان گرفتن تهدید های موجود علیه اسرائیل، این کشور همچنان در جستجو افزایش تسلط خود بر خاورمیانه باشد و همچنان به پیگیر برنامه هسته ای ادامه دهد.
منبع: میدل ایست فوروم - 24 اکتبر