نگاه

مهدی عبدالله زاده
مهدی عبدالله زاده

نگاهی به سریال “به کجا چنین شتابان”

رنگ و بوی مذهب، ریاکاری، افراز

ابولقاسم طالبی در سینمای ایران یک آدم اشتباهی است. آدمی که در اصفهان یک عنصر امنیتی اطلاعاتی بود و در پی یک تصادف و به خاطر ارتباط با علی فلاحیان مقام وزارت وقت اطلاعات  پایش به دنیای سینما باز شد و با انتشار هفته نامه سینما ویدئو تلاش کرد تا در راستای مقابله با تهاجم فرهنگی، با نشریات سینمایی آن زمان مقابله کند. پیش از آن که ضرغامی از وزارت ارشاد به تلویزیون برود در مقام مشاور با او همکاری می کرد و حاصل کارش به عنوان فیلمساز در این سال ها  شش فیلم ناموفق است که هم از سوی منتقدان نادیده گرفته شد و هم از سوی تماشاگران با استقبالی سرد همراه بود. مشهور ترین فیلم در میان این شش،  نخستینِ آنها بود با نام ویرانگر، که اثری شعار زده درباره مقابله با نفوذ یکی از عوامل موساد در ایران به شمار می آید.

 

این روز ها سریال به کجا چنین شتابان آخرین ساخته او روی آنتن شبکه دوم و شبکه تهران در حال پخش است. قصه با مرگ بزرگ خاندان “هوشمند”  شروع می شود. خانواده ای که در زهد و تقوا دست پرورده هوشمند مرحوم و همسرش هستند. پسران هوشمند هردو جبهه رفته اند و یکی مهندس است وآن یکی دکتر. نوه های هوشمند مرحوم هم یا دکتر هستند یا مهندس. و همه این ها از صدقه سری تقوا و پرهیزگاری آن مرحوم است. داماد خانواده، بر عکس بقیه  پولش از پارو بالا می رود. اما گذشته از آن که خودش صاحب کمالات نیست، شانس اولاد صالح را هم ندارد و با گره گشایی در طول قصه کاشف به عمل می آید که همه این ها به خاطر آن است که او با پول دزدی و رشوه و جابجایی مواد مخدر و داروهای تاریخ گذشته به جایی رسیده است.

در حقیقت، آنچه این سریال می خواهد به عنوان سنگ بنا و تم اصلی اش به خورد تماشاگر بدهد مفهوم” از مکافات عمل غافل نشو” است. اما از آنجا که کارگردان از کمترین ظرافتی در بیان هنری حرف های ایدئولوژیک و مذهبی اش ندارد، همه چیز به باسمه ای ترین شکل ممکن برگزار می شود. باز هم برای هزارمین بار، به شیوه ای که خاض فیلمسازان بسیجی است، با یک خط کشی و جدا سازی کودکانه میان خیر و شر طرفیم. باز هم دنیایی سیاه و سفید در قصه ترسیم می شود که در آن حتی شخصیت های سپید هم پس از غفلت و اشتباه قرار است راه رستگاری پیش گیرند و شخصیت های سیاه، تا ابد الدهر در سیاهی بمانند.

رنگ و بوی مذهب  به شکلی مشمئز کننده آمیخته با ریاکاری و افراط است. در صحنه هایی که در خانه هوشمند می گذرد، یا سجاده پهن است، یا مادر بزرگ نوه ها را برای نماز صدا می کند، یا سحری می خورند و روزه می گیرند، یا فلان آقای مومن از دست دادن با نامحرم خودداری می کند، یا نذری می پزند، آنقدر که اگر مذهبی هم باشی از این همه تکرار لوس و پر تصنع و ریاکارانه حالت به هم می خورد. در آن سو، نبود فضا و تربیت دینی در خانه ی داماد، کار را به چنان نکوهشی می رساند که انگار بی دینی به معنای بد بختی در دنیا و آخرت است. این ربط دادن های چیز های بی ربط، این که هر کس دین را کنار بگذارد بد بخت می شود و سعادت ندارد، این که در هر دیالوگی اشاره ای شود به این مضمون که اگر دکتر مهندسید چون نان حلال خورده اید، این بی منتطقی محض،  تنها در تفکر فرومایه و متحجرانه ای که امثال  طالبی ها می ستایند یافت می شود.

 

طالبی که هیچگاه قصه گویی را بلد نبوده، این بار هم به جای روایت داستانی سرراست، مدام به در و دیوار می زند تا بتواند قصه را دو خط پیش ببرد.  برای این که نشان دهد رازی میان هاتف هوشمند و جناب داماد است، یک فلاش بک را در طی شش قسمت، دوازده بار پخش می کند تا مثلا ذهن تماشاگر را آماده و کنجکاو کند. اما این روند چنان عذاب آور است که وقتی پس از شش قسمت حاضر می شود کوتاه بیاید و راز را فاش کند دیگر اشتیاق تماشاگر جایش را به عصبانیت داده است. این یعنی این که طالبی حتی مفهوم.کارکرد فلاش بک را، آن طور که یک دانشجوی سینما بلد است، نمی داند.

 

تنها وجه قابل توجه سریال، حضور درخشان و پر رنگ رضا رویگری در نقش داماد است که وزنه ای قابل و خرده آبرویی برای این اثر تلویزیونی به شمار می آید.

آقای طالبی که در تیتراژ آغازین  خود را با امضایش “ ابوالقاسم” معرفی می کند، در چند قسمت نخست، در ابتدای تیتراژ پایانی می نوشت “ تقدیم به ساحت مقدس حضرت زهرا به امید گوشه چشمی”! اما پس از آن و در قسمتهایی که در حال پخش است،  این عبارت حذف شده و به جای آن می نویسد” حکایت همچنان باقی است”.

ظاهرا مسوولین صدا و سیما از این که آقای طالبی با استفاده از امکانات رسانه ملی، به خود اجازه می دهد انتظار گوشه چشمی از حضرت زهرا را دشته باشد ناخشنود اند، اما ابولقاسم کماکان میخواهد بگوید حکیات همچنان باقیست!