مکالمه پلیس با پلیس

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

فردا دقیقا پنج ماه می شود که جنبش سبز مشغول تلاش شبانه روزی است، هم حکومت فهمیده باید چه نوع شکری مصرف کند، هم موسوی و کروبی و خاتمی نشسته اند سر جای اصلی شان، هم ملت فهمیدند باید چه کنند.

 

پنج ماه قبل: اختلاف بر سر کفر و اسلام و نظام و استکبار جهانی است.

دیروز( هاشمی شاهرودی): اختلاف بین معاویه و علی نیست، دعوا خانوادگی است.

چهارماه قبل: پلیس باید در خیابان اغتشاشگران را با شدیدترین شکل سرکوب کند.

دیروز( مرتضی نبوی): پلیس اگر لازم شد باید از مردم کتک بخورد تا مردم تخلیه شوند.

پنج ماه قبل: دموکراسی شعار جاسوسانی است که اغتشاش برپا می کنند.

دیروز( عزت ضرغامی): موسوی و کروبی به دموکراسی پایبند باشند تا تلویزیونی شوند.

پنج ماه قبل: با پوشیدن لباس سبز می خواهند انقلاب مخملی آمریکایی بکنند.

دیروز( همه با هم): رنگ سبز رنگ اسلام و شیعه است و نمادی است علیه ظلم.

پنج ماه قبل: بهزاد نبوی به دلیل براندازی محاکمه و اعدام خواهد شد.

هفته قبل( قاضی): بهزاد نبوی به اتهام اخلال در ترافیک محاکمه شد.

پنج ماه قبل: جرم احمد زیدآبادی تلاش برای از بین بردن نظام است.

هفته قبل( قاضی): اتهام زیدآبادی تلاش برای اعلام نامزدی عبدالله نوری است.

پنج ماه قبل: موسوی باید به اتهام خیانت و جاسوسی اعدام شود.

هفته قبل( حسینیان): شکایت از موسوی حق نمایندگان مجلس است، تو رو خدا!

 

حامیان را بگیرید، خودشان را ول کنید!

 

دقت کردید که در مملکت ما جرم حمایت از یک چیز از انجام همان چیز بیشتر است؟ مثلا اگر شما از نهضت آزادی حمایت کنید، سه ماه باید در سلول انفرادی با خودتان بیلیارد بازی کنید، ولی اگر رهبر نهضت آزادی باشید، می توانید در خانه تان مقاله بنویسید. یا مثلا اگر کسی مثل آقای جلیلی و سلطانیه و احمدی نژاد خودشان را چرب کنند و قصد نفوذ به آمریکا داشته باشند و هر خفت و خواری بکشند که با آمریکا مذاکره کنند، تمام ائمه جمعه از آنها حمایت می کنند و زرت و زرت از آنها تعریف و تمجید می کنند، اما بقول آقای کوشکی “ حامیان مذاکره با آمریکا خائن اند.” یک جوری حرف می زنند، انگار ما حامی مذاکره ایم. آقای احمدی نژاد با توافق مجلس حامی مذاکره اند، اصلا چرا من اینجوری حرف می زنم؟ اینها مذاکره کردند. بعضی از دوستان انگار هنوز فکر می کنند قضیه شوخی است.

 

عزیز من! آقای کوشکی جان! پسر بابا! آقای جلیلی و سلطانیه با آمریکا مذاکره کردند، نه اینکه می خواهند بکنند. احمدی نژاد هم در مشهد، وسط خیابان، روز روشن، اعلام کرده که صددرصد مذاکرات را تائید می کند، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هم اعلام کرده که اگر رهبری مخالف مذاکره با آمریکا بود می گفت. رهبری هم یک کلمه در مخالفت با مذاکره ای که انجام شد حرف نزد، همه اش درباره شعر و ادبیات و نخبگان و چالوس و بصیرت و این جور چیزها حرف زد. حالا این وسط احمدی نژاد خائن است یا سلطانیه یا خود آقا خدای ناکرده، یک خیانتی کرده، به ما هیچ ربطی ندارد. ما سبزها نه تنها با مذاکره این دولت با آمریکا مخالفیم، بلکه چند هزار نفرمان رفتند نیویورک که جلوی مذاکره احمدی نژاد با اوباما را بگیرند، حالا خود دانی، از میان خودتان یکی را به عنوان خائن انتخاب کنید، بیخودی پای ما را هم وسط نکشید. ما خیانتی هم کرده باشیم، در موارد دیگر کردیم.

 

شاهدی که قاتل شد

 

گروهی از خواهران ترسناک تهرانی در اجتماع در مقابل سفارت انگلیس در تهران خواستار بازگرداندن آرش حجازی، شاهد قتل نداآقا سلطان به ایران شدند. آنها که می گفتند آرش حجازی قاتل ندا آقا سلطان است، طوماری را جلوی دوربین فارس نیوز امضاکرده و در آن طومار نوشتند که MI6 و دولت انگلیس در قتل نداآقا سلطان دست داشته است. با این وجود، این خواهران ترسناک از همان دولتی که به عنوان قاتل نداآقا سلطان قلمداد شده بود، خواستند که قاتلی را که خودشان برای قتل فرستاده اند، به ایران تحویل دهد.

 

به گفته یکی از مسوولان ذیربط این خواسته مورد پذیرش پلیس بین الملل ایران قرار گرفته و برای تحویل آرش حجازی، مذاکره زیر بین مسوول اینترپول ایران و مسوول اینترپول انگلیس صورت گرفت.

 

پلیس بین الملل ایرانی: هلو دیر سر، گود مورنینگ

پلیس بین الملل انگلیسی: صبحکم الله بالخیر یا اخی!

پلیس بین الملل ایرانی: سلام علیکم، آی وانت یو، تاک اباوت…..

پلیس بین الملل انگلیسی: داداش! فارسی حرف بزن، حالیمه.

پلیس بین الملل ایرانی: واوووووو، ایت ایز نو پرالم؟

پلیس بین الملل انگلیسی: بابا بی خیال حاجی! بگو بینیم داستان چیه؟

پلیس بین الملل ایرانی: شما فارسی بلدی؟ کجا یاد گرفتی؟

پلیس بین الملل انگلیسی: همین جا توی لندن یاد گرفتم، حالا داستان چیه؟

پلیس بین الملل ایرانی: ما خواستار بازگرداندن قاتل ندا آقا سلطان به ایران هستیم.

پلیس بین الملل انگلیسی: عجب! مگه عباس از ایران اومد بیرون؟

پلیس بین الملل ایرانی: عباس کیه؟

پلیس بین الملل انگلیسی: عباس کارگر جاوید، همون که ندا رو به قتل رسونده.

پلیس بین الملل ایرانی: شما از کجا می دونین؟

پلیس بین الملل انگلیسی: زنم بهم گفته، اون هر روز همه فیلمهای جنبش سبز ایران رو دانلود می کنه، تمام کامپیوترش پر عکس نداست، مامانش چطوره؟

پلیس بین الملل ایرانی: من از مامانش خبر ندارم، شما چطوری آقاسلطان رو می شناسین؟

پلیس بین الملل انگلیسی: آقاسلطان کیه؟

پلیس بین الملل ایرانی: ندا آقاسلطان.

پلیس بین الملل انگلیسی: آهان، ندا رو می گی! اون رو همه می شناسن، الآن هر جای دنیا اسم ایران بیاد، اولین کسی که همه می شناسنش نداست.

پلیس بین الملل ایرانی: آره، بیچاره خیلی مظلوم کشته شد، واقعا دولت ایران در این مورد خیلی متاسفه، ما می خواهیم قاتل شو بگیریم و مجازات کنیم.

پلیس بین الملل انگلیسی: صبر کن( در کامپیوتر جستجو می کند) بیا، این آدرس قاتلشه، عباس کارگر جاوید، این هم عکس اش، تلفن همراهش رو هم می خوای بهت بدم؟

پلیس بین الملل ایرانی: نه ببین سرکار! قاتل ندا آرش حجازی یه، در لندن هم زندگی می کنه.

پلیس بین الملل انگلیسی: قاتل یا شاهد؟

پلیس بین الملل ایرانی: قاتل اش، همونی که ندا آقاسلطان رو کشته.

پلیس بین الملل انگلیسی: ببین، من قاط زدم، قاتل می شه مردر، شاهد می شه ویتنس، درسته؟

پلیس بین الملل ایرانی: آف کورس!

پلیس بین الملل انگلیسی: اون وقت شما می گی آرش حجازی که دکتر ندا بوده و شاهد قتلش بوده و مترجم پائولو کوئیلو هم هست و با بی بی سی هم مصاحبه کرده و همه می شناسن اش قاتل نداست؟

پلیس بین الملل ایرانی: آی قربون دهنت، دقیقا، حالا ما می خواهیم آقای آرش حجازی، فرزند محمد شماره پاسپورت 8765478 رو تحویل بگیریم، بسلامتی ببریم اعدامش کنیم، قال قضیه رو بکنیم. جون مادرت زحمت بکش زودتر طرف رو بده ببرم، بچه ام رو گازه، دیر می شه.

پلیس بین الملل انگلیسی: خب، ببین! شما مدرکی هم دارین که آرش ندا رو کشته؟

پلیس بین الملل ایرانی: مدرک؟ خب معلومه، خواهران ما گفتن اون قاتله. این هم طوماره که امضا کردن.( طومار را به دست پلیس انگلیسی می دهد.)

پلیس بین الملل انگلیسی نگاهی به طومار می کند: اینجا نوشته مرگ بر انگلیس، درسته؟

پلیس بین الملل ایرانی: بله( نگاهی می کند) ببینم، آره، نوشته مرگ بر انگلیس.

پلیس بین الملل انگلیسی: دیگه چی نوشته؟

پلیس بین الملل ایرانی: ببین، اینجا نوشته که سازمان اطلاعاتی انگلیس از طریق آرش حجازی ندا آقا سلطان رو کشته.( نگاهی به افسر انگلیسی می کند) بله، همین رو نوشته.

پلیس بین الملل انگلیسی: اون وقت ما باید آرش حجازی رو به شما تحویل بدیم که شما اعدامش کنین، چون عباس کارگر جاوید قاتل ندا نیست.

پلیس بین الملل ایرانی: بله، درست گفتی، دقیقا همینه.

پلیس بین الملل انگلیسی: اون وقت شما شکایتی هم از سازمان اطلاعاتی انگلیس هم دارین؟ نمی خواین کسی از اونها رو به شما تحویل بدیم؟ تعارف نکن جون مادرت، من می دونم ایرونی ها خیلی تعارفی ان. می خوای نخست وزیر رو هم دستگیر کنی ببری ایران اعدامش کنی؟

پلیس بین الملل ایرانی: نه، فعلا همین آرش رو بدین ببریم، بعدا اگر لازم شد می آئیم سراغ سازمان اطلاعاتی انگلیس.

پلیس بین الملل انگلیسی: تا من بگم آرش بیاد، می تونی بگی این خواهرای شما…. راستی شما چند تا خواهر داری؟

پلیس بین الملل ایرانی: من خودم سه تا خواهر دارم، ولی این خانمها خواهر من نیستند، ما می گیم خواهر، چون خانمهای مسلمان مثل خواهر ما هستند.

پلیس بین الملل انگلیسی: منم تعجب کردم، چون اصلا بهت نمی آد شصت تا خواهر داشته باشی( عکس خواهران را نگاه می کند.)

پلیس بین الملل ایرانی: آره، اینها خانمهایی هستند که به قتل ندا اعتراض دارن، اون وقت شکایت کردن، حالا شما این آرش رو بده ما ببریم اعدامش کنیم.

پلیس بین الملل انگلیسی: یعنی این خانمها خودشون دیدن که آرش حجازی ندا رو کشته؟

پلیس بین الملل ایرانی( فکری می کند): البته خودشون ندیدن، ولی مشخصه، چون آرش حجازی اومده انگلیس و علیه نظام تبلیغات کرده، و معلومه که کار خودشه.

پلیس بین الملل انگلیسی: فهمیدم چی می گی، ولی می خوام ببینم کسی هم شاهد بوده، یا خودش به چیزی اعتراف کرده؟ یا مثلا فیلمی ازش دارین، یا دلیلی، چیزی؟

پلیس بین الملل ایرانی: اعتراف کرده که ندا رو کشته( فکری می کند) ببین! هنوز اعتراف نکرده، تحویلش که بدی من می برمش ایران، دو روز بعدش از تلویزیون اعترافاتش رو پخش می کنیم، می تونی ضبط کنی و به عنوان مدرک بگذاری توی پرونده که مشکلی هم برات پیش نیاد.

پلیس بین الملل انگلیسی: پس یعنی هنوز مدرکی ندارین که اون قاتل نداست؟

پلیس بین الملل ایرانی: هنوز نه، ولی برات می فرستم، شما دو روز وقت بدی اعترافش رو ضبط می کنم تحویلت می دم.

پلیس بین الملل انگلیسی: خوب، اون وقت شما می خواهید بگید که آرش حجازی به دستور سازمان اطلاعات انگلیس ندا رو کشته.

پلیس بین الملل ایرانی: ما نمی گیم، خودش اعتراف می کنه، تو فقط دو روز فرصت بده، اعترافش رو می فرستیم برات.

پلیس بین الملل انگلیسی: اون وقت بعدش چی می شه؟ چون اگر سازمان اطلاعاتی انگلیس یک ایرانی رو کشته باشه، شما حتما رابطه تون رو با ما قطع می کنید.

پلیس بین الملل ایرانی: واسه چی؟ نه بابا، بی خیال، ما رفیقیم. بالاخره از این جور چیزها پیش می آد، وزارت خارجه ایران یک اعتراض می کنه به انگلیس، بعد هم شما یک جواب به ما می دین تموم می شه.

پلیس بین الملل انگلیسی: خوب، اگر فردا خواهراتون جمع شدن و گفتن ما باید گوردون براون رو بهتون تحویل بدیم، ما باید چی کار کنیم؟

پلیس بین الملل ایرانی: مساله ای نیست، تحویلش می دین، ما هم می بریمش تهران، اون هم اعتراف می کنه که جاسوس اسرائیل بوده و در مسائل انگلیس و ایران دخالت کرده.

پلیس بین الملل انگلیسی: گوردون براون اعتراف می کنه؟

پلیس بین الملل ایرانی: آره، کاری نداره، دو روز بیشتر طول نمی کشه.

پلیس بین الملل انگلیسی: باشه، ببینم، شما قاتل سهراب رو نمی خواین بگیرین؟

پلیس بین الملل ایرانی: سهراب؟ سهراب دیگه کیه؟

پلیس بین الملل انگلیسی: سهراب اعرابی دیگه، همون که روز سی خرداد شهید شد، یا قاتل محسن روح الامینی رو، اونها رو نمی خواین بگیرین؟

پلیس بین الملل ایرانی: نه، فعلا همین رو بدین ببریم ببریم کافیه، راستش اونها زیاد دردسر نیستن، این ندا واسه مون شاخ شده، واقعیتش، ما در این مورد هم نمی خواستیم زحمت تون بدیم، دیگه خواهران مون گفتن مجبور شدیم.

پلیس بین الملل انگلیسی: جون حاجی تعارف نکن، می خوای این نوری زاده  و مهاجرانی و اصغر رمضانپور رو بدم ببری، اعتراف کنن سهراب رو کشتن؟ بعدا فیلم اعترافش رو برام بفرست. 

پلیس بین الملل ایرانی: در این مورد باید هماهنگ کنم، هنوز تصمیم نگرفتیم.

پلیس بین الملل انگلیسی: ببین، تو که الآن تا اینجا اومدی، دست خالی نرو. بذار سه چهار تا از اعضای اپوزیسیون رو بهت بدم ببری ایران.

پلیس بین الملل ایرانی: نه داداش، برای ما مسوولیت داره، بذار اول هماهنگ بکنم، بعدا.

پلیس بین الملل انگلیسی: خلاصه بهت گفتم که در جریان باشی، نگی ما مرام نذاشتیم.

پلیس بین الملل ایرانی: قربون مرامت جنتلمن، خیلی آقایی.

پلیس بین الملل انگلیسی: خواهش، قابلی نداره.

پلیس بین الملل ایرانی( ساکت می شود)

پلیس بین الملل انگلیسی( ساکت می شود)

پلیس بین الملل ایرانی( سینه اش را صاف می کند): اوهوم

پلیس بین الملل انگلیسی( نگاهی به او می کند و لبخندی می زند.)

پلیس بین الملل ایرانی: خوب؟

پلیس بین الملل انگلیسی: بله، خوب؟

پلیس بین الملل ایرانی: منظورم اینه که حالا چی کار کنیم؟

پلیس بین الملل انگلیسی: من می گم شما برو…

پلیس بین الملل ایرانی: ببین( صدایش را پائین می آورد) من می گم شما گفتی طبق ماده 24  و 26 قانون پلیس بین الملل درخواست ما اصولا غیرقانونی یه و پلیس بین الملل بدینوسیله نارضایتی خودش را از دریافت این خواسته غیرمنطقی و مخالف با قواعد بین المللی ابراز می دارد، درسته؟

پلیس بین الملل انگلیسی: دقیقا، همینه، می خوای نامه شو بنویسم؟

پلیس بین الملل ایرانی: دستت درد نکنه، لطف می کنی.

پلیس بین الملل انگلیسی: وظیفه مه، مساله ای نیست.

 

یک ماه بعد: به گزارش خبرگزاری فارس اینترپول اعلام کرد که آرش حجازی قاتل نداآقا سلطان را هرگز به ایران تحویل نخواهد داد و حمایت همه جانبه خود را از جاسوسان خود اعلام داشت. سردار کریم مرودشتی، رئیس پلیس بین الملل ایران، این اقدام انگلیس را نشانه دشمنی استعمار پیر با اسلام و مسلمین دانست.

 

چطوری علی دیکتاتور؟

 

یکی صدای مشکوکی داد، همه بهش خندیدن، گفت: اگر می دونستم خوشتون می آد، همون کاری که احمدی نژاد داره می کنه، منم می کردم. بقول عمران صلاحی حالا حکایت ماست. مثل بچه آدم اومدیم و توی رای گیری شرکت کردیم، رای ما رو دزدیدن و قبل از اینکه رای ها رو بشمرن، صد نفر از مخالفان رو گرفتند، بعد اومدیم توی خیابون بدون شعار تظاهرات کردیم و لبخند زدیم، چهار هزار نفر رو گرفتن و هفتاد نفر رو کشتن، حالا که روز سیزده آبان، بدون مجوز، با خیال راحت، اومدیم و بالا و پائین رهبر و حکومت رو یکی کردیم، عکس طرف رو هم انداختیم زیر پامون و از روش رد شدیم، صد نفر رو دستگیر کردند و بلافاصله هم آزاد کردند، حالا هم از اون طرف دارن التماس می کنند که بیا حزب بگیر و با ما مخالفت کن.

 

قربونت برم! الهی اون یکی دستت هم مثل این یکی بای بای کنه( منظورم اونی که شما می دونید نیست) از اول می گفتی. ما فکر کردیم واقعا قراره مثل آقاها رفتار کنیم و شما هم مثل آقاها رفتار کنید، حالا ببخشید، از این به بعد اگر بدونیم از این سروصداها خوشتون می آد، ای به چشم، حتما. شانزده آذر در خدمتیم سنگین. نه موسوی لازمه، نه کروبی، خاتمی هم که بره خونه شون، اصلا هیچ زحمت نمی دیم، خودمون دور هم هستیم و صفا سیتی شونزده آذر.

 

مرتضی نبوی، پسر خوب و فهمیده در یک نوشته بسیار دقیق و خوب و عالی و خوشگل، گفته که یکی از راهها اینه که پلیس برای خالی شدن دق دل ملت، باید از مردم کتک بخوره تا راحت بشن. حالا ما نمی خوایم پلیس رو کتک بزنیم، ما همون شعارها رو می دیم. قرار بود بقول امیرکبیر بچه ما یک شب بیرون نخوابه و فحش به آقا نده که داد. حالا دیگه چه فرقی می کنه، آب که از سر گذشت، چه یک متر چه صد متر. یواش یواش همه عادت می کنند. فردا هم یکهو دیدی مجتبی رفت  تو بیت به بابا گفت: “ چطوری علی دیکتاتور؟”