تکرار قتل های زنجیره أی؟

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

در پی تشدید شایعاتی در مورد تشکیل و فعال شدن “جوخه های ترور” طی سه چهار ماه گذشته، این جریان به ‏اصطلاح اسلامی که نام “حزب الله” بر خود نهاده است، فعالیت های خود را با ارسال نامه های تهدیدآمیز ‏برای فعالان سیاسی، مطبوعاتی و کنشگران جامعه مدنی وارد فاز جدیدی کرده است.‏

شایعات گذشته عمدتا بر این نکته تاکید داشت که هدف تشکیل و بازسازی “جوخه های ترور” برخورد با ‏جمعی از اصلاح طلبانی است که به عنوان تندرو به افکار عمومی معرفی می شوند. اما نامه های ارسالی که ‏با نام و عنوان های به ظاهر اسلامی به ایمیل شخصی فعالان سیاسی، مطبوعاتی و کنشگران جامعه مدنی ‏فرستاده شده است، بیانگر گستردگی و برنامه ریزی این حرکت خطرناک جدید است که آثار و پیامدهای آن می ‏تواند دامن نظام جمهوری اسلامی ایران را بگیرد.‏

این نامه پراکنی های الکترونیکی، آن هم همزمان با نهمین سالگرد شهادت قربانیان قتل های زنجیره ای، چون ‏شریف، مختاری، پوینده و… می تواند هشداری باشد به مقام ها و مسئولان امنیتی در جلوگیری از شکل گیری ‏مجدد باندهایی چون محفل ترور سعید امامی، و همچنین چشم انداز خطری باشد برای کشور و نظام.‏

درکنار این گروه از قتل ها، حوادث دیگری اتفاق افتاد که به نوبه ی خود فراموش شدنی نیست و هنوز به هر ‏محفلی که وارد می شویم، با شهید زنده ی آن روبرو می شویم و صد البته شرمنده از وقوع آن در سرزمین ‏ایران. فراموش نکرده ایم که هشت سال پیش در فضایی انتخاباتی، سعید حجاریان مشاور رئیس جمهور وقت ‏و عضو شورای شهر تهران توسط یک تیم موتور سوار مورد سوء قصد مسلحانه قرار گرفت و چند ماه پس ‏از آن یکی از نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم دچار یک سانحه ی رانندگی شد که در محافل سیاسی ‏مشکوک به یک اقدام برنامه ریزی شده برای حذف فیزیکی او تلقی گردید.‏


محفل جدید االتاسیس که خود را “گروه شهادت” می نامد و وظیفه ی برخورد با افراد “مرتد”، و در دامنه ای ‏گسترده تر”ضد دین، ضد اسلام و ضد حکومت”، را تعیین کرده و تاکید دارد که “دستگیر شدن و اعدام شدن ‏هم اصلا برای برادران ما مهم نیست، چرا که شهادت پایان نیست، آغاز است”. ‏

به نظر می رسد این جمع که فعالیت خود را ابتدا با شایعه سازی در مورد بازسازی و فعال شدن “جوخه های ‏مرگ” شروع کرد، اکنون به مرحله ی ارسال نامه های تهدید آمیز و دادن “اخطار” رسمی رسیده است. ‏ارسال کنندگان نامه ادعا دارند که ما با “ 313 نفر شهادت طلب آماده ی اجرای فرامین شرع مقدس و ‏مولایمان هستیم”.‏

به عنوان نمونه، در یکی از این نامه ها که به امضای فردی به نام مستعار “کمیل ابوعمار” برای یکی از ‏فعالان جنبش زنان فرستاده شده، تاکید شده است:…. شما به عنوان یکی از سپردگان گسترش و نشر فکر ضد ‏دینی و ضد نظامی و ضد اسلامی در آستانه ی قرار گرفتن در لیست ارتداد قرار دارید. البته احتمالا از کشته ‏شدن در این راه هم افتخار می کنید و یا اینکه احساس می کنید موفق عمل کرده اید که خشم حزب الله را در ‏آورده اید.“‏

از آنجائی که این خطر وجود دارد که این جریان خودسر که ظاهرا مشروعیت دینی برای اقدام عملی برای ‏خود قائل است و صراحتا اعلام می کند که “ قطعا و یقینا پاک کردن ایران از وجود عناصر ضد دین و منافق ‏و مرتد از وظایف کاملا شرعی با واجب این گروه می باشد”، در آینده نزدیک وارد فاز عملی شود و دست به ‏کارهای خطرناک بزند- حتی با فرض محدود بودن فعالیت های آن، و یا تقلیل خطر به “ایجاد فضای رعب و ‏وحشت”- نباید به راحتی از کنار این ماجرا گذشت.‏

تاریخ ایران انباشته است، از تشکیل و اقدام چنین گروه هایی، و رفتار و کرداری به ظاهر “مشروع و ‏مقبول”، اما “احساساتی و خطرساز” که آثار و پیامدهایش دامن کل ملت ایران ایران را گرفته و خشک و تر را ‏با هم سوزانده است. نمونه ی عملی آن را می توان در ترورهای کور گروهک منافقین دید، کشتن جنایتکارانه ‏ی مردم کوچه و بازار، یا ترور شخصیت های سیاسی و مذهبی و از جمله منفجر کردن محل عبادت مردم و ‏مراکز برگزاری نمازهای جماعت و کشتن امامان جمعه؛ از جمله به شهادت رساندن آیت الله دستغیب در چنین ‏روزی، که خود نمونه ی عملی و عینی این چنین تفکرهای آلوده و گاه حتی به دست قربانیانی ناآگاه است. ‏

در این شرایط خطیر کشور، اکنون خطر تنها وقوع جنگ نیست، ترور و خشونت نیز روی دیگر این سکه ی ‏خون آلود است. باید از هر دو احتراز کرد و گریخت، مگر نه این است که کشته شدن یک فرد، مرگ کل انسان ‏ها و انسانیت است! ‏

‏ ‏