در ایران، هر گروهی برای تأمین نظر دوستانش نظرسنجی میکند. اما تاکنون بسیاری این نظرسنجیها با واقعیت سازگار نبوده است. چرا چنین است؟
1- مردم محافظهکاری میکنند و نظرواقعی خود را به راحتی بیان نمیکنند.
2- روش نظرسنجی مستقیم است.
3- معطوف به بافت اجتماعی و بر اساس الگوی توزیع جماعتهای مرتبط نیست.
وقتی برای نخستین بار در انتخابات دورهی ششم مجلس، پیشبینی خود را در بارهی رتبهی آقای هاشمی رفسنجانی به دوستان روزنامهنگار دادم، حتی روزنامهی خرداد نیز حاضر به چاپ آن نشد، زیرا در آن پیشبینی شده بود که رتبه آقای هاشمی به احتمال حدود 80 درصد، بیش از 20 خواهد بود. این پیشبینی، در آن روزگار پذیرفتنی نبود. همین موضوع در انتخابات ریاستجمهوری رخ داد و پیشبینی نگارنده مبنی بر رأی بالای احمدینژاد و کروبی، از سوی دوستان روزنامهنگار و اصلاحطلب پذیرفته نشد.
روش تحلیل علّی- آماری در پیشبینی انتخابات ریاست جمهوری دهم را که بر اساس نمونههای آماری در 26 استان و با دامنهی حدود 7900 نمونه تهیه شده، با حاشیة اطمینان 90 درصدی، به شرح زیر است.
نتیجهی اول: تعداد شرکت کنندگان در انتخابات حداقل 31 و حداکثر 42 میلیون نفر خواهد بود. به احتمال 80 درصد میزان مشارکت مردم حدود 5⁄35 میلیون نفر است.
نتیجهی دوم: تعداد آراء آقای احمدینژاد بین 7 تا 11 میلیون نفر خواهد بود. به احتمال 90 درصد آراء وی، حدود 23 درصد است.
نتیجهی سوم: تعداد آراء آقای میرحسین موسوی بین 16 تا 19 میلیون است. اگر میانگین آراء (5⁄17 میلیون رأی) را مبنای برآورد خود قرار دهیم، آراء آقای موسوی حدود 54 تا 57 درصد میباشد.
نتیجهی چهارم: به احتمال 29 درصد انتخابات دو مرحلهای و به احتمال 71 درصد انتخابات یک مرحلهای خواهد بود.
نتیجهی پنجم: برآورد میشود که پس از دو مناظره و مجموعهی فعالیتهای تبلیغاتی حدود 500 هزار رأی برای احمدی نژاد و حدود 3⁄3 میلیون رأی به آراء مهندس موسوی اضافه شده است.
این برآوردها بر اساس نظرسنجیهای واقعی است و تخلفات احتمالی در شمارش یا جمعبندی آراء (مهندسی انتخابات) در این برآوردها سکوت شده است.
دلایل اجتماعی توزیع آراء
آقای احمدینژاد از منظر اجتماعی تکیه خود را بر روی روستائیان، بازنشستگان، حاشیهنشینان، طبقات متوسط سنتی، نظامیان و بخشی از طبقات متوسط جدید قرار داده است و از منظر فرهنگی بر روی ناسیونالیسم و هویت ملی تکیه میکند، شعار حقوق هستهای و رشد اقتصادی کشور را میتوان بخشی از این برنامه تلقی نمود.
آقای میرحسین موسوی بر روی یک الگوی فراگیر (هژمونی فراطبقاتی) با گرایش قویتر به طبقات متوسط و فرودست شهری، قومیتها، جوانان و بخشی از جماعتهای روستایی، متمرکز ساخته است. میرحسین موسوی از منظر فرهنگی، شعار صداقت را در برابر دروغ و از منظر اقتصادی، حمایت از تولید ملی در برابر واردات و حمایت از فرودستان در برابر سرمایهداری دلال را صورتبندی کرده است. میرحسین موسوی، از منظر اجتماعی نیز بر روی خواستههای جوانان و زنان تکیه میکند.
آقای احمدینژاد بر روی تضادهای طبقاتی و شکاف حاشیهنشینان و مرکزنشینان، کینهی طبقاتی را عمده کرده است. او معتقد است که بیشتر حاکمان جمهوری اسلامی فاسد هستند و او قهرمانی است که برای مبارزه با فساد وارد محدودهی ممنوعه شده است. در تحلیل کلان، احمدینژاد، از نظام جمهوری اسلامی تقدسزدایی کرده است به بیان دیگر او خود را بخشی از مخالفان طبقاتی نظام معرفی میکند که قصد براندازی بخشی از ساختار حاکمیت را دارد. این شعارها توسط بخشی از طبقات فرودست استقبال میشود،اما بیش از آنکه از رأی رقیب کم کند، به رأی مخالفان نظام میافزاید.
به نظر میرسد که ساختار جمهوری اسلامی در معرض یک تحول ساختاری جدید قرار گرفته است. شکافهای درون حاکمیت تا این اندازه عمیق نبوده است، بنا براین شرایط را میتوان لغزنده تلقی کرد. مهارت کسانی که ادارهی جمهوری اسلامی را در دست دارند، در مدیریت شرایط کنونی و پاسخگویی به ناهنجاریهای ناشی از افزایش تنشهای طبقاتی و فرهنگی، همچنان جای پرسش دارد.
به نظر میرسد که آقای میرحسین موسوی تنها امکان برای گذار بدون خشونت برای تنشهای طبقاتی و فرهنگی کنونی است و اگر به هر دلیل حاکمیت جمهوری اسلامی از این امکان صرفنظر نماید، فصلی جدید در منازعات طبقاتی و فرهنگی در سالهای آینده گشوده خواهد شد.