مرگ چاوز؛ حکایت ناتمام احمدی‌نژاد

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

جریان مسلط در ساختار سیاسی قدرت جمهوری اسلامی با بیت رهبری و باند امنیتی ـ سیاسی ـ رانتی همراه و گرداگرد وی، قابل تعریف است. جریانی که شریان اصلی تبلیغاتی ـ رسانه‌ای رسمی در ایران را دراختیار دارد؛ نهادهای سرکوب و اطلاعاتی ـ امنیتی و انتظامی را هدایت می‌کند؛ و خط مشی گذاری‌ها در جمهوری اسلامی را تعریف می‌نماید. این مفروض نگارنده در این یادداشت و در ارزیابی وضع سیاسی امروز ایران است.

مستقل از ادعای پیش گفته؛ باند احمدی‌نژاد ـ مشایی با توهمات و پروژه‌های سیاسی ـ ایدئولوژیک خود، به حکایتی ناتمام در ایران، و البته برای بیت رهبری و همراهان تبدیل شده‌ است. پیام تسلیت احمدی‌نژاد برای هوگو چاوز با مضمون عجیب و غریب‌اش، جدیدترین و بی‌گمان، یکی از مهم‌ترین شواهد توصیف‌گر وضع ذهنی ـ روانی کسی/باندی است که قوه مجریه را در ایران دراختیار دارد. آن‌که به تصریح وزارت کشور، به تأیید شورای نگهبان، و با تأکید آیت‌الله خامنه‌ای، رأی بیش از ۲۴ میلیون شهروند ایرانی را در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ از آن خود کرده است. حال و روز کسانی که در انتخابات مزبور برای احمدی‌نژاد سینه سپر کردند و گریبان چاک دادند، امروز و در “اندرونی”‌ها و بیوت ایشان دیدنی است؛ از شخص رهبر جمهوری اسلامی تا معنونان حوزه‌های علمیه حکومتی در قم، و از سران امنیتی سپاه و بسیج تا لاریجانی‌ها و توکلی و شریعتمداری و مرتضی نبوی و موتلفه‌ای‌ها و دیگر لایه‌های “راست” (محافظه‌کاران/اقتدارگرایان).

در هزارتوی مشکلات اقتصادی ایران، احمدی‌نژاد ساک سفر دو ـ سه روزه می‌بندد و رنج سفر طولانی به کاراکاس را برای شرکت در آیین تشییع و تدفین همتای ونزوئلایی خود را به جان می‌خرد؛ او از “طرح کلان اعزام انسان به فضا” که قرار است “در ۱۰ سال بعد اجرایی شود”، به‌صورت “ویژه” حمایت می‌کند؛ و نیز در مراسم درخت‌کاری، که اسفندیار مشایی بارها واژه‌ی “بهار” را در آن تکرار می‌کند، “زنده‌ باد بهار” می‌گوید، و ـ به‌ شکلی غیرمستقیم ـ تصریح می‌کند و به همه‌ی رقبای اقتدارگرا، اعلام که به راحتی، قدرت دراختیار را واگذار نخواهد کرد.

حکایت باند احمدی‌نژاد ـ مشایی، که تشخیص می‌دهند به‌خاطر مرگ رییس جمهوری در آن‌سوی کره زمین، ایران را “عزادار” کنند، ادامه دارد؛ اما این حکایت تنها برای حاکمیت ـ و به‌ویژه مرکز ثقل قدرت ـ واجد پیامد نخواهد بود. چنان‌که باند مزبور نشان داده هرجا که صلاح بداند، و هر طور که اراده کند، تا آن‌جا که “چاقو”ی قدرت‌اش ببّرد، عمل خواهد کرد. جریان مسلط در ساختار سیاسی قدرت البته ـ چنان‌که در ابتدای یادداشت آمد ـ دست بالا را در حکومت دارد، اما این به‌معنای “خواب راحت” آیت‌الله خامنه‌ای و همراهان نخواهد بود.

احمدی‌نژاد فاقد بدنه‌ی اجتماعی موثر برای پیشبرد پروژه‌های سیاسی ـ ایدئولوژیک خود و مشایی است؛ اما او از اهرم‌های خاصی برای مشوش کردن بازی مهندسی شده‌ی بیت و رأس امنیتی سپاه، برخوردار است؛ امکان‌هایی که اتفاقا توسط رأس هرم قدرت سیاسی، به او تفویض شد. او ـ مطابق گزارش رسمی ـ رییس جمهور منتخب حدود ۶۳ درصد شهروندان در انتخاباتی اعلام شد که بیش از ۳۹ میلیون نفر در آن حضور یافتند؛ آیت‌الله خامنه‌ای نخستین ـ و مهم‌ترین ـ شخصیت نظام بود که گزینش سالم او را مورد تاکید قرار داد. رأس نظام سیاسی در تمام سال‌هایی که درآمد نجومی دولت احمدی‌نژاد دست او را برای انتقال بی‌حساب و کتاب دلار به بیت رهبری باز گذاشته بود، از ماه عسل سامان یافته به لطف کودتای انتخاباتی و سرکوب خونین و غیرانسانی شهروندان، کام‌جویی کرد. این “رابطه” اما برای آیت‌الله خامنه‌ای پرهزینه خواهد بود. احمدی‌نژادی که بی‌پروایی خود را در اقدام‌های سیاسی به‌قدر لازم نشان داده (از افشاگری در مجلس و مواجهه با بخش امنیتی سپاه تا همین پیام تسلیت برای چاوز و اعلام عزای عمومی) به اندازه‌ای که هراس برانگیز ظاهر شود از «کودتای انتخاباتی» و پشت پرده سیاست در حاکمیت، مطلع است. اینها وقتی در ید اختیار او با ویژگی‌های روانشناختی‌اش قرار می‌گیرد، بر نگرانی‌های مرکز ثقل قدرت می‌افزاید. نزاع باندهای قدرت در جمهوری اسلامی، و به‌ویژه چالش باند احمدی‌نژاد ـ مشایی با جریان امنیتی ـ نظامی ـ رانتی همراه و پیرامون رهبر، در نگاه نخست خوش‌آیند نیروهای دموکراسی‌خواه است، و البته می‌تواند در صورت وجود جنبش اجتماعی توانمند، موثر واقع شود؛ اما به نظر می‌رسد نزاعی بس پرهزینه برای منافع ملی باشد؛ چالشی بیهوده که موجب اتلاف سرمایه‌های کشور می‌شود؛ و به نظر نمی‌رسد به آسانی پایان یابد.

سرمایه‌های مادی و معنوی در اختیار باندهای قدرت متصل به دولت رانتی در جمهوری اسلامی، سرمایه‌های ملی است. احمدی‌نژاد با پیام تسلیت بی‌سابقه‌اش از اعتبار “ایران” هزینه می‌کند؛ هیأت دولت، برای مرگ کسی عزای عمومی اعلام می‌کند که خلق را به خنده می‌اندازد و بر شکاف ملت ـ دولت می‌افزاید؛ بودجه‌ای که باید در مسیر اشتغال‌زایی و رونق صنعت و تولید ملی هدایت شود، برای پروژه‌هایی چون اعزام انسان به فضا (ریخت و پاش‌های متوهمانه) صورت‌بندی می‌گردد؛ و اینها تنها سه مورد جدید از رفتارها و اقدام‌های “باند”ی است که اگر دستی در قدرت و دولت نفتی نداشت، از امکان و اعتباری در جامعه مدنی ایران برخوردار نبود.

هم‌راستا، رهبر جمهوری اسلامی و جریان امنیتی ـ نظامی همسو، با رویکردهای اقتدارگرایانه و با به حاشیه بردن نخبگان مستقل و تهدید منتقدان و سرکوب روشنفکران، آتش به سرمایه‌هایی می‌زنند که مدیریت آن را حکومت برعهده دارد.

در نزاع این‌چنینی، در میانه‌ی بازیچه شدن سرمایه‌های ملی، فهرست مطولی از مدعیان نامزدی انتخابات ریاست جمهوری شکل گرفته که هر روز در حال افزایش است. کار به جایی رسیده که صادق محصولی، ثروتمند رانتی و چهره‌ی شاخص جبهه پایداری (همسو با مصباح یزدی) از وجود ۷۰نامزد این باند از قدرت برای کرسی ریاست جمهوری خبر می‌دهد. و البته این تنها تعداد مدعیان یک باند از قدرت است؛ ریاست قوه مجریه در جمهوری اسلامی، صف درازی از خاطرخواهان دارد. احمدی‌نژادی که آیت‌الله خامنه‌ای از دل کودتای انتخاباتی بیرون کشید، “قد” رییس قوه مجریه را در ایران، “کوتاه‌تر” از همیشه کرده است.

نظام‌ی که در ابتدای شکل‌گیری صدر دولت موقت‌اش را مهندس مهدی بازرگان با ویژگی‌های اخلاقی و علمی و پیشینه اجتماعی ـ سیاسی مشهور عهده‌دار بود، اینک با رویکردهای تمامیت‌خواهانه‌ی رهبر جمهوری اسلامی و اقتدارگرایان همراه، به دولت محمود احمدی‌نژادی رسیده که برای درگذشت هوگو چاوز می‌نویسد:

“او انسانی عمیقاً موحد و مؤمن و پایبند به ارزش‌های انسانی و آسمانی و باورمند به راه انبیاء الهی و حاکمیت جهانی عدالت و عشق به رهبری صالحان بود. تردید ندارم که او بازخواهد گشت و به همراه همه صالحان و حضرت مسیح (ع) و تنها باقیمانده از نسل پاکان، انسان کامل، خواهد آمد و جامعه بشری را در استقرار صلح و عدالت کامل و مهربانی و کمال یاری خواهد کرد.”