دولت، روشنفکران و مسئله توسعه

تقی رحمانی
تقی رحمانی

برخی را نظر بر این است که ایران مشکل نظریه پردازی ندارد. حتی معضل نقد و بررسی نظریه ها را هم ندارد، بلکه بحران جامعه ما آن است که تولید یا بازگویی نظریه هایی را بر عهده گرفته که روی هم تلنبار شده اند؛و از آن جا که اجرا نشده اند هر یک مدعی است که سخن او درست است و اگر نظریه اش اجرا می شد گره از کار فرو بسته جامعه ایرانی می گشود.

علت این معضل هم آن است که راه تعامل نظریه و عمل در جامعه جدید ما بسته است. از دوره امیرکبیرکه تغییر ساختار با آوردن علوم جدید با حمایت حکومت آغاز شد و به بن بست خورد، اینموضوع مشهود بوده و در نتیجه مشکل جدایی روشنفکر از حکومت در جامعه رخ داده که میان نظر و عمل در تحقق تحولات اجتماعی فاصله انداخته است.

اگر راه رشد کشور های غربی، بدون برنامه توسعه مدون از سوی حکومت بوده و در حرکتی درون زا حکومت و جامعه و روشنفکران با رفتار خود به پیدایش جامعه جدید موفق شده اند، راه رشد و توسعه کشور های غیر غربی بدون استثنا با برنامه عمرانی و توسعه با هدایت و یا حمایت دخالت و یا کنترل حکومت شکل گرفته است؛ مدلی از توسعه و رشد که رابطه مستقیم میان نظریه و عمل را ضروری می کند. این تجربه تکراری توسعه را می توان در سه مدل اقتصادی نوظهور جهان یعنی ترکیه، افریقای جنوبی و برزیل مشاهده کرد که با وجود نداشتن دولت های تمرکز گرا باز با برنامه توسعه مدون و با هدایت حکومت و همراهی با اقتصاد جهان و تعامل دو عنصر نظریه توسعه برای عمل، توانسته اند به مدار توسعه یافتگی وارد شوند.

 

مسئله ایران

نباید فراموش کرد که جریان روشنفکری ایران جریانی تائیر گذار است اما تعیین کننده نیست اما ادعای تعیین کنندگی این جریان را راحت نمی گذارد.جریان تائیر گذار به نیروی تعیین کننده نیاز دارد.این دو نیرو سلطنت و روحانیت بوده است. اقشار متوسط، که روشنفکران نماینده آنهاهستند، در ایران هنوز نقش تعیین کننده ای ندارند.حزب و صنف قوی در ابران وجود ندارد.در چنین فضایی روشنفکر ایرانی در عمل به ایده پردازی پرداخته و مشابه نوع فرانسوی اش به راه خویش رفته و به خلق ایده توجه کرده تا به عملی کردن ایده؛ ویژگی ای که مسائل مخصوص به خود را دارد.

در سنت روشنفکری فرانسوی قرار نیست روشنفکر دموکراسی سازی کند بلکه روشنفکر عیوب دموکراسی را برملا و تناقض آن را معرفی می کند تا جامعه و حکومت و انسان به خود آیند.پس از آن این نهاد های مختلف هستند که توسعه و دموکراسی را بوجود می آورند. روشنفکر زشتی و آلودگی این توسعه و دموکراسی را برای جامعه توضیح می دهد.از همین رو امروز با وجودی که در فرانسه جریان روشنفکری جان دار وجود ندارد، دموکراسی وجود دارد چون نهاد ها وجود دارند؛هرچنداین دموکراسی بیمار است.

اما داستان جامعه ایران مسئله دیگری است.در ایران بین نهاد ها، روشنفکران و حکومت عدم تعامل درونی ساختاری وجود دارد؛وضعیتی که نقش آفرینی هم چون فرانسه را برای روشنفکری ایرانی مشکل می کند.

در جامعه ایرانی تا کنون همزیستی اجرای ساختاری ممکن نبوده و دولت با ملت آشتی نداشته مگر در مواقع و زمان هایی محدود و معین..این وضعیت بعد از انقلاب هم دو گانه تر شده و همین خود بر مشکلات توسعه افزوده است چرا که در گیری جناح های حکومت امر توسعه را عقب می اندازد.

روشنفکران ما با سیستم های دانشگاهی و مدل های آن فاصله داشته اند، نظریه های مهم روشنفکری از دانشگاه ها طرد شده و مورد قبول فضای آموزشی رسمی و دانشگاهی قرار نگرفته اند و…[ در این مورد مثال فراوان است که تکرار آن ملال آور می شود]

در این صورت با این شکل ساختاری امکان توسعه موفق در ایران وجود ندارد اگر چه جلوه ای از توسعه در کشور دیده می شود.

اما هم به دلایل ساختاری و سیاسی و هم نیازحکومت به مشروعیت مردمی و مقبولیت در نزد نخبگان و نظریه پردازی هماهنگ در جامعه برای توسعه محوری، ایران با مشکلات عدیده ای روبرو است.به عبارتی زمانی هم که مشروعیت مردمی تا حدی رخ داده، این مقبولیت در نزد نخبگان وجود نداشته تا ماشین توسعه و رشد در ایران روال منطقی پیدا کند.

در این میان نظریه های روشنفکری و رابطه اش با حکومت حاکم و ساختار قدرت در جامعه و حتی در مناسبات با مردم متاثر از فضای غرب و نوع فرانسوی آن بوده است. یعنی پنداری وجود دارد یا فرض بر این است که در نظمی درون زا، هر کدام از این جریانات راه خود را می روند و اگر چه با هم تلاقی یا جدال دارند اما هر کدام کار خود می کنند.

در حالیکه توسعه موفق به همگرایی میان نخبگان جامعه و همراهی نهاد های مدنی نیازمند است. شاید در این مورد بتوان به جدایی قدرت کلام که مشروعیت آور و در دست و توان روشنفکران است با قدرت حکومت اشاره کرد، که توسعه و دموکراسی به همراهی این دو نیاز دارد.به عنوان مشخص برنامه عمرانی شاه به حمایت روشنفکران سنتی و مدرن نیاز داشت اما شاه با همه این روشنفکران سر مخالفت داشت؛اتفاقی که امروز هم شاهدیم تاجایی که گویی فاصله قدرت و حکومت با جریان روشنفکری در ایران نهادینه شده و دیگر هر کدام به راه خود می روند؛کسانی که به هم اعتمادندارند، پیوند ها و همکاری هایشان مبارک و مستمر نیست و حالت پایدارشان همان انفصال است و هر اتصال ی موجب نگرانی از انفصالی زودرس می شود.

 

چاره کار چیست

پاسخ به این سئوال ساده نیست. با توجه به تجربیات پیش رو در جهان و از جمله در منطقه ما، رشد و توسعه که لازمه دموکراسی است بدون هماهنگی نخبگان جامعه و همدلی حکومت حاصل نمی شود.حکومت های مقبول در جامعه عمر کوتاه دارند و از دو طرف مورد هجوم هستند؛هم از سوی بخشی از قدرت قیچی می شوند و هم یاوری راهبردی روشنفکران را ندارند. به این بیفزاییم که حتی تئوری های ممکن و مطلوب را هم در اختیار ندارند. اما درتوسعه و رشد تجربه غربی نوعی توازن برقرار است که ایجاد آن بر عهده نهاد ها و ساختار های جامعه است.

در جامعه ما اما بدون این نهاد ها و ساختار ها رفتار شبیه به غرب انجام می گیرد.تئوری و روش رفتاری روشنفکران ایرانی همانند سبک و متد روشنفکران غربی از نوع فرانسوی آن است. سبک آلمانی هم که همراهی با دولت است با خشم حکومت ناکام مانده است که سرآغاز این نوع همراهی مکتب برلینی ها در زمان رضا شاه بود که همگی قربانی حکومت شدند.

با این وصف سبک فرانسوی در ایران غالب تر است. در این روش هر جریان کار درون زای خود را می کند.روشنفکران نظر می دهند، به هم حمله می کنند و ادعای نجات جامعه را دارند، و هم زمان با حکومت هم مرافعه دارند، با جامعه هم رابطه ای انتقادی دارند.

این رویه روشنفکری در ایران در عمل به انتزاع نظرات روشنفکری و یا به آرمان گرایی ناب در نظرات این جریان یاری رسانده است. چرا که هر چه از هدف دورتر باشیم به مرحله بندی برای رسیدن به هدف کمتر فکر می کنیم. این قاعده آرمان گرایی یا کلی گویی ذهن، روشنفکر را از هدف گذاری و مرحله بندی برای رسیدن به هدف دور می کند.

در عمل هم جریان روشنفکری ما همچون جریانی مقابل آن بیشتر در صدد نقد و انتقاد است تا راهبرد و راه اثباتی نشان دادن. حال آنکه وظیفه واقعی روشنفکر به واقع اعلام خطر و معذب کردن جامعه در قبال خطا های حکومت و مردم است.

ریشه این رفتار، هم در انبیا بنی اسرائیل در دوره حکومت به نام دولت دینی یهود است و هم رفتار روشنفکر در اروپا که سمبل آن فرانسه و امیل زولا و ژان پل و سارتر.روشنفکر ایرانی هم از سنت روشنفکری فرانسوی الهام گرفته بی توجه به آنکه جامعه ایران همانند فرانسه دارای زیر ساخت های لازم نیست که روشنفکر به کار اصلی خود که نقد و رد و و اعلام بحران در جامعه است بپردازد.این کارکرد درست در جامعه ای بسامان با نهاد های مدنی و حکومت پاسخ گو تاثیر دارد و روشنفکر انقلابی اروپایی در بستر مناسب خود نظریه پردازی می کند.

در فقدان چنین امکانی مشکل توسعه اصولی در ایران هم چنان باقی می ماند.به عبارتی نه مدل تفاهم نخبگان و دولت برای توسعه در توان و امکان و چشم انداز را داریم و نه امکان توسعه مانند کشور های غربی را.لذا با توجه به وجود مدل غرب در جهان و حضور همه جانبه غرب، حال یابد به این سئوال پاسخ داد که توسعه و دموکراسی در ایران چگونه با چه مدلی پیش خواهد رفت؟این مدل بدیل کدام است؟

توجه به این سوالات می تواند ما را به تفکر وا دارد.

ما به جای بیان آرمانی این پرسش که بیش از یک قرن است در تقلای پاسخگو کردن قدرت است، به این بپردازیم که چرا نتوانسته ایم؟ بعد هم با توجه به شرایط جامعه و رابطه دولت با نخبگان به طرح این سئوال بپردازیم که چگونه و به چه میزان می توان قدرت و حکومت را پاسخگو کرد؟به عبارتی آیا با این ویژگی های جامعه، بیش از این امکان رشد و توسعه در کشور را داشته ایم؟

بخش دیگری از این نوع سئوالات می تواند چنین باشد:

۱- آیا جامعه مدنی می تواند در ۱۵ سال آینده در نظر دولت بیاید و حکومت در تصمیم گیری خود جامعه را لحاظ کند؟

۲- با توجه به دولت نفتی و اقشار متوسط شهر نشین که خواهان آزادی مدنی هستند، می توان امید داشت که حضور بوروکراتیک این اقشار حکومت را پاسخ گو کند؟

۳- آیا توان نظامی و نقش منطقه ای ایران اجازه می دهد که حکومت در فشار افکار عمومی جهانی به جامعه مدنی توجه کند؟

۴- آیا فضای منطقه که به سوی افراطی گری است و در عمل به راست روی تمایل دارد امکان رشد جامعه مدنی ایران را می دهد؟

پاسخ به این سئوالات شاید جریان روشنفکری ایرانی را به نظرات جدید برساند.

حداقل این پاسخ ها می تواند کمک کند که توان و توقع خود را از تحولات جامعه تنظیم کنیم و در نتیجه رفتار مناسب تر داشته باشیم. اگر روشنفکری ایرانی به مدل بدیل دست نیافته پس می تواند درک کند که با اعلام نظر و آرمان به تنهایی نمی توان توقع تغییر و رسیدن به وضعیت مطلوب را داشت.بلکه می توان ایده ای در جامعه، به تناسب جا انداخت و برای پخته و عملی شدن به فکر تدارک لازم برای اجرای ایده هم بود. اگر این این حد توقع تنظیم شود دستاورد ها هم به چشم می آیند و پایدار هم می شوند.