کدام ایران

تقی رحمانی
تقی رحمانی

ایرانیان  دو دوره تمدن سازی  در قبل و بعد از اسلام داشته اند. این درخشش تمدنی چندان کوتاه نبوده است. عنصر ایرانی  سه ویژگی تمدن سازی دارد. این سه ویژگی تقلید و مونتاژ خلاقیت، شخصیت و فرهنگ  و خودباوری تا خود شیفتگی.

دوره تمدنی قبل از اسلام با ویژگی دولت سازی همراه است که با دین مشترک شاه با مردم  و ساختار حکومت سلطنتی  و نظریه فره ایزدی  به تمدن ایرانی ویژگی بارز می دهد. اما زمانی که تعامل دین و دولت در دورانی در این سرزمین به بن بست رسید  و دین به عنوان فرهنگ راهگشا خود به مانع تبدیل شد سلطنتی که در پوسیدگی گرفتار شده بود در مقابل حکومت اعراب که تحت لوای اسلام انگیزه داشت شکست را پذیرا شد. این شکست عواقب سنگینی داشت. در پی این شکست فروپاشی تمدنی و فرهنگی ایجاد شد. دو قرن سکوت گواه این ادعاست. اما افسوس که شریعت زرتشتی که به تفسیر قرآن دین توحیدی است  متصلب شده بود  و حکومت سلطنتی آنچنان کج کارکرد شده بود که نتوانست در  مقابل اعراب  نو مسلمان  مقاومت کند. ایجاد وضعیت تعاملی میان اسلام به عنوام دین جدید  و ایرانیت به عنوان هویت فرهنگی  و تمدنی که دارای ساختار  و روابط اجتماعی پیچیده ای بود  سه قرن طول کشید  تا ایران با دین اسلام  و فرهنگ  و ساختار بومی  خود شکوفا شود و  تمدن اسلامی را هم غنا بخشد. اگر مفهوم شرق و غرب اسلامی معنی یابد بی گمان شرق اسلامی با فرهنگ و تمدن ایرانی برجسته می شود. یعنی عنصر ایرانی با محوریت اسلام فرهنگی، تمدن ایرانی- اسلامی را برپا کرد. دین به مثابه جوهر فرهنگ  و تمدن ایرانی بوده است. این دین در شکل تمدنی خود فرهنگی، آئینی   و عرفی بوده که جریان ها و گرایش های ایدئولوژیک معترض مانند اسماعیلیان  یا علویان در این  دوران ظهور کرده اند. تمدن ایرانی در دوران صفویه خیز تمدنی جدیدی برداشت. در عرصه تمدنی نیز سیاست  و فرهنگ و حتی اندیشه نیز گامهایی برداشتند. اما این دوران  شکوفایی طلایی یا آنچه که رنسانس اسلامی-ایرانی خوانده می شود  را در بر نداشت. در این دوران روح شعوبی گری ایر انی در عرصه زبان فارسی در شبه قاره هند نفوذ کرد  و به زبان فارسی جلوه ای بزرگ داد. جالب این بود که این جلوه را ترکان صفوی  به زبان فارسی بخشیدند. با این وصف  تمدن صفوی در تعصب صوفی گری و شریعت گرایی گرفتار آمد. دوران خفته گی فرا رسید و  و از حدود دو قرن پیش  دوران جدیدی شروع شد که مسائل خاص خود را دارد. بیدارکردن خفتگان بدون آسیب و آفت نیست. گذار به تاریخ ایران با پسوند یا پیشوند  اسلامی   در دوران جدید و  بازگشت به خویشتن  با توجه  به ایران قبل از اسلام یا ایران بعد از اسلام مطرح گشته که هر یک طرفداران خاص خود را دارد.

اما طرح اسلام ایرانی یا مکتب ایرانی از سوی مقامات دولت دهم که چندی قبل از ظهور امان زمان سخن می گفتند  و اکنون کورش را با غلظت بالا طرح می کنند توجه به سه مفهوم ایرانی اسلامی، اسلام ایرانی  و ایرانی- اسلامی را مهم می کند. باید توجه داشت که این گرایش ها  با یکدیگر تعامل و تقابل داشته اند.

 

1- ایرانی-اسلامی

ایرانی-اسلامی  وضعیت  جامعه ایران است. یعنی هیچ کدام از این دو عنصر  با توجه به مدرنیته نمی تواند در جامعه نادیده گرفته شوند. به طور خلاصه می توان گفت در طول یک قرن گذشته  اندیشه و جریانی که در عرصه حکومت یا روشنفکری  از یکی از این دو عنصر عبور نظری کرده از مرکزیت جامعه خارج شده است. حکومت پهلوی تلاش کرده  عنصر اسلامیت را نادیده بگیرد  و موفق نشد. بعداز انقلاب هم عنصر ایرنی فراموش شد که باز جواب مناسب گرفته نشد  و موجب بحران های عظیم هویتی شد. به عبارتی وضعیت ایران نیاز به حل مسئله وجود رابطه اسلام و ایران و مدرنیته دارد. این ویژگی را باید مورد توجه قرار داد که ایران مقتدر از بستر ایران ملی می گذرد. ایران ملی با فرهنگ، زبان، دین  و جغرافیا و تاریخ آن تعریف می شود. امروز ایران ملی  بدون ایران مدنی که ایران  را  در اقوام، اصناف  و زنان و  مردان تعریف می کند  و بر عناصر گذشته عناصر حال را وارد می کند به دست نمی آید. وضعیت ایرانی –اسلامی  یعنی با همین فاصله گذاری به معنی به انجام نرسیدن یک دوره با ثبات جدید است. عبور ایدئولوژی  از اسلام در ایران  به سازمان پیکار ختم شد. سرنوشت پیکار چه شد. ؟پرش فرهنگی از اسلام به سرانجام مناسبی نرسیده است. عبور از ایران به شکل بنیاد گرایانه  چه سرنوشتی دارد؟باید گوشزد کرد در ایران مدنی جمع های سکولار و ضد مذهبی می توانند وجود داشته باشند که البته هم وجود دارند و این موضوع منوط  به داشتن رابطه تعریف شده با اسلام و ایران است. یعنی دو عنصری که ایران ودموکراسی را باور داشته باشند.

اما ملی-مذهبی یا ایرانی- اسلامی(توحیدی)  در کشور ما به چه معنی است؟ از زمان سید جمال تا کنون این جریان سه عنصر مدرنیته، اسلام و ایران را با یکدیگر دیده است. در پارادایم دولت-ملت مدرن نفس کشیده ، پارلمان و شورا را توصیه کرده  و محور را ایران  و نه عقیده اسلامی قرارداده است. یعنی ایران برای همه ایرانیان را باور داشته است. این جریان در کارنامه خود مصدق و بازرگان را دارد و با آیت الله کاشانی مرزبندی داشته است. نگاه نواب صفوی را باور نداشته و ایران باستان سرایی شاه پهلوی را رد کرده است. با رهبر انقلاب در مورد اسلام برای ایران یا ایران برای اسلام اختلاف نظر داشته است. این جریان به ولایت فقیه باور نداشته و حکومت دینی را غیر ممکن می داند. این جریان همچنین به حق شهروندی برای همه ایرانی ها اعتقاد داشته و شریعت را زمانی  قانونی می داند که به تصویب برسد  و امکان تغییر و تحول قانونی آن وجود داشته باشد. یعنی بتوان در حقوق مدنی و کیفری درباره آن بحث کرد و از تغییر یا تعدیل آن سخن گفت. ملی مذهبی ها پرش از ایرانی-اسلامی را ممکن نمی دانستند  و انجام آن را نادرست  می دانستند. تاریخ دولت های مشروطه ادعای ملی مذهبی ها را ثابت می کند. ارائه تعریف های عملی که بتواند سنتزی از ایرانی و اسلامی را در حوزه تمدنی ایران خلق کند باور اعتقادی، اجتماعی و سیاسی آنان بوده که البته این تلاش ها  با خطا هم همراه بوده است. مصدق به دنبال مشروطه کردن سلطنت پهلوی بود  و در رابطه با سیاست خارجی در دوران جنگ سرد موازنه منفی را پیشه کرد. بازرگان به دنبال مشروطه کردن مشروعه بعد از انقلاب بود. این دید رادیکال نبود اما قدرت را پاسخگو می کرد. قرائت طالقانی  از بازرگان در این مورد اصیل تر بود و او در روش خود به شوراها  اهمیت می داد. بازرگان در مورد شورا نگاه مثبتی نداشت. طالقانی به تلفیق تجربی پارلمان-شورا بدون تئوری پردازی مقبول روشنفکرانه رسیده بود. روشنفکران ما بیشتر نظام شورایی می خواستند که چنین نظامی عجولانه و زود هنگام بود. نظام شورایی در جهان مدل ممکن ندارد. با این وصف “ایران ملی” بازرگان به صراحت می گفت اسلام به قدرت ایران ملی دموکرات یاری می رساند. این ایده در به هم خوردن صف ها گم شد. با مرگ طالقانی رادیکالیسم اصولی نیز مغلوب شد. دیگر شریعتی نبود که ایرانی- اسلامی را بسط روزآمد کند. مهندس سحابی در سال 1364 باز هم به طرح ایرانی –اسلامی  پرداخت و ملی مذهبی را وضعیت جامعه ایران دانست البته با رعایت حق برابر دیگر ایرانیانی که مذهبی نیستند. با این وصف ایران وضعیت ملی با خط فاصله مذهبی دارد. یعنی مدل های دوران ساز چه در قدرت سیاسی که پذیرای همه جامعه باشد  و چه در اقتصاد و فرهنگ  به وجد نیاورده است. در میان نظریه های گوناگون مطرح شده و آثار نوشته شده مانند مجموعه آثار 27  شریعتی  از هویت ایرانی –اسلامی سخن گفته شده است. بازرگان نهضت آزادی ایران را بنیان گذاشته است. دولت موقت دولتی متشکل از نیروهای ملی و مذهبی  و ملی-مذهبی بودکه البته جای چپ ها در آن خالی بود. مصدق سلطنت را کنترل کرد اما مغلوب توطئه و دخالت خارجی شد. طالقانی با رویکرد جامعه محور خود  به دولت ملی بعد از انقلاب نظریه شوراها ی ایالتی و ولایتی را مطرح کرد. مهندس سحابی تلاش کرد که در چارچوب نظریه “منافع ملی و توسعه درون زا” بازخوانی تجربی و نه تئوریک  از “ایران ملی” مصدق ر انجام دهد. وی در دوران پیری به برخی از آموزه های بازرگان برگشت  و جریان ملی مذهبی را بنیان گذاشت  و از آن حمایت کرد. جریانی که شکل کلاسیک نهضت آزادی را نداشت اما با آن تعامل داشت. در عین حال نگاه سحابی به مصدق، جبهه ملی و چپ ملی نزدیکتر است. در میان ملی مذهبی ها  با توجه به آرمان شریعتی و  ”نظریه منافع ملی”  سحابی. نگارنده به نظریه ایران مدنی  اعتقاد دارد  که ایران قدرتمند و ایران ملی را تضمین می کند. این ایران مدنی پاسخی به نیاز جامعه محور است. اگر چه ملی مذهبی ها و بسیار ی دیگر از جریانات دولت محورند و برای این دیدگاه  توجیه و توضیح خو د را دارند، با این وصف قطار ملی مذهبی  یا ایرانی –اسلامی معتقد به وضعیتی است که باید به محصول جدید ختم می شد. این سنتز ایجاد نشد. سنتزی که از دوران طلایی الهام می گیرد  اما بی تردید همانند آن نیست.

 

ایران اسلامی

نظریه پرداز کلامی این دیدگاه مرحوم مطهری بود. وی در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران  را که مقدمه آن متعلق به مهندس سحابی قبل از انقلاب است  این نگاه را بسط داده است. مرحوم مطهری در عمل ایرانیت را عنصری اصیل نمی گیرد. وی حتی اعتقادی به توحیدی بودن دین زرتشت ندارد. نظر وی در این مورد  با قرآن نیز اختلاف دارد. مطهری  در نامه معروف خود به رهبر انقلاب  بزرگترین فتنه شریعتی را  این میداند که دین را  واحد اما فرهنگ ها را متفاوت می داند. اما از نظر شریعتی ایرانی مسلمان با ایرانی عرب تفاوت دارد  اگر چه دین هر دو آنها اسلام است. اما بعد از انقلاب مرحوم مطهری ترور شد. وی موفق به مدل کردن دیدگاه خود نشد. در گفتگو و  کشمکش بازرگان  و رهبر انقلاب ایران اسلامی، ایرانی-اسلامی بروز پیدا کرد. عده ای به غلط دیدگاه بازرگان را به اسلام ایرانی تعبیر کردند  در حالی که بازرگان خط فاصله می گذارد. همچنان که نهضت آزادی و ملی مذهبی ها این فاصله گذاری را رعایت می کنند. در طول دهه 1360  و حتی 1370 ه. ش “ایران اسلامی” مطرح شد. ایران اسلامی قرائت های دموکرات هم یافت. اما گرایش غالب  آن که نوعی از فقه و شریعت  را با اسلام برابر کرد و حتی روایت های فقهی دیگر را نپذیرفت از ایران اسلامی سخن می گوید. این “ایران اسلامی” معنی خاص خود را داشت. در وهله نخست اعلام یک وضعیت اجتماعی و تمدنی  و فرهنگی جدید در کشور بود. در وهله دوم اعلام وضعیت تمدنی-فکری  به معنی داشتن مدل اقتصادی، سیاسی  و فرهنگی در رابطه با دیگر تمدن ها و جوامع بود. ایران اسلامی با داعیه  و استفاده از شعار نه شرقی و نه غربی در ساختار دولت که در ایران مدرن و بین اپوزیسیون و پوزیسیون طرفدار داشت  و انواع تفسیر ها را دیده بود. اما در عرصه عمل مدل سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کارآمد از خود نشان نداد. ملی مذهبی ها از موازین اسلامی در رعایت قانون اساسی دفاع می کردند اما بحث به شریعت فقهی شیعه با گرایش خاص کشیده شد. مدل ولایت فقیه قانون اساسی را دارای دو تفسیر جداگانه کرد  اما بین مسئولیت و اختیار فاصله عمیق انداخت. رهبر انقلاب تلاش کرد تا چنین اختلافی رخ ندهد. اما زمینه تفسیر قانونی آن وجود داشت. ایران اسلامی اعلام وضعیت کرده بود. نقد غرب به نفی تمدن غربی رسید. نفی تمدن غرب با دیدگاه سیاسی –مذهبی از غرب یک دشمن یکپارچه می ساخت. در حالی که ملی مذهبی  تجربه غرب را انتقادی بررسی می کند  و نه انتقامی. ملی مذهبی ها در تجربه غرب دستاورد هم می بینند اما شیفته آن نیستند و البته دشمن آن هم نبودند. ملی مذهبی ها میان استعمار  و تمدن غرب تفاوت قائل بودند. ایران اسلامی جبهه دارالکفر  و دار الاسلام را تدارک می دید  و ایران را مرکز  این د ارالاسلام می داند. ادعای اعلام وضعیت تمدنی، سیاسی  و فرهنگی جدید موجب ترویج الگوها و مدل هایی برای زندگی می شد که فاقد تئوری و مطالعه مطابق با نیاز جامعه بود. به مرور زمان بحث مصلحت نظام، احکام اولیه و ثانویه، حکم حکوکتی، تغییر در قانون اساسی  اول و مسئله مدیریت کلان و خرد کشور نشان داد که اعلام وضعیت “ایران اسلامی”  به معنی وارد شدن در میدان ناشناخته ای بودکه به ظاهر شناخته به نظر می آمد.

نادیده گرفتن ایران قبل از اسلام  به معنی مقابله با بخشی از فرهنگ جامعه بود ک قرن ها با دین سازگاری داشت. امروزه تمامی این تلاش ها ناموفق جلوه کرده و به گونه ای عنصر ایرانی مطرح است. اما نادیده گرفتن ایران و عنصر ایرانی پیوند ملی در ایران را ضعیف کرد آن هم در کشوری که اقوام گوناگون دارد. پیوند ملی باید  با توجه به عنصر حقوق اقوام تقویت می شد اما توجه شریعت شیعه با گرایش خاص برخی اقوام را مسئله دار کرد. افراط  در اجرای شریعت  موجب تضعیف فرهنگی شد. فرهنگ در قالب آداب و رسوم، فولکلور، موسیقی محل، جشن و اعیاد  و رسومات محلی خود را نشان می دهد. سخت گیری باعث شد فرهنگ اقوام ایرانی  و فرهنگ ملی مورد بی توجهی قرار بگیرد.

ایران اسلامی در حقیقت انسان اسلامی  متشرع می خواهد که با دید فقهی خاص  به همه چیز نگاه کند. در حالی که فقه سنتی با  فرهنگ جامعه  تعامل، تقابل و گاهی هم سکوت می کند. این سه ویژگی زمینه فرهنگ در مفهوم کلی آن را به وجود آورد. موسیقی، سینما، خط، معماری ، نقاشی  می تواند در فقه سنتی کار خود را انجام دهد. اما در نگاه ایران اسلامی این گونه نبود. مجموعه نگاه به سیاست، اقتصاد، فرهنگ  در دیدگاه ایران اسلامی  اعلام وضعیت جدیدی بود که پشتوانه و مدل نداشت  در نتیجه برگشت از ایران اسلامی آغاز شد. جریاناتی از درون “ایران اسلامی” در عمل به سوی دید ملی روی آوردند  برخی از ایران اسلامی به ایران جهانی شده تمایل پیدا کردند  و نگاه ملی را باور ندارند. این جریانات در میان روشنفکران دینی حلقه کیان خود را بهتر نشان می دهند. برخی از این جریان ها به عنصر منافع ملی توجه دارند اما در مجموع تئوری و فرهنگ کافی برای این گرایش را تدارک ندیده اند. اگر چه در طی زمان به آن می رسند.

 

اسلام ایرانی

بررسی اسلام ایرانی را با مقدمه ای شروع می کنم. انقلاب در حسینیه آغاز شد  که روشنفکران در آن خطابه می کردند. بعد از انقلاب مساجد عمده شدند که روحانیون بر منبر می رفتند. بعد از دهه 1370 ه. ش تکایا عمده شدند که مداحان در آن نقش محوری تری یافته اند. شاید بتوان دهه 1380 را دهه مداحان نامید. مخاطب هر یک از این سه مکان مذهبی با یکدیگر تفاوت دارند. تکیه محل جمع شدن بچه محل های اهل حال است که در عین بازی و شوخی  برا امام حسین هم عزاداری می کنند. اینان کمتر اهل گفتگو و بحث هستند. حتی اهل شریعت  به سبک و سیاق اهل مسجد  نیستند. اهل حسینیه اول می پرسد بعد علت عمل شرعی را می خواهد  تا بدان عمل کند. اهل مسجد  برای تحکیم اعتقاد خود به صورت  مداوم  به کلام و فقه دینی وصل می شود. اهل تکیه باور دارد که باید توکل کند  تاخداوند او را ببخشد. اسلام ایرانی قرائت روشنفکری اهل تکیه است. حال چرا اینچنین است؟ شارع “اسلام ایرانی” با وعده ظهور امام زمان  آغاز کرد. وعده ظهوری که  هم با اهل مسجد و حسینیه فرق دارد. این ظهور نه از مجرای فقهاست و نه از مجرای فلسفه انتظار به سبک شریعتی است. این ظهور از امکان ارتباط خاص  با امام زمان رخ می دهد. این نوع ظهور را روحانیت شیعه باور ندارد و حتی مدعیان آن را نفی می کند. رشد نگاه خرافی به ظهور امام زمان  از سال 1384 اوج گرفت. ادامه آن باید  با کنترل یا با مسئله دیگری تعدیل می شد. و مسئله دیگر هم  هم اسلام ایرانی  یامکتب ایرانی بود. ایرانی- اسلامی زمینه آرمانی-تئوریک داشت و ایران اسلامی هویتی اعتقادی بود. اسلام ایرانی دلایل راهبردی-منافعی دارد. و نه دلایل اعتقادی تئوریک. با این وصف این شعار اسلام ایرانی اعلام یک وضعیت است که به شدت تحت تاثیر شرایط سیاسی و حکومتی مطرح می شود. نگاه مداحان و تفسیر آنها از وقایع دینی  و مذهبی و تفسیر و جمله پردازی آنها از وقایع اهل بیت پیامبر در اسلام ایرانی مطرح شده است. کورش پیامبر-شاه ایران  چفیه به گردن می اندازد. تکرار عظمت قدرت سیاسی ایران  به گونه ای است که ادعا می شود تنها دو قدرت جهانی وجوددارند: ایران و آمریکا. این گونه شعارها هم نوعی توهم است و هم نوعی راهبرد سیاسی محسوب می شود. ایران اسلامی خود را از جهان اسلام متمایز می داند و منحصر به فرد بودن خود را به جهان اسلام اعلام می کند. در نتیجه از جهان اسلام بیگانه یا منزوی می شود یا اینکه می خواهد بر همه جهان اسلام  قدرت هژمونیک و برتر داشته باشد. اعلام وضعیت جهانی امکان تغییر رابطه  با اسرائیل را  هم در آینده توجیه می کند. چون منافع ایرانی به عنوان قدرتی منطقه ای و جهانی  که الگوی کشور گشایی کورش است این امر را ایجاب می کند. کورش کشورگشا در این الگو با خلفای راشدین رقابت یا جدال خواهد داشت. در نتیجه نگاه راهبردی ایران اسلامی با اسلام ایرانی متفاوت است. این تعبیر می تواند به مصلحت منافع  قائلان  به گفتگو  با جهان با شعار رادیکل دخالت و نقش مدیریت  جهان همراه شود. قبول نقش درمدیریت جهان به معنی قبول سروری عده ای بر عده ای دیگر  و کشوری بر کشوری دیگر است. دیگر سخن بر سر تغییر نحوه مدیریت جهان نیست. بلکه با الگوی  کشورگشایی کورش  از حقوق بشر تهی شده  نگاه به مناسبات خارجی عمده می شود. این وضعیت در   سیاست خارجی  با دیدگاه سیاست غیر متعهد بر اساس منافع ملی می خواند  نه با دیدگاه دارالکفر و دارالاسلام. نگاه عزت و مصلحت دوران هاشمی  و نگاه عزت، مصلحت و تنش زدایی خاتمی در ادامه راه به مسئله جدیدی منجر شده که در نتیجه ایران سهم خود را از مدیریت جهانی می خواهد. البته سخن بر سر موفقیت این دیدگاه نیست اما این دیدگاه پیامی برای قدرت ها دارد که اگر دقیق خوانده شود به این معنی است که به خاطر مصلحت حاضر به تعامل با شما هستیم. اما  مصلحت چه کسی و چه کسانی؟ نکته اصلی اینجاست.

امام  زمان  با حضور خود با غرب مصالحه می کند اما با اهل سنت می جنگد. این دیدگاه در کتابی که به زبان عربی  و فارسی نوشته شده است  از احمدی نژاد به عنوان زمینه ساز چنین ظهوری  نام می برد. کورش کبیر در این دیدگاه با قدرت کشورگشایی تعریف می شود.

اسلام ایرانی  در داخل چه می خواهد؟ رئیس دولت  نهم و دهم  زمانی که شهردار بود به تکایا  میدان داد  و مداحان در زمان وی رونق بیشتری گرفتند. تمثال هایی از حضرت ابوالفضل  در خیابان ها به نمایش در آمد که بی شباهت به راکی و رامبو نبود این در حالی است که طرفداران ایران اسلامی با چنین ظواهری موافق نبوده اند. به خصوص فقها تصویر و شبیه سازی از امامان و ائمه و اهل بیت را نمی پسندند.

در دیدگاه اسلام ایرانی جای چندانی در سلسله مراتب قدرت برای روحانیت سنتی و محافظه کاران  سنتی بازار (موتلفه و. . ) نیست. احمدی نژاد اعتقاد دارد که یک موی عزاداران تکایا رابه سیاستمدارانی که او آنها را بی اثر می داند  نمی دهد. البته سیاستمداران مورد نظر وی اصلاح طلبلن نیستند. بلکه بخشی از جناح راست هستند  که ناچار به سکوت یا همراهی  با دولت دهم شده اند. از طرف دیگر مکتب ایرانی برای به چالش کشیدن روحانیت سنتی قم طرح شده است. مکتب ایرانی به دنبال چیست؟ خلق تمدنی-فکری، ایجاد دولت –ملت مدرن، تقویت جامعه مدنی ایران، بالا بردن توان تولید و خلاقیت، خلق تکنولوژیک  و وعده های رفاهی؟ مکتب ایرانی یا اسلام ایرانی عرصه اندیشه و تولید فکر را تقویت نمی کند. دموکراسی را غربی می داند، جامعه مدنی را نمی پذیرد. مدیریت تولید را قبول ندارد یا به آن بی توجه است. خلق تکنولوژی نیازمند مدیریت  و تنظیم رابطه با جهان است. در این رابطه می ماند پول نفت  و تکیه بر قدرت نظامی  و سازماندهی نیروهای حامی در جامعه. سرنوشت اسلام ایرانی  به واسطه عملکرد بانیان آن نمی تواند راهگشا باشد. به نظر می رسد که اسلام ایرانی بسیار زودتر از دیدگاه “ایرانی باستان گرا” و “ایران اسلامی” و “ایران مدرن”  به مشکل بر می خورد. اما محوری ترین مسئله جریان “ایرانی-اسلامی” که برای همه ایرانیان حق مساوی شهروندی قائل است  با  “ایران اسلامی” این است که چگونه به راحتی اجازه دادید که “اسلام ایرانی”  به راحتی فعالیت کند و از این دیدگاه در برابر کسانی که از جریان ایران اسلامی به سوی ایرانی-اسلامی می امدند (اصلاح طلبان) حمایت کردید؟ اما در برابر  اسلام ایرانی در عمل ناتوان مانده اید. طرفداران اسلام ایرانی شما را تحقیر می کنند و فقط خود را می خواهند و بس. اما دیدگاه ایرانی –اسلامی همه ایرانیان را برای ساختن وضعیت جدیدی می خواند و می خواهد.

اما انحصارگرایان عاقبت خود در انحصار خویش گرفتار می آیند. ای کاش در پهنه ایران همه ایرانیان با هر گرایش، باور، قوم، صنف  و زن و مرد در حقوق شهروندی احساس مساوات کنند. این وضعیت به نفع اسلام هم هست. در فرصتی مناسب درباره دیدگاههای “ایران ملی” ایران سکولار به مفهوم غیر مذهبی، “ایران چپ” سخن خواهم گفت و نقش مهم آنها را در تعامل با  انواع جریان های مذهبی بررسی خواهیم کرد.