حرمت رای

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

مطلب داور خان مرا متقاعد کرد که گریزهای گهگاهی او به انتخابات ریاست جمهوری نهم نه به علت ‏دلخوری‌های شخصی، بلکه به علت دغدغه او نسبت به سرنوشت جامعه ایرانی است. بنابراین از اینکه مساله ‏را به مسائل شخصی او ربط داده بودم، پوزش می‌خواهم.‏

با این حال، همانطور که پرسش‌های من تاثیری در نگاه او به انتخابات نهم نداشته است، نوشته او هم دیدگاه ‏مرا نسبت به‌ آن موضوع عوض نکرد.‏

به نظرم می‌رسد که مسائلی مانند آنچه مورد بحث ماست، جدلی‌الطرفین است و می‌تواند تا بی نهایت و بدون ‏هر گونه نتیجه منطقی ادامه یابد. این فقط نه بدان علت است که مفروضات و بنیان‌های تحلیلی من و داور در ‏باره وضعیت ایران و مسائل تاثیرگذار بر آن متفاوت است، بلکه از ماهیت بحث مایه می‌گیرد.‏

اگر تاریخ می‌توانست به طور موازی در دو حالت یا بیشتر جریان یابد، در آن صورت می‌شد در باره اینکه ‏کدامیک از آن حالت‌ ها بهتر یا بدتر است تا اندازه زیادی به تفاهم رسید، اما در حالی که تاریخ فقط به یک ‏صورت اتفاق می‌افتد، بحث در باره صورت‌های دیگر آن، صرفا بحثی مربوط به تصورات منطقی ذهنی ‏است و هرگز نتیجه نمی‌دهد.‏

برای مثال، من به جد معتقدم که اگر زنده یاد دکتر محمد مصدق به جای پذیرش پست نخست وزیری در سنگر ‏مجلس می‌ماند و به نقادی دولت‌های وقت ادامه می‌داد، روند تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران با هزینه ‏کمتر و در قالبی بسیار معتدلتر و ملایمتر پیش می‌رفت. طبیعی است که مخالف این نظر، آن را نپذیرد و با ‏طرح این پرسش بی پاسخ که چه تضمینی وجود داشت که در صورت خودداری مرحوم مصدق از پذیرش ‏نخست وزیری اوضاع ملایمتر پیش رود؟ بحث را عقیم بگذارد.‏

مسلما برای مسائلی که هرگز اتفاق نیفتاده و هرگز هم اتفاق نخواهد افتاد، سخن از تضمین مضحک و خنده دار ‏است.‏

در باره وقایع تاریخی فقط می‌توان صورت‌‌های منطقی بدیلی را تصور و در باره آن استدلال کرد حال اگر ‏کسی آن را پذیرفت که فبها و اگر نپذیرفت نیز فبها!‏

به هر حال، همانطور که من در جریان انتخابات در پاسخ به آقای دکتر زیبا کلام نوشتم «پس از ناکامی ‏اصلاحات، جامعه ایران آبستن نوزادی عجیب‌الخلقه شد که زایمان آن فقط از راه یک سزارین پردرد ممکن ‏خواهد بود.»‏

از این منظر، اینکه چه کسی رئیس جمهور می‌شد در اصل مساله تغییری حاصل نمی‌کرد بلکه فقط جای نقطه ‏درد را تغییر می‌داد و چه بهتر که این نقطه درد به اصلاح طلبان بی رمق منتقل نشد.‏

بنابراین، رای ندادن من در انتخابات، به علت گرفتار شدن در آرزوهای دور و دراز نبود، بلکه با یک تحلیل ‏مشخص پیوند داشت.‏

از این گذشته، من معتقدم که «رای» در ذات خود حرمتی دارد که باید آن را پاس داشت. به تصور من ‏پاسداشت رای آن است که رای دهنده قادر به مقابله با نادیده گرفتن رای خود از سوی مجریان انتخابات باشد، ‏بدان معنی که بتواند در برابر تقلب احتمالی، واکنش موثری نشان دهد.‏

افزون بر این، رای دهنده باید این آمادگی را داشته باشد که اگر فرد مورد نظر او از صندوق‌ها در آمد، در ‏سر بزنگاهها به حمایت از نماینده مورد انتخاب خود برخیزد و در همان حال، بتواند او را در برابر وعده‌هایی ‏که داده به پاسخگویی وادارد.‏

مسئولیت شهروندی در عین حال حکم می‌کند که رای دهنده، حریم فرد منتخبی را که خلاف میل او در ‏انتخابات پیروز شده است، نگه می‌دارد زیرا نمی‌توان رقابت با یک فرد در یک میدان را پذیرفت، اما در مقال ‏پیروزی‌اش بی تحملی نشان داد.‏

به گمان من، رعایت نسبی موارد فوق در انتخابات دور نهم ریاست جمهوری سخت و شاید محال بود و از ‏همین رو، من به احترام تک رای خود، از انداختن آن به صندوق خودداری کردم.‏

از اینها گذشته، به نظرم می‌رسد که کم توجهی به عوامل تاریخی و پایدار تکوین شرایطی که در آن به سر ‏می‌بریم، سبب شده است که از سوی منتقدان و مخالفان حکومت ایران در باره نقش آقای احمدی نژاد در پدید ‏آمدن وضع فعلی اغراق شود.‏

من البته در پی کم رنگ نشان دادن نقش آقای احمدی نژاد در وضع فعلی نیستم، بخصوص اینکه نقاط ضعف ‏او آشکارتر از آن است که نیاز به بحث داشته باشد. اما در عین حال معتقدم که او نتیجه وضع گریزناپذیری ‏است که در بیست یا سی سال گذشته به تدریج تکوین یافته است.‏

از آنجا که من عادت به نوشتن مقالات طولانی ندارم، با اجازه داور خان موضوع را در شماره‌ای دیگر ادامه ‏می‌دهم.‏