صد روزگی دولت، میراث روزولت (FDR) در آمریکا پس از آغاز ریاست جمهوری اش در سال ۱۹۳۳ است. آمریکا در یکی از بدترین شرایط اقتصادی خود قرار داشت. بانک ها ورشکسته، کشور در رکود و مردم پس اندازهای خود را از دست داده بودند؛ ۲۵ درصد آمریکایی ها هم شغل نداشتند.
آنچه که FDR انجام داد در جمله معروفش در نطق شروع ریاست جمهوری او نهفته است: “تنها چیزی که باید از آن بترسیم، خود ترس است.” (در اینجا به صورت خلاصه توضیح داده ام). این سنت برای اکثر روسای جمهور آمریکا در دولت اول آنها تکرار شد (صد روز اول دولت اوباما). دولت در صد روز اول معجزه نمی کند اما شیوه اداره کشور را تغییر می دهد. هر دولتی ـ– در هر کجای دنیا ـ– اگر از صد روز اول برای همین تغییر روش اداره کشور استفاده و نقشه راه خود را تدوین کند، می تواند به آینده امیدوار باشد؛ آنچه که ما در ایران امروز و پس از ریاست جمهوری حسن روحانی هم با آن مواجه ایم.
ارزیابی دولت صرفا و بر اساس صد روز اول البته عادلانه نیست. نمی شود به دولت صد روزه حتی نمره داد. نمره گذاری دولت صد روزه مانند امتحان بچه مدرسه ای ها در هفته اول آغاز یک سال تحصیلی است.
در صد روز اول اما می توان به این نتیجه رسید که آیا دولت شیوه اداره کشور را تغییر داده است یا نه. اگر جواب مثبت است باید به آینده امیدوار بود و اگر نیست، خب چیزی هم ممکن است تغییر نکند.
در مورد صد روزگی اول دولت روحانی از این زاویه است که نظرم را می گویم:
در سیاست خارجی ما پیشرفت داشته ایم. از مذاکراتی بی فرجام و از “مذاکره برای مذاکره” به شیوه سعید جلیلی در مورد پرونده هسته ای به گفت و گوهایی مبتنی بر نقشه راه رسیده ایم. همین کافی است که بدانیم پیشرفت کرده ایم و نگاه ما در اداره کشور تغییر کرده است.
در اقتصاد، شاخص ها لزوما بهبود پیدا نکرده اند و البته صد روزه هم بهبود پیدا نخواهند کرد. اما دولت تکلیف خودش را می داند. بازار ارز تقریبا متعادل شده است، وزرای دولت برنامه دارند، در نفت به دنبال اجرای شیوه هایی هستیم که ما را از گودال احمدی نژادی بیرون می آورد؛ هرچند نگاه ما نباید به گذشته باشد و نباید در گذشته خود ـ هرچه قدر هم که موفقیت آمیز باشد ـ گیر کنیم. اگر بیژن زنگنه در سال های ۷۶ تا ۸۴ موفق بود، به این معنی نیست که بعد از ۹۲ هم باید همان شیوه ها را به کار برد. متغیرها تغییر کرده اند و شرایط داخلی و خارجی عوض شده است. به همین نسبت باید استراتژی های ما هم تغییر کند. بخواهم مثال عملی بزنم می توانم به قرارداد توتال فرانسه با ایران پس از ریاست جمهوری خاتمی اشاره کنم. فرانسوی ها اما امروز، به عامل شکست مذاکرات هسته ای ما تبدیل می شوند. اقتصاد ما به سیاست خارجی مان گره خورده است، رقبای داخلی بیشتر شده اند و خارجی ها هم برای حضور در بازار ایران با مشکل تحریم رو به رو هستند. اما افق روشن است، چون نگاه دولت تغییر کرده و همین هم کافی است. این تغییر افق را هم نه تنها فقط در نفت که در سایر صنایع هم می بینیم. وقتی کسی مثل نعمت زاده وزیر صنعت است، یعنی مسیر صنعتی ما اشتباه نیست.
در سیاست داخلی هم شرایط و فضا مثل گذشته نیست. از امنیتی بودن فاصله گرفته ایم. روزنامه ها نسبت به گذشته آزادتر هستند. هرچند هنوز هم روزنامه ای توقیف می شود، برخی هم به بهانه های واهی ـ مانند علی اصغر غروی نویسنده مقاله “امام، پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی” در روزنامه بهار ـ به زندان می روند، هنوز اعدام داریم و از همه مهمتر آنچه که مربوط به حوادث سال ۸۸ است حل و فصل نشده و رهبران جنبش سبز در حصر و آزادگان سبز در بند هستند، اما فقط یک ذهن تک بعدی است که می تواند بعد از هر کدام از اتفاقات بد پس از ریاست جمهوری روحانی بگوید: “هیچ چیز تغییر نکرده است”. عده ای می گویند البته؛ اما یا از روی ناآگاهی، یا از روی لجاجت و یا از روی اینکه در ذهنیت بسته خود یک دایره کشیده اند و هر اتفاقی را درون آن چهارضلعی تفسیر می کنند. کسانی که حتی رای مردم در خرداد ۹۲ را هم چون با تئوری های آنان سازگار نبود با تفسیرهای من در آوردی توجیه کردند تا در همان دایره تئوریک و جزمی گرایانه قرار گیرد. لزوما هم انسان های بدی نیستند، اما اشتباهات بزرگ خودشان را انکار می کنند. همین.
بدترین حالت برای یک دولت –ـ و در اینجا دولت روحانی ـ– این است که در بازی این گروه آخری قرار گیرد و در توجیه آنها دست به اقدامات واکنشی زند. به نظرم جواب به این گروه فقط در یک لبخند کفایت می کرد. بگذارید هرچه می خواهند بگویند. صدایشان این روزها آن قدر ضعیف است که کسی آن را نمی شنود؛ هرچه قدر هم که پیش از انتخابات، صدای شان بلند بود و شنیده می شد امروز دیگر اینگونه نیست.
صد روزگی دولت در سیاست داخلی هم چون با تغییر نگاه همراه است، مثبت است. با اینحال اما، دولتی که چک سفید امضا بگیرد، خود به خود فاسد می شود. می توان تصمیم های دولت را در هر حوزه ای به نقد کشید و باید هم این کار را انجام داد. می توان رئیس جمهور را به دلیل گفته ها و نگفته هایش و سکوت یا اعتراضش به چالش کشید که به نظرم وظیفه جامعه مدنی ایران همین است و بخشی از آن را گروهی از رای دهندگان به روحانی انجام می دهند. تفاوت آنها اما با کسانی که می گویند هیچ چیز تغییر نکرده، این است که اینها برای اصلاح آینده، دولت را نقد می کنند. ممکن است اشتباه هم بکنند و ممکن است درست بگویند. اما به دولت یادآور می شوند که قرار نیست با بدنه حامی خود خداحافظی کند و مناسبات اش را صرفا در معاملات پشت پرده یا از طریق دستگاه رسمی و اداری انجام دهد. گروه قبلی اما که در مورد آنها توضیح دادم، آینده شان را لزوما در اصلاح دولت موجود نمی بینند. چون در همان دایره بسته آنها چنین اصلاحی امکان پذیر نیست. نقد آنها را هم البته باید شنید، اما دلیلی ندارد که به هر چه که آنها می خواهند و می پرسند جواب داده شود.
و در انتها می ماند رابطه دولت با بخش هایی از اصول گرایان حاکم و اساسا دستگاه حاکمیتی کلان کشور. همین که صدای ضدانقلاب –ـ جبهه پایداری و اعوان و انصارش ـ– کمتر شنیده می شود و کمتر جدی گرفته می شود و طشت رسوایی کاسبی با فتنه بر زمین افتاده است، بدان معنی است که می توان به دولت آینده امیدوار بود و البته این وظیفه حساس مناسبات با حاکمیت در سطح کلان را هم به شخص رئیس جمهور و حامیان او از جمله آقایان هاشمی و خاتمی سپرد. آنها نشان داده اند که راه و رسمش را بلدند.
از جمله کارهای خوب در نظارت بر دولت تشکیل سایت روحانی سنج برای سنجش شعارها و وعده های انتخاباتی روحانی است. این کار را مصری ها هم پس از انتخاب مصر انجام داده بودند (وب سایت مرسی متر). اینکه جامعه مدنی معطوف به ایران هم این کارها را انجام دهد باید با استقبال دولت و بخصوص حامیانش رو به رو شود؛ هرچند که انتقادهایی تند هم متوجه دولت شود طرفداران دولت باید آن را بشنوند و اگر می توانند به بدنه دولت انتقال دهند. دولت را باید نسبت به انتقاد حساس کرد، دولت باید از دادن وعده بی جا بترسد و بداند که اگر وعده ای می دهد باید در راه تحقق آن بکوشد و اگر موفق نمی شود توجیهی مناسب برای آن داشته باشد. این به نظرم، وظیفه اصلی طرفداران امروز دولت است.