در دری در سمرقند و بخارا

نویسنده
مسعود میرشاهی

» حکایت/ زبان و ادب پارسی در آسیای میانه

نامهای سمرقند و بخارا از جمله واژه هائی هستند که در ادبیات فارسی در کنار خجند، استروشنه، مرو، خوارزم و فرغانه جایگاه ویژه ای را دارا میباشند و پیش از همه دوره پربار و پر افتخار سامانیان را تداعی میکنند. این خاندان که نسل خود را به بهرام چوبین سردار ساسانی میرساندند در احیای ادب و فرهنگ نیاکانشان بویژه در ترویج زبان پارسی که در اثر حمله اعراب داشت بدست فراموشی سپرده میشد کوشش بسیاری بکار برده اند. با تشویق شاعران و نویسندگان و مترجمان، زمینه را بگونه ای فراهم نمودند که این زبان پس از دو قرن خاموشی جلوه خود را بازیافت. فرهیختگان آن دوران چون میدیدند که کتابهای از پهلوی به عربی ترجمه شده مورد توجه ایرانی تباران است، به ترجمه آنها از تازی به نثر پارسی فرمان دادند.  کتابهای بسیاری در این زمان بفرمان نصرابن احمد سامانی وبهمت وزیر دانشمندش ابوالفضل بلعمی از تازی به پارسی برگردان شدند. کلیله ودمنه را رودکی، شاعر مشهور این دوره از نثر به نظم پارسی در آورد. دو کتاب مشهور محمد ابن جریر طبری بنامهای تاریخ الرسل و الملوک و جامع البیان فی تفسیر قرآن را ابوصالح منصورابن نوح سامانی نخستین را به همت وزیر خود محمد ابن ابوالفضل محمد بلعمی و دومین را بوسیله گروهی از فقیهان بپارسی در آورد. در دوره سامانیان و پس از آن نثر و نظم پارسی در سراسر سرزمینهای ایرانی تبار گسترده شد. نثر پارسی این دوره تنها از همین آثار گرانبها بهرمند نبود بلکه آثار بسیاری در این عصر بوجود آمدند که برخی از آنها هنوز به یادگار مانده اند. آثاری از رودکی، کتاب عجایب البلدان از الموید بلخی، حدود عالم که نویسنده آن معلوم نیست، کتابی بنام الابنیته عن حقایق الادویه از ابومنصور هروی در داروسازی و داروشناسی، تاریخ بلعمی که همان تاریخ طبری با افزوده هائی از ابوعلی محمد ابن ابوالفضل بلعمی وزیر ابو صالح منصورابن نوح سامانی، مقدمه شاهنامه ابومنصوری که بر شاهنامه ابومنصور محمد ابن عبدالزاق سپهسالار خراسان نوشته شده است، و کشف المحجوب از ابویعقوب سگزی( سجستانی، سیستانی) میباشد را بعنوان نمونه میتوان نام برد. پس از آن تقریبان بیشتر پادشاهان و قدرتمندان در سرزمین تحت حکومت سامانیان که خراسان نامیده میشد از جمله غزنویان به زبان پارسی که از شیوائی ویژه ای بهرمند بود علاقه نشان دادند و سپس زبان پارسی تا هندو بنگال و تایلند از طرفی و در ختن از سوئی و قفقاز و غرب ایران زمین از طرف دیگر گسترده شد ( نقش صفاریان نیز در گسترش زبان فارسی چشمگیر بوده است).

از ویژگی های مهم نثر این دوره تدوین تاریخ ایران و داستانهای ملی بزبان پارسی بود. کتابهای این دوره بیشتر یاد آور تاریخ قدیم و داستانهای پهلوانان بود که با توجه به سرچشمه های کهن پهلوی و یا کتابهائی که از پهلوی به عربی ترجمه شده بود نوشته میشد. شاهنامه ابوالموید بلخی گویای داستانهای قهرمانی ایرانیان پیش از اسلام تا غلبه تازیان بود. شاهنامه ابوعلی بلخی _شاهنامه ابومنصوری در زمان سپهسالار خراسان عبدالراق توسی، که بوسیله چند تن از دهقانان فراهم شده بود بهترین شاهنامه به نثر سده ۱۰ میلادی بوده است. این کتاب با افزودهگیهائی پسانتر بوسیله فردوسی به نظم نوشته شده است. نثر پارسی در این دوره ساده و روان بدون مقدمه چینی با جمله های کوتاه روشن و کمتر به واژه های تازی آلوده بوده است.

در این دوره، شعر پارسی با وجود رودکی سمرقندی از حالت نو خاسته و ابتدائی خود بیرون آمد. رودکی قصیده و غزل، مثنوی و رباعی و ترانه را به شعر پارسی افزود. و زمینه را بگونه ای فراهم نمود که فردوسی بزرگ از آن زاده شد. در شعر و سرایندگی رودکی از پیشگامان این رشته می باشد و افتخار پدر شعر پارسی را دارد.    

اگر فردوسی توانست کاخ بلند برافرازد که هرگز از باد و باران گزند نبیند از آن بود که پیش از وی ابوعبدالله جعفرابن محمد “رودکی” آمده بود. سعید نفیسی در دیباچه کتاب ارزشمندش در باره محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی ( انتشارات امیرکبیر، تهران،۱۳۳۶) آورده است و تأکید میکند: “پس از آنکه دیوان اشعار وی از میان رفته است میتوان گفت یکی از ارکان زبان فارسی نابود شده است. اگر گفته وی مانده بود برین زبان پارسی ما، که تا بدین پایه از گوهرهای نایاب توانگر است، ارزش دیگر می افزود. شهنامه فردوسی دو میشد. عنصری و فرخی و خیام، سعدی و حافظ انبازی دیگر می یافتند. زبان فارسی کشوری دیگر از گیتی میگشاد و کاخی دیگر در کرانه جهان میفراشت، دریغست که گفته او ما را نماند”.

از بزرگان دوره رودکی شهید ابن حسین بلخی، ابو الحسین محمدبن محمد بخارائی، و بسیار دیگر را میتوان نامبرد که ابو شکور بلخی صاحب منظومه آفرین نامه، ابو منصور محمد ابن احمد دقیقی که شاهنامه ابومنصوری را بنظم آغاز کرده بود و هزار بیت در باره پادشاهی گشتاسب و ظهور زردشت آورده بود (گشتاسبنامه) و کسائی مروزی از مشهورترین آنها میباشند ( در باره ادیبان دوره رودکی به محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی مراجعه شود). پس از آنها شاعر و حماسه سرای نامدار استاد ابوالقاسم فردوسی میباشد که تاج شعر و ادب و بهترین نمونه شعر پارسی دری را در گنجینه زبان، ادب و فرهنگ پارسی به یادگار میگذارد.

شعر در این دوره بدور از هرگونه یأس و نا امیدی باز تابی از غرور ملی، خوشبینی و آزادمنشی می باشد. و کمترین آشنائی با لهجه این دوران که اکنون نزد پارسی زبانان در افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان مانده است در در فهم زیبائی و شیوائی معجزه آسای شعر های آن دوره یاوری خواهد کرد. اکنون پس از هزار سال این زبان در کشور های نامبرده به زبان فارسی، دری و یا تاجیکی یا زبان فارسی دری و یا زبان فارسی تاجیکی موسومند که این خود سبب گمراهی شده است. از آنجا که پس از هزار سال هنوز هم در باره نام زبانی که اقلأ ۱۵۰۰ سال مورد استفاده اجدادما بوده است دو دلی و شک وجود دارد بهتر است بدانیم که در آن زمان این زبان را چه مینامیده اند. آنچه امروزه زبان فارسی نامیده میشود درتقلید از فردوسی است که او این زبان را که ادیبان دوره سامانی از جمله رودکی بکار میبرد پارسی دری خواند و در باره زبان آن دوره میآورد:

بتازی همی بود تا گاه نصر

بدانگاه که شد در جهان شاه نصر

بفرمود تا پارسی دری

نبشتند و کوتاه شد داوری

 چون حرف پ در الفبای عربی نیست، ناچارأ حرف پ در عربی به ف و یا ب تبدیل شد و زبان پارسی دری بصورت کوتاه شده فارسی درآمد. سعید نفیسی، ذبیح الله صفا و سایر استادان زبان و اب پارسی در باره زبان فارسی و یا فارسی دری پژوهشهای فراوانی دارند و آورده اند که زبان فارسی یا زبان دری یا زبان فارسی دری مهمترین زبان دوره جدید زبانها و لهجه های ایرانیست که با داشتن سرمایه بسیار غنی ادبی خود از ۱۱۰۰ سال پیش تا کنون بعنوان زبان رسمی و ادبی ایران زمین متداول است. گروهی از زبانشناسان کوشیده اند به سبب برخی مانندی های لفظی و دستوری دنباله پارسی میانه یا زبان پهلوی ساسانی بشمارند ولی حق آنست که این زبان را تنها از اصل فارسی میانه ندانیم بلکه در اساس یک لهجه عمومی ادبی بشماریم که در اواخر عهد ساسانی و نخستین سده های اسلامی در ایران رواج داشت و تحت تأثیر متقابل لهجه های اشکانی (پارتی) و ساسانی (پارسی) در یکدیگر ودر لهجه های محلی بتریج متداول شده و تقریبأ وضع ثابتی را گرفته و زبان نوشتنی شده است. همین زبان نوشتاری در سده های ۹ و ۱۰ میلادی در مراکز گوناگون مانند سیستان و شهرهای خراسان و فرارودان، گرگان و ری گویندگانی پیداکرد. این زبان تنها فارسی میانه نبود زیرا لهجه های خراسان قدیم از جمله گاتائی و سپس پامیری، سغدی، تخاری، خوارزمی و همچنین برخی از لهجه های زبانهای دیگرخاوری مانند زبانهای سکائی (ختنی) در آن مشهود است. و از سوی دیگر لهجه خاوری نیزپنداشته نمی شد زیرا درآیش پهلوی جنوبی و لهجه های باختری نیز در آن دیده میشود. این زبان عمومی و مختلط که در اواخر دوره ساسانی و نخستین سده های پس از ساسانیان بتدریج شایع شده بود در دربارها و شهرهای خاوری ایران زمین برای شعر و نثر بکار رفت. و بنظر قدیمترین مولفان که در باره رواج و پراکندگی زبان فارسی دری سخن گفته اند، زبان نواحی شرق از حدود نیشابور و هرات تا بلخ و سغدیان (خراسان) بوده است.نخستین نویسندگان و شاعرانی که بدین زبان نوشته اند همانگونه که نوشتیم بلعمی، مصعبی، رودکی، دقیقی، اسدی، فردوسی، منوچهری، ناصر خسرو دیگران بوده اند که زبان خود را پارسی دری و یا پارسی و دری در برابر پهلوی

( پهلوانی) و تازی (عربی) نامیده اند. فردوسی زمانی که از ترجمه کلیله و دمنه بزبان پارسی سخن میگوید زبان او (رودکی) را پارسی دری نامیده و در همان حال زبان شاهنامه خود را پارسی می نامد.

بسی رنج بردم در این سال سی

عجم زنده کردم بدین پارسی

و در برخی از چکامه های خود پارسی را از پهلوی جدا میکند.

نگر آنکه گفتار او بشنوی

اگر پارسی گوید ار پهلوی

اگر پهلوانی ندانی زبان

به تازی تو ار وند را دجله دان

 

رودکی نیز پیش از فردوسی این دو زبان را متمایز میدانسته است

و گر پهلوانی ندانی زبان

ورز رود را ماورالنهر دان

سبب نامیدن زبان دری انتساب آن به واژه” در” که به پهلوی و پارسی به چم پیشگاه و درگاه و یا دربار امروزی است، میباشد. این تسمیه از دورهء ساسانیان معمول بود یعنی زبانی را که از اختلاط لهجه پارتی ( پهلوی شمالی) و لهجه ایران غربی در مداین پیدا شده و در دربارهای مداین رایج گردیده بود به سبب آنکه زبان درباری بود به آن زبان “دری” میگفتند. و بنا برآنچه مولفان معتبر مانند عبدالله ابن المغنع و حمزهء الحسن اصفهانی گفته اند در آن زبان عنصر لهجه های شرقی به ویژه زبان اهل بلخ غلبه داشت. سبب درآیش لهجه های خاوری در لهجه مداین ( که زبان درباری ساسانیان ) حکومت ممتد اشکانیان و استقرار شاهنشاهی آنها در تیسفون بود.

در دوران بعدی، فرخی زبان خود را دری میگوید و می آورد:

دل بدان یافتی از من که نکودانی خواند

مدحت خواجه ازاده بالفاظ دری

و ناصر خسرو نیز زبان قصیده های زیبای خود را دری می نامد و می آورد:

من آنم که در پای خوکان نریزم

مرین قیمتی در لفظ دری را

پس از آنکه زبان پارسی دری بعنوان زبان رسمی و ادبی ایران خاوری بکار رفت، بسرعت با زبان عربی آمیزش یافت. این آمیزش در آغاز بیشتر برای رفع احتیاجات دینی و سیاسی و علمی بود لکن بتدریج در اثر تفنن نویسندگان و شاعران، درجه نفوذ زبان عربی بر زبان پارسی افزوده شد و بسیاری از واژه ها و قواعد دستوری بزبان پارسی داخل شد. زبان پارسی دری در پایان سده ده و آغاز سده یازده میلادی بر سراسر ایران زمین گسترده شد و هر ادیب و دانشمندی از هر قوم و لهجه ای چه از سغدی و پامیری و تخاری، پشتو و ختنی، بلوچ و کرد و لر و آذری آثار گرانبهای خود را با این زبان نوشتند و سبب شدند که امروزه گنجینه زبان پارسی در دنیا یکی از افتخارات سازندگان آن باشد. این زبان که به غلط به زبان فارسی مشهور است زبان تنها مردم فارس نیست، زبان همه گستره فرهنگی ایرانی و ایران تباران میباشد و از آنجا که اکنون زبان در باری نیست و همگان از آن استفاده میکنند شاید زیبنده ترین نام برای این زبان در جهان “ پارسی” باشد.

زبان پارسی دری که در زمان سامانیان در سمرقند و بخارا ساخته و پرداخته شد و پیشرفتهای فراوانی در آسیای میانه کرد و سبب شد که زمینه ای را فراهم نماید که تنها فهرست ادیبان سمرقند از هزار نفر بیشتر باشد.

اگر در ۱۱۵۰ سال پیش ابو حفص سغدی در سمرقند نخستین شعر پارسی را سرود و به دو قرن سکوت ایرانی تباران پایان بخشید و با اختراع شهرود موسیقی را با شعر نواخت،اگر در همان دوره رودکی سمرقندی که امروزه بعنوان پدر شعر پارسی شناخته میشود و فنهای گوناگون شعر پارسی دری را تنظیم کرد و در موسیقی نیز سرآمد بود، اگر همه این فرهیختگان و هزاران همتایشان سبب شدند که سمرقند و بخارا گلستانی از هنر، اب و فرهنگ شود که شهرت جهانگیر داشته باشد، امروزه زبان پارسی دری، زبان نیاکان این مرز و بوم سرنوشت دیگری را دارد. متأسفانه امروزه فراز و نشیب های روزگار، ما را ناظر بر پرپر شدن گلها و خشکیدن باغ و باغبا ن این زبان کرده است. اما خوشبختانه هستند کسانی که کوشش میکنند از بخاک نشستن این گلستان جلوگیری کنند و نگذارند که میراث نیاکانشان از دست سیاست بازان آسیب ببیند. از جمله آنها نیز سیه چشمان سمرقند و بخارایند که با اشک چو گلنارشان گلزار زبان و فرهنگ پارسی دری (تاجیکی) را در دشوارترین تنگنا ها آبیاری میکنند.

جدائی سرنوشت سمرقند و بخارا از گستره فرهنگ ایرانی بجز آسیای میانه در سده ۱۶ میلادی در دوره صفویان در ایران و شیبانیان در آسیای میانه صورت گرفت و این جدائی در دوره انقلاب بلشویک روسیه در سده بیستم به اوج خود رسید. باهمه اینها تاجیکان آسیای میانه پس از مدتی سر در گمی که نخست آشوب های پان ترکیسم ها بود و پس از آن فشار بلشویک ها، توانستندراه چاره ای را برای بازگشت به افتخارات گذشته و استفاده از یادگار نیاکانشان پیداکنند. در دوره ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۴ منطقه نخست به تصرف تزارهای روس در آمد و سپس با انقلاب کمونیستی بصورت کشورهای جداگانه تاجیکستان، قرقیزستان، ازبکستان، قزاقستان و ترکمنستان تقسیم شدند. در این تقسیمات که به :تبر تقسیم مشهور است برای ضعیف کردن منطقه، آنچه مربوط به تاجیکان که فارسی زبان بودند مربوط میشود، از شهرهای آباد تاجیک نشین، سمرقند، بخارا، خیوه، ترمذ را در کشوری بنام ازبکستان و تنها خجند را در کشورتاجیکستان گذاشتند. و بدین سبب، تاجیکان در تاجیکستان مجبورشدند که دهی در مرکز، که دوشنبه بازار در آنجا صورت میگرفت را آباد کنند و بنام شهر دو شنبه، سپس استالین آباد و امروزه دوشنبه پایتخت خود قرار دهند. در صورتی که شهر های بزرگ تاجیک زبان در اثر سیاست های درهم اندازی در کشوری قرار گرفت که زبان رسمی آنها غیرتاجیکی میباشد. با همه اینها نخستین ادیبان این دوره از جمله اسیر خجندی، احمد وصلی، عجزی سمرقندی، فطرت، عینی، منظم و سایرین نقش بسیار مهمی در بیداری ادبیات فارسی بازی کردند. در پس از ۱۹۲۴ که کشورهای آسیای میانه رسمأ از هم جداشدند در اثر فشارهای سیاسی محلی زبان فارسی که رسمأ در تاجیکستان زبان رسمی بود در شهرهای خیوه، سمرقند و بخارا بصورت زبان غیر اداری و کم کم بصورت زبان خانگی در نزد تاجیکان این شهرها درآمد. با همه اینها تعداد ادیبان سمرقند که اقلأ دارای یک اثر ادبی هستند در سده بیست به ۱۴۵ نفر میرسند ( بررسی حیات نعمت، ادیبان سمرقند در سده بیست، آماده برای انتشار) اختناق و فشارو ضدیت بر زبان تاجیکی و فارسی سبب شد که بسیاری یا بزندانها فرستاده شدند و یا از منطقه گریزان گشتند.( برای آگاهی بیشتر به مقاله پرفسور صدری سعدی در باره ادبیات تاجیکی در سده بیست در ازبکستان،(در دری در سمرقند و بخارا، شعر بانوان ازبکستان، مسعود میرشاهی، انتشارات خاوران،پاریس،۲۰۰۸ و کتابهای: خراسانست اینجا، محمدجان شکوری بخارایی، دفتر نشر فرهنگ نیاکان، دوشنبه، ۱۹۹۶،جستارها در زبان، ادب و فرهنگ تاجیکستان، جلد اول، بکوشش مسعود میرشاهی، انشارات اساطیر، تهران، ۱۳۸۲. مراجعه شود).

 در پس از آزادی نسبی در این کشورها که از سالهای ۱۹۸۵ به بعد بوجود آمد دو باره ادیبان در ازبکستان و تاجیکستان قد برافراشتند و زمینه را برای باز سازی دوباره زبان و ادب تاجیکی فراهم نمودند که از جمله آنها بزرگان شعر و ادب امروزه در تاجیکستان هستند که در میان آنها هادی هادیزاده سمرقندی و محمدجان شکوری بخارائی از پرچمداران این حرکت بودند.( جستارها در زبان، ادب و فرهنگ تاجیکستان، جلد دوم، بکوشش مسعود میرشاهی، انشارات اساطیر، تهران، ۱۳۸۴).

در ازبکستان محیط های ادبی وابسته به ادب فارس و تاجیک آزادی کمتری برای بیان و نشر کارهای خود را داشتند ولی با همه اینها در چندین شهر تا حدودی توانسته بودند انجمن ها و سازمانهائی برای پیشبرد آموزش زبان نیکانشان فراهم نمایند. در این میان روزنامه های گوناگون به نامهای آواز تاجیک( آغاز کار ۱۹۲۴ م)، صدای سرخ( آغاز کار ۱۹۵۱ م)، آواز سمرقند( آغاز کار ۱۹۹۰ م)، سمرقند( آغاز کار ۱۹۹۱ م)، صدای سرخان( آغاز کار ۱۹۹۱ م)، بخارای شریف( آغاز کار ۱۹۹۲ م) از اقدامات درخشان آنها بود. اکنون محیط های ادبی در شهرهای تاشکند، سمرقند، سرخان، فرغانه، بخارا و احتمالأ در خیوه وجود دارند. در تاشکند عبداله سبحان، پیمان، زیب النسا، مطلوبه شاه علی و فهیمه صادق طهوری را میتوان نامبرد. نویسندگان و شاعران سمرقند را یکی از شخصیت های مشهور و آزاده بنام نعمت حیات سمرقندی به همراه ادش استد، اکبر پیروزی، حضرت صباحی، محبوبه نعمت زاده، سعیده، دلشاده، شهزاده سمرقندی، دلربا، پریسا و منظوره نمایندگی میکنند. باید یادآوری نمود که محیط دانشگاهی در سمرقند و بطور کلی در ازبکستان سرشار از ادیبان و پژوهشگران در رشته های گوناگون زبان، و ادب و فرهنگ تاجیکی است که ما در این مقاله کوتاه به آن اشاره نمی کنیم و برای پرداختن به آن به جستاری دیگر نیازمندیم. ادیبان شهر سرخان را روشن احسان، جلیل خالبای، سلیمان خواجه نظر، شادی کریم، عبدالله رحمن، سعیده سینوی، جعفر محمد، چهار شنبه دهنوی و اسدلله شکوراف و در فرغانه محمد شادی و ظفر صوفی فرغانی نمایندگی میکنند. محیط ادبی بخارا متأسفانه در وضعیت دهشتناکی قرار دارد. امین جان شکوراف و اسد گلزاده و در کنار آنها مریم، هدیه و بشارت و امینه سراج دخت از نادر ادیبان این دیار هستند. متأسفانه با درگذشتن امین جان شکورف در سال ۲۰۰۶ یکی از بزرگان ادبیات تاجیکی در بخارا از بین رفت و با رفتن او شعله ادبیات در این دیار سو سو زده و رو بخاموشی میباشد. از طرف دیگرد در اثر شگرد های سیاسی، تنها روزنامه تاجیک زبان این دیار بنام بخارای شریف در اثر نداشتن بودجه و خواننده اکنون بزبان ازبکی منتشر میشود.

یکی از بانوان شاعر طی نامه مفصلی که گویای دشواریهای آنها برای تدریس زبان فارسی تاجیکی میباشد یاد آوری کرده است که شعر امروزه سمرقند و بخارا را نباید با شعر نیاکان آنها و شعر ایران و افغانستان و تاجیکستان امروز مقایسه کرد و اشاره نموده است که با وجود همه دشواری ها، بانوان شعرگو، چمنزار بی آب و خشکیده ادبیات فارسی در ازبکستان را با اشکهایشان آبیاری کرده تا از پرپر شدن گویش پارسی در دیار خویش جلوگیری کنند.

 مسعود میرشاهی

پاریس ۲۹.۰۱.۲۰۱۳

 

امین جان شکوراف

 

دلشاده سمرقندی

 

پریسا

 

 

نعمت حیات

 

شهزاده سمرقندی

 

هنرمند بخارایی، زیب نسا، خواسته است پرپر شدن گویش پارسی را در دیار خویش با این تابلو نشان دهد.