طی چند هفتۀ گذشته رسانه های رسمی جمهوری اسلامی جدیت و اهتمام ویژه ای در زمینه ی زیر سوال بردن علوم انسانی رایج در دانشگاهها و مراکز آموزشی ایران و جهان از خود نشان داده اند و البته رهبران ارشد نظام نیز از تریبونهای مختلف و به مناسبتهای مختلف در این زمینه سخن گفته اند و بنابرابن به نظر می رسد مساله ی تغییر و اصلاح سرفصل های دروس و رشته های علوم انسانی در دانشگاههای کشور و راه اندازی به اصطلاح یک انفلاب فرهنگی دوم بطور جدی در دستور کار تصمیم سازان و تصمیم گیرندگان نظام قرار دارد.
در باب ماهیت علوم انسانی و طبیعت گزاره ها و فرضیات و نظریات این حوزه ی معرفتی-آموزشی بسیار سخن گفته اند و بیش از این نیز می توان گفت اما تا آنجا که به تبلیغات گسترده ی اخیر رسانه های جمهوری اسلامی مربوط می شود می توان گفت دست کم یک گرایش خاص از برنامه ریزان و مجریان تراز اول نظام در صدد ایجاد دگرگونیهای بنیادین در ساختار آموزشهای دانشگاهی در حوزه ی علوم انسانی اند و بنابراین می کوشند با زمینه سازی ذهنی جامعه را آماده ی پذیرش تغییرات و تحولات گسترده در نظام دانشگاهی کشور کنند.
بی اطلاعی بسیاری از مسئولان کشوری از مسائل علوم انسانی به جهت نداشتن تحصیلات دانشگاهی یا مطالعات عمیق و منظم دراین حوزه ی معرفتی، حساسیت برخی استادان علوم دینی که حوزه ی علوم انسانی را قلمرو خاص و انحصاری مطالعات و تاملات خود می انگارند، شکل گیری توهم توطئه در بخشی از سران نظام که تحولات سیاسی سالهای اخیر را ناشی از ترویج برخی نظریه ها و مفاهیم رایج در علوم انسانی از طریق دروس دانشگاهی می پندارند و مسائلی دیگر از این دست احتمالا اندیشه ی راه اندازی انقلاب فرهنگی دوم را با محوریت دگرگونیهای بنیادین در علوم انسانی در ذهن و ضمیر رهبران کنونی جمهوری اسلامی تقویت کرده و آنان را به این صرافت انداخته که این اسب تروا را پیش از آنکه به فتح و گشایش قلعه ی استوار حکومت یکدست و مطلقه بیانجامد در هم شکنند و آفات علوم انسانی را که با اندیشه های سیاسی و اجتماعی پیوندهای محکم و مستحکم دارد سریعا دفع نمایند.
درباره ی هریک از مسائل فوق یعنی اظهار نظر غیر متخصصان در علوم انسانی، حساسیت برخی استادان علوم حوزوی به این بخش از آموزشها و پژوهشهای دانشگاهی، توهم توطئه در این باب و امثال آنها می توان جداگانه و به تفصیل در جای خود بحث کرد و به ارائه ی تحلیل و اظهارنظر پرداخت اما در این نوشتار سعی می شود تنها یک مساله به اختصار بیان شود و آن نیز نگاه آموزه های اسلامی به علوم و دانش بیگانگان است.
انگیزه ی گشودن باب این بحث نیز این است که یکی از خطوط تبلیغاتی رسانه های جمهوری اسلامی و یکی از محورهای سخنان رهبران نظام این است که علوم انسانی از جمله معارف وارداتی غرب است و داشته ها و دستاوردهای ما در این زمینه عمدتا مربوط به ترجمه هاست و برای پی ریزی علوم انسانی بومی یا علوم انسانی اسلامی باید به منابع و زمینه های موجود در تاریخ دانش و فرهنگ در تمدن ایرانی و اسلامی بازگشت و براساس آنها علوم انسانی نوینی با مختصات بومی تولید کرد و در مدارس و دانشگاهها آموزش داد.
اینکه علوم انسانی بومی چیست و چگونه می توان آن را پایه گذاری کرد و گسترش داد و با چه الگوهایی می توان به ترکیب داشته های پیشین و یافته های وارداتی و ترجمه ای نوین اقدام کرد بحثی است که بطور جدی و در جای دیگر باید بدان پرداخت اما اینکه علوم وارداتی و معارف غربی به صرف غربی بودن و وارداتی بودن تخطئه شوند و هدف تبلیغات رسانه ای قرار گیرند نکته ای است محتاج روشنگری صریح و سریع. سرعت و صراحت در این زمینه از آنرو مورد نیاز است که اعتقادات اسلامی به جای آنکه پایه و مبنای حرکت فرهنگی به قصد اصلاح واقعی و تغییر مفید قرار گیرند به مستمسکی برای تسویه حسابهای سیاسیاز رهگذر ویرانسازی نظام آموزشی دانشگاهی قرار گرفته اند و بنابراین قبل از آنکه علوم انسانی در معرض خطر قرار بگیرد تعالیم انسانی در معرض یک اتهام ناروا آن هم از سوی متولیان خودخوانده و رسمی قرار گرفته است.
در میان همه ی ادیان و مذاهب شناخته شده و پرجمعیت هیچکدام مانند آئین اسلام بر اهمیت علم و دانش تاکید نداشته اند تا جاییکه بسیاری از مورخان و محققان صاحب نظر اصلیترین محور تمدن ساخته شده بر پایه های اعتقادی دین اسلام را دانش و تحقیقات علمی معرفی کرده اند. به شهادت تاریخ رشد و گسترش جهش وارعلوم و فنون در میان مسلمانان ناشی از انگیزه های قوی اعتقادی آنان در آموختن همه ی علوم از هر منبع و منشا بوده است. همین انگیزه های قوی اعتقادی سبب شد که در کمتر از دو قرن پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) مراکز معتبر تحقیق و ترجمه در شهرهای بزرگ جهان اسلام شکل بگیرد و تقریبا همه ی دانشهای پیشینیان از همه ی مراکز علمی و فرهنگی اعم از ایران و هند و مصر و یونان و روم به این مراکز سرازیر و آثار معتبر آنها به زبان عربی ترجمه شود. درواقع شکلگیری اکثر علوم اسلامی ناشی از مواجهه ی پرشور و شوق مسلمانان با همه ی علوم و فنون آموخته از غیرمسلمانان بود و در این میان جز در مواردی اندک تعصبی از مسلمانان در آموختن میراث علمی غیر مسلمانان گزارش نشده است. بهترین شاهد این مدعا نیز آن است که بسیاری از علوم رسمی از نخستین قرون تا کنون آکنده اند از اصلاحات و روشها و نظریات جوامع غیراسلامی یا پیش از اسلام و این مساله هم شامل علوم طبیعی و ریاضی می شود و هم شامل علوم دینی و و نیز علوم انسانی به تعبیر امروز. اینکه اساسا شوق مفرط و اراده و پشتکار مسلمانان در جهت آموختن دانش های دیگران و برگرداندن آثار علمی از هر زبان و فرهنگ دیگر به زبان عربی به یک حرکت گسترده با عنوان “نهضت ترجمه” منتهی شد بسیار معنا دار است.
اگر در نگاه مسلمانان قرون اولیه اندک تعصبی نسبت به یونانیان یا ایرانیان قبل از اسلام وجود می داشت قطعا آثار آنان با شور و شوق وافر به عربی ترجمه نمیشد و آنان در طلب آموختن این علوم دشواری سفرهای دراز را بر خود آسان نمی کردند. ابونصر فارابی برای مثال، از قزاقستان امروز به بغداد سفر کرد تا منطق و فلسفه ی یونان (غرب آنروز) را از استادان نصرانی مذهب بیاموزد. نگاهی گذرا به تاریخ علم و تمدن در اسلام نشان می دهد که فارابی نمونه ی منحصر به فرد در این زمینه نیست و به دهها چهره ی درخشان و ماندگار تمدن اسلامی می توان اشاره کرد که با همین آزادگی و آزاد اندیشی موفق به کسب علم از منابع و مآخذ غیر اسلامی و حتی استادان غیرمسلمان شده اند.
از سوی دیگر رجوع به متون اصیل دینی اعم از قرآن کریم و روایات معتبر پیامبر اسلام(ص) و دیگر معصومین نیز نشان می دهد که انگیزه ی کاستی ناپذیر و شور و شوق فراوان برای آموختن علم از هر ماخذ و منشاء، بیش از آنکه به خصال روحی و شخصی افراد وابسته باشد به تاکید تعالیم اسلامی در این زمینه مربوط می شودو بسیاری از مسلمانان پاک آئین در مسیر پیروی از همین آموزه ها برای آموختن دانش خون دل خورده و راه سفرهای دراز پیش گرفته اند و بدینگونه پایه های تمدن علمی اسلامی را استوار کرده اند.
به عنوان نمونه از پیامبر خدا نقل شده است که فرمود: “حکمت را فراگیر و این که از کجا بیرون آمده به تو آسیبی نمی رساند”. امام علی (ع) نیز فرمود: “به گوینده منگر بلکه بنگر بدانچه گفت”. ایشان هم چنین به حق میفرمایند: “حکمت گم شده ی حکیم است. هرجا که باشد آنرا جستجو می کند”. و یا میفرمایند: “دانش گم شده ی مومن است. آنرا فراچنگ آرید، اگرچه از دست مشرکان باشد. نباید کسی از شما از فراگیری حکمت از دارندگان آن احساس عار کند”. همچنین در مجموعه های روایی شیعیان از حضرت عیسی(ع) نقل شده که فرمود : “حق را از اهل باطل فراگیرید و باطل را از اهل حق فرامگیرید و نقاد سخن باشید”.(به نقل از: محمد محمدی ری شهری. گفتگوی تمدنها در قرآن و حدیث. ص پنجاه و پنج)
بنا بر روایات منقوله از معصومین برای سنجش حق و باطل سخنان، باید آنها را به معیار و محک علم و خرد آزمود نه اینکه یکی را به صرف غربی بودن طرد و دیگری را به جهت بومی بودن جستجو کرد. تاکید پیامبران خدا و امامان معصوم بر اینکه دانش را باید از “هرکس” و “هرجا” آموخت و اینکه این دانش از “هرماخذ” و “هر منشا” “گمشدۀ مومن” است نکته ای نیست که بسادگی بتوان از کنار آن گذشت و آن را با شعار پردازی های سیاسی غرب ستیزانه پنهان کرد. اگر علوم انسانی غربی به صرف غربی بودن محل تردید است فلسفۀ یونانی و آموزه های افلاطون و ارسطو و نو افلاطونیان که در زمرؤ علوم دینی در حوزه ها تدریس میشود به طریق اولی چنین است.