شلاق، حکومت وفرهنگ خشونت

امید معماریان
امید معماریان

po_memarian_01.jpg

رییس پلیس راهنمایی ورانندگی ایران از مجازات شلاق برای متخلفان رانندگی با استناد به ماده 618 قانون ‏مجازات اسلامی خبرداده است. این خبر، آخرین نمونه از سیاست های کاهش جرائم اجتماعی با استفاده از خشونت ‏است. در تابستان گذشته نیز مقامات قضایی و انتظامی برای کاهش جرائم و کنترل تبهکاران و کسانی که باعث ‏سلب آسایش مردم می شوند که درایران ازآنها به نام اراذل واوباش نام برده می شود، اقدام به اعمال یک سری ‏سیاست هایی کردند که نمونه آن تقریبا در هیچ کشور متمدن وغیر متمدن یافت نمی شود. ‏

هنوز تصویر افرادی که آفتابه برسر در خیابان های تهران ودیگر شهرستان های دیگر توسط افرادقوی هیکل ‏پلیس مورد ضرب وشتم قرار گرفتند و با بدن های خون آلود روی زمین کشیده می شدند درحالی که مردم ـ از همه ‏گروه های سنی وجنسیتی- با تعجب وشگفتی به انها نگاه می کردند، از اذهان وخاطره مردم والبته سایت های ‏اینترنتی پاک نشده است. تصویر اعدام وشلاق زنی درملاء هم که موضوع تازه ای نیست.‏

مقامات دولتی با دفاع ازاین سیاست ها، آنها را گامی مهم برای کنترل جرائم و همچنین درس عبرت دادن به ‏مجرمان قلمداد می کنند. با توجه به اینکه معمولا یک سر چنین سیاست های سردرگم، بی نتیجه وسبعانه ای به ‏قوانین اسلامی متصل می شود، عملا انتقاد کردن از آنها هم برای بسیاری از رسانه های داخلی دشوار است. ‏منتقدین سیاست های اجتماعی ازجمله دانشگاهیان و روشنفکران نیز عملا ترجیح می دهند درچنین مواردی یا ‏سکوت کنند یا این موضوع را به صورت جدی مورد توجه قرار ندهند.‏

به همین جهت است که استفاده از خشونت برای کنترل آسیب های اجتماعی عملا به سیاستی جا افتاده و مقبول ‏درمیان مسئولین تبدیل شده است. این موضوع نه تنها در مورد اراذل و اوباش بلکه درحوزه های دیگر هم قابل ‏مشاهده است. برای مثال نگاهی به نحوه برخورد با فعالان اجتماعی که به صورت مسالمت آمیز برای تغییر قوانین ‏ویا روندهای جاری تلاش می کنند و معمولا جزو خوشنام ترین افراد درجامعه به شمار می روند نشان می دهد که ‏طی دو سال گذشته به صورت فزآینده ای این افراد دستگیرشده، به زندان انداخته شده وبا احکامی خشن وسبعانه ‏ای مانند شلاق مواجه شده اند. نمونه آخرین آنها حکم 10 ضربه شلاق برای خانم ناهید جعفری و خانم نسرین ‏افضلی بود که جز تجمع مسالمت آمیز فعالیت دیگری انجام نداده بودند. هر دوتحصیل کرده وجزو نخبگان ‏اجتماعی به شمار می روند و جز تغییر برای برای بهبود وضعیت خود چیزی نمی خواهند. ‏

اشکال مختلف این استفاده از خشونت، دربرخورد با فعالان دانشجویی و نحوه زندانی کردن آنها و تلاش برای ‏گرفتن اعترافات اجباری نیز دیده می شود.‏

این رویکرد به حل مسائل اجتماعی، یعنی استفاده از خشونت برای حل آسیب های اجتماعی و برخورد با منتقدان، ‏البته مخصوص چند سال دولت محمود احمدی نژاد نیست وسابقه ای دیرین دارد اما بی تردید دراین دوسه سال ‏شدت بیشتری گرفته است. ‏

مسئولین دولتی البته از اینکه با آمار وارقام نشان دهند چگونه اعمال چنین سیاست هایی توانسته است به کاهش ‏آسیب های اجتماعی منجر شود عاجز بوده اند. آنها همچنین از توضیح این موضوع که چگونه با شلاق زدن فعالان ‏اجتماعی و حکم های نا متناسب دادن به آنها توانسته اند امنیت اجتماعی ایجاد کنند، ناتوان بوده اند. ‏

‏ محبوبیت اعمال خشونت برای کنترل وحل مسائل دربین مقامات دولتی، این نگرانی را تشدید می کند که چنین ‏گفتمانی سایه خود رابرسرجامعه بیفکند به گونه ای که افراد جامعه نیز گمان کنند برای ازبین بردن مسائلشان می ‏توانند از خشونت ـ به اشکال مختلف آن- استفاده کنند. درواقع چنین رفتاری لبه دیگری هم دارد وآن وقتی است که ‏استفاده از خشونت به بخشی ازفرهنگ رفتاری جامعه تبدیل می شود. آن هنگام که هم دولت وهم شهروند ‏ازخشونت برای حل مسائل خود استفاده می کند معلوم نیست که ام القرای اسلامی چه شکلی داشته باشد. ‏

از این نکته بگذریم که در کنار بقیه سیاست ها واظهارات گهرباری که دولت محمود احمدی نژاد طی دو سال ونیم ‏گذشته اعمال کرده و باعث از بین بردن وجه بین المللی ایران شده است، استفاده از خشونت برای کاهش جرم به ‏اشکالی که از آن نام بردم چهره نظام جمهوری اسلامی ایران را در ردیف کشورهایی همچون افغانستان درزمان ‏طالبان تصویر کرده است. ‏

درواقع درحالی که جامعه جهانی دهها سال است که روش های جایگزین ومتناسبی برای برخورد با جرائم وبزه ‏های اجتماعی وسیاسی را در سیاست گذاری های اجتماعی خود به کار می گیرد، مسئولین کشور با یک عقب گرد ‏تصاعدی سیاست هایی رابر می گزینند که اگر درداخل کشور کسی جرات نمی کند به آن اعتراض کند، اما ‏درخارج از کشور موجب شرمساری همه کسانی است که دل در گروسرزمینشان ایران دارند. ‏

کسی البته با مجازات مجرمین مشکلی ندارد. درهمه دنیا برای کسانی که مرتکب خلاف رانندگی می شوند ‏مجازات وجود دارد. از توقیف وباطل کردن گواهینامه برای مدت مشخص تا جریمه های مالی و درنهایت زندان. ‏اما معلوم نیست شلاق زدن عملا چه نقش موثری برای تنبیه خاطیان خواهد داشت؟

درتوضیح محبوبیت خشونت درمیان مقامات ایرانی برای حل مسائل اجتماعی باید گفت که مسئولین ایرانی به ‏خشونت خوکرده و برای آنها به مثابه یک فرهنگ رفتاری وبه عنوان ساده ترین راه برای پاک کردن صورت ‏مساله درآمده است. آنها از وسوسه اعمال خشونت که سالهاست به آن می پردازند نمی توانند دور شوند. ‏

نا آشنایی بسیاری از این افراد با سیاست گذاری های اجتماعی و همچنین انتقال از بخش های امنیتی وپلیسی ‏وادارات بازجویی به بخش های اجتماعی نیزیکی دیگر ازمشکلات است. این البته سیاستی است که دیگرحوزه ها ‏را نیز ازخود متاثر کرده است ازجمله روزنامه ها ووب سایت های خبری که عملا ادبیاتی که به کار می برند به ‏جای ادبیات تخصصی مطبوعاتی، ادبیات بازجویی، امنیتی وپلیسی است و خشونت کلامی وزبانی را میهمان ‏رسانه های فارسی زبان کرده اند. ‏

متاسفانه دوری ازجامعه بین المللی و ناپاسخگو بودن در برابر تعهدات ایران درمیثاق نامه های بین المللی نیزکه ‏ثمره تحریم ها و انزوای کشور درطی سالهای بعد ازانقلاب است باعث شده برادران وخواهران ایمانی وسربازان ‏گمنام هیچ فشاری برای پاسخگویی به رفتارهای خود نداشته باشند. ‏

شاید حالا که صحبت از شلاق زدن متخلفان رانندگی شده است، زمان آن رسیده باشد که اصحاب رسانه ها ‏ودانشگاهیان وفعالان اجتماعی نگاه دیگری به این موضوع بیندازند و زوایای مختلف اعمال چنین سیاست هایی را ‏به صورت جدی تری به دولت گوشزد کنند. اگرچه اگر این گوش شنوا بود که کار به اینجا نمی رسید.‏