عطالله مهاجرانی در “مکتوب” راوی بخشی از رمان کوری، به هدف نتیجه گیری سیاسی و مرتبط کردن آن با بحث رد صلاحیت هاست:
در رمان کوری ساماراگو، تابلو درخشنده ای در باب نسبت میان اسلحه و قدرت حقیقی است. تبهکاری شلیک می کند. جمعیت کوران وحشت زده می شوند. کوری می گوید، نترسید یکی از فشنگ هاش کم شد!مرادش این است که به همان اندازه از قدرتش کاسته شد. در مسایل داخلی هم همینطور است.
هر قدر حکومت از زور استفاده بیشتری کند، به مفهوم اقتدار بیشتر حکومت نیست. تردیدی نیست که اعمال زور می تواند پوشش قانونی هم پیدا کند. شوروی هنگامی سقوط کرد، که ابر قدرت بود. شاه ایران هنگامی در برابر انقلاب مردم ایران سرنگون شد که کارتر ایران را جزیره ثبات نامید و شاه را در تهران ستوده بود. در انتخابات مجلس ایران در داستان رد صلاحیت ها، که از آن به” تسویه غریب” و” فاجعه “تعبیر شده است، مهمترین نکته ای که به نظر می رسد، استفاده از زور در پوشش قانون و نقاب انقلاب است.
هیچ کس به بغلدستی اش نگاه نکرد!
ابطحی در “وب نوشته ها” راوی فضای ناشی از سخنان تند محتشمی در مجلس ختم آیت الله توسلی است:
آقای محتشمی از همان عنصر شجاعتش استفاده، و سخنرانی عجیبی کرد. مجلس سکوت محض شد. در مورد رفتار امام با مخالفینش و نیروهای نظامی و انتخابات و رد صلاحیت ها حرف می زد. در مورد رد صلاحیت ها، یک جا گفت اگر قرار رد صلاحیت باشد، باید ۱۲ نفر اعضای شورای نگهبان در رأس رد صلاحیت ها قرار داشته باشند. حسینیه به این عظمت با آن همه جمعیت، سکوت مطلق بود. من ردیف پشت سر صاحب عزاها و مسئولان طراز اول نشسته بودم. از همه ی گروه ها بودند. هیچ کس به بغل دستی اش نگاه نمی کرد. همه روبه رو را نگاه می کردند.
ضرورت حزب سوم در امریکا
از میان کامنت های “وبلاگ شخصی رئیس جمهور” این کامنت خواندنی بود که در حاشیه مصاحبه احمدی نژاد با سردبیر لوموند نوشته شده است:
پیرو مشاهده مصاحبه آن مقام عالی با سردبیر روزنامه لوموند، به نظر اینجانب نکات ذیل قابل تامل است :
1) آقای سردبیر بسیار مضطرب بوده و با توجه به نحوه سوالات؛ ایشان در پی سوالات انحرافی بودند که با درایت و هوشمندی شما اهداف وی ناکام ماند.
2) متاسفانه آقای سردبیر یا صندلی مناسب نداشتند و یا اینکه طرز نشستن صحیح بر روی صندلی را نمی دانستند یا اینکه ادب و نزاکت و احترام ایرانی را نمی شناسند چرا که حرکات و طرز نشستن ایشان به دور از ادب بود لذا خواهشمند است در صورت صلاحدید تدابیر لازم اتخاذ گردد.
3) با توجه به نکته مهمی که جنابعالی در رابطه با حضور حزب سوم در صحنه سیاسی آمریکا مطرح نمودید، این نکته بسیار هوشمندانه بود چرا که برای تغییر سیاسی در آمریکا و کاهش نفوذ صهیونیستها و آماده شدن برای پذیرش حق و عدالت جهانی بسیار ضروری است
رعایت کرامت انسانی زنان
”پرنده خارزار” حرف حسابی زده است که علی القاعده جوابی هم ندارد:
پایگاه اطلاع رسانی پلیس در خبری تحت عنوان «توبه گرگ، مرگ است…» نوشت یکی از اراذل و اوباش کرمانشاهی که در طرح امنیت اجتماعی با لباس زنانه در ملاءعام چرخانده شده بود دوباره از مردم زورگیری کرد. هیچ کاری به شرور بودن این مرد ندارم، فقط مهم شیوه مجازاتی است که به باورهای فرهنگی و غلط مردمی متحجر در مورد زنان دامن می زند….دوستی میگوید این کار مصداق بارز همان فرهنگ ارتجاعی و حیوانی ای است که می گوید: از زن کمترم اگر فلان کار رو نکنم.
چطوره که با اجرای طرح به اصطلاح امنیت اجتماعی، زنان رو محروم می کنند از پوشیدن لباس های زنانه. از پوشیدن دامن و یا پیراهن. چطوره که تلاش می کنند تا تمام زنانگی زنان رو پشت لباس های به اصطلاح طرح عفاف پنهان کنند و بعد برای مجازات یک شرور این لباسها رو به زور تنش می کنند و در شهر می گردونند؟!
پروین عزیز، برخودت و بر همه مبارک
“امشاسپندان” نامه ای خطاب به پروین اردلان نوشته و دریافت جایزه اولاف پالمه را به او تبریک گفته است:
پروین نازنینم، امروز به فمینیست های ایرانی فکر می کردم… به خودمان…به جنبشی که کوچک اما تپنده…. هیچ کس را شایسته تر از تو برای دریافت جایزه معتبر بنیاد “اولاف پالمه” پیدا نکردم.
آنهایی که تو را خوب می شناسند سالها است دیده اند که در سکوت، بی ادعا و فروتن با جان و دل برای جنبش زنان ایران جان می کنی؛ به معنای واقعی کلمه جان می کنی پروین… هرکه با تو حتا دو روز کار کند، حتمآ محو پرنسیپ های چشمگیر و اصول پابرجای کاری تو می شود. من هیچ کس را در جنبش زنان ایران لایق تر از تو برای دریافت این جایزه سراغ ندارم.
خراب کردن به هدف چیزی نساختن!
“آشوب” منتقد پاره ای از رفتارهای روشنفکران است که طی آن چیزی خراب می شود بدون آنکه چیزی ساخته شود:
شاید بخش اعظم ریزشهای سالیان نه چندان دور روشنفکران ما، همین خرابکردنها به هدف ِ دوبارهساختن اما چیزی نساختن باشد. ما در اغلب اوقات شالودهها را شکستیم به خیال ِ آنکه داریم آنها را میفهمیم تا بهتر بسازیم، امّا اغلب، تنها خراب کردیم و شکستیم و شکسته شدیم. عجب آنکه از فرط ِ غرور، هیچگاه نپذیرفتیم که هر شکستنی و ساختنی، آداب و تاریخ و ابزار خاص خود را دارد که باید آموخته و آزمودهشوند.
همیشه پنداشتیم که میدانیم، و همیشه تاریخ و گذشتهی خویش را در عین ِ تفاخر، به کم گرفتیم و خشتخشت، اندیشه و فنّ غرب را بر دریای سنّتهایمان چیدیم و در آخر، همیشه گلهکردیم از اینکه چرا چیزی درست و حسابی در این خرابشده، پا نمیگیرد. کسی که نمیداند برای چه باید خراب کند، بیگمان هم، بعد ِ خرابکردن، چیزی نخواهدساخت جز چیز و چیزهایی که برایش خواهندساخت.
بین من و دیگران، فاصله نگذارید
”خبرنگاران صلح” یک وبلاگ گروهی است. یکی از تازه ترین نوشته های این وبلاگ در مورد 17 توصیه به یک خبرنگار صلح طلب است. یک توصیه از این میان هم این است:
از قبول هرگونه تقسیم بندی بین “من” و “دیگری” پرهیز کنید. این نوع تقسیم بندی به این معنی است که هر طرف یک “خطر” و یا “خارج از محدوده حرکات انسانی است” که هر دو این ها به خشونت می انجامد. در مقابل، شما باید به دنبال “دیگر” در “خود” و بالعکس باشید. اگر یک طرف می خواهد خود را “بهترین” نشان دهد، خبرنگار می بایست این سوال را بکند که عمل آن طرف که به اصطلاح “بده” است، چگونه متفاوت است. آیا از عمل خود شرم دارد؟
راه رفتن زنانه در کوچه و خیابان هم هزینه دارد
”جمیله کدیور” معتقد است زن بودن، اصولا خودش جرم است:
پر بیراه نیست اگر بگوییم امروزه مسئله زنان به یکی از خطوط قرمز حکومت تبدیل شده است، به همین جهت پرداختن به آن پرهزینه است. نه فقط نوشتن در رابطه با زنان، بلکه هر چیزی که به نحوی ارتباطی با موضوع زنان پیدا می کند، مشمول این وضعیت می شود.
ازدرس خواندن و درس دادن در رشته مطالعات زنان در دانشگاههای کشور گرفته تا تجمع های مسالمت آمیز زنان؛ از درخواست و پیشنهاد اصلاح قوانین تبعیض آمیز مربوط به زنان گرفته تا اظهارنظرهای تخصصی در رابطه با زنان؛ از جستجو کردن اینترنتی در رابطه با موضوعات جنسیتی و زنان گرفته تا فعالیت در سازمانهای غیر دولتی زنان؛ و حتی راه رفتن ساده در کوچه و خیابان؛ جملگی می تواند برای دختران و زنان ما دشوار و پرهزینه باشد. چرا؟چون رویکرد حکومت به خانه کشاندن زنان است و این همه که گفتیم از مصادیق انقلاب مخملی و… تلقی می شوند!
دوره تازه ای از جنگ سرد
”محمد آقازاده” جهان را آماده ورود به دوران تازه ای از جنگ سرد می بیند:
جهان به دوران جنگ سرد بر می گردد.اتفاقات محلی آثار بیرونی منازعات قدرتهای بزرگ است که ترجیح می دهند رودرو به ستیز با هم نپردازندو با مهره حلقه های ضعیف حریف به جنگ هم بروند.بی تردید سرکشی های روسیه در سازمان ملل و رودررویی هواپیماهای نظامی نمی توانست از سوی غرب بی پاسخ بماند.
اعلام استقلال یکجانبه “کوزوو” درست همان چماقی بود که غرب دریک اقدام استراتژیک بر سرروسیه وارد کرد. اگر این پیام آشکار به نتیجه دلخواه نظام سرمایه داری نرسد بی تردید ماجرای “چچن” خیلی زود در ارتفاع توجه رسانه های بین المللی قرار خواهد گرفت. ماجرای جنگ سرد تازه هنوز در مرحله جنینی خود است. باید دید هیات حاکمه روسیه چقدر توان و انگیزه دارد که این جنگ را به سطح بالاتری بکشد.
”احمد پورنجاتی” در “دلتا” برخی از تاکتیک های دولت نهم را برشمرده و از آن میان به تاکتیک قانون پناهی هم می پردازد:
اخیرا در ماجرای مصوبه مجلس درباره بازگشت شوراهای عالی ادغام شده توسط دولت که البته مورد ایراد شورای نگهبان بود، به نحو دیگری شاهد اجرای تاکتیک “قانونپناهی” بودیم. دولت به استناد موارد ایراد شورای نگهبان به مصوبه مجلس و پیش از آنکه تکلیف نهایی این مصوبه توسط خود مجلس مشخص شود، راه خود را ادامه داد و رای خود را به کرسی اجرا نشاند.
البته رئیس مجلس هفتم بار دیگر در شرایطی که آفتاب عمر این مجلس بر لب بام است نسبت به این اقدام واکنش نشان داد اما به مصداق “نوشدارو پس از مرگ سهراب”، کار از کار گذشته است. آیا میتوان انتظار داشت و امیدوار بود که بار دیگر مجلسی شکل بگیرد که شایسته تعبیرهای بلند امام (ره) یعنی “در راس امور”، “مرکز تمام قدرتها” و “عصاره فضایل ملت” باشد؟ انتخابات مجلس هشتم، میتوانست جلوهگاه مناسبی برای تحقق این امید و آرزو باشد، اما افسوس که تا این مرحله چنین چشماندازی نداشته است.
دیدم جای خودم را می گیرد
”مازیار ناظمی” مجری ورزشی تلویزیونی هم راوی خاطره ای از یک برنامه تلویزیونی است:
مسئولی تعریف می کرد که جوانی از انگلیس آمده بود و برای کار به یکی از کارخانه های خودرو سازی معرفی اش کردم. بعد از یکسالی نامه ای از انگلیس و آن جوان برایم رسید که نوشته بود مدیر کارخانه من را نخواست و منهم دوباره درخواست دادم و برای ادامه تحصیل برگشتم اینجا.
مسئول دلسوز می گفت مدیر کارخانه را خواستم و سوال کردم چرا از این جوان استفاده نشد. اول یادش نمی آمد و بعد از دادن نشانیها، گفت : حاج آقا بدرد نمی خورد ! گفتم: من قانع نمی شم این آدم بدرد نخور را دوباره انگلیسها خواسته باشند… خلاصه بعد از اصرارمن، مدیر محترم گفت: آقای مهندس! راستش دیدم جوان با استعدادی است و ممکنه جای خودم را بگیرد، برای همین ردش کردم
مداخل نمایندگی مجلس مگر چقدر است؟!
احمد سیف در “نیاک” محاسبه ای میان هزینه فایده هزینه تبلیغات انتخاباتی در خصوص برخی نامزدهای نمایندگی دارد:
ازآقای ولی رعیت وکیل قائم شهردرمجلس شورای اسلامی پرسیدند: برای ورود به مجلس ششم و هفتم چقدر خرج کردید؟ گفت: مجلس ششم مجموعاً 20 میلیون تومن و مجلس هفتم که در دو مرحله بود مجموعاً 50 میلیون تومن. بیشتر این مبالغ رو خودم تامین کردم و بخش کمتری هم دوستانم کمک کردند.
یک سئوال ساده. از قرار حقوق نمایندگی ماهی یک میلیون تومان باشد که برای 4 سال می شود، 48 میلیون تومان. اگرنمایندگی مجلس “مداخل” ندارد چرا این آقای رعیت برای “شغلی” که در 4 سال فقط 48 میلیون تومان درآمد دارد، 50 میلیون تومان هزینه کرده است!
جمله حکیمانه یک وزیر سابق
”انتخاب آزاد” جمله ای از یک وزیر سابق را موضوع پرسش قرار داده است:
این میوههای وارداتی به دلیل قیمت بالایی که دارد نه تنها نتوانسته قیمت میوههای ایرانی را در بازار کاهش دهد، بلکه حتی قیمت آنها را هم افزایش داده است…“
فکر می کنیدجمله فوق از کیست؟
۱- یک راننده تاکسی حین رانندگی
۲- یک مادر بزرگ هنگام پاک کردن سبزی
۳-یک وزیر صنایع دولت سابق حین مصاحبه با روزنامه دنیای اقتصاد
امیدی بی خودی و ناگهان آوار!
“مهجاد” هم از فضای روزنامه نگاری ایرانی چندان راضی به نظر نمی رسد:
حسن بزرگ روزنامه نگاری در ایران این است که آدم خیلی زود به گذرا بودن زمان پی می برد. با زاده شدن هر روزنامه ای، هفته نامه ای، چیزی، امیدی بی خودی از راه می رسد و با توقیفش دنیا آنی آوار می شود. همه برنامه ها به هم می ریزد. راه ها بن بست می شود.
می فهمد که نه می شود به تعریف و تمجیدهای این و آن دلخوش کرد و نه به بد و بیراه گفتنشان. فهمیدن همه این ها گاهی زیادی دلگیرکننده است. احساسی که اکنون عمیقا به آن دچارم. همین است که حالا زیادی بالا و پایین نمی پرم که صفحه ای در این روزنامه بگیرم یا با آن روزنامه برای چاپ گزارشی چانه بزنم.
عرصه های مبارزه سیاسی را خالی نکنید
”مدرسه فمینیستی” ترجمه مقاله ای از “پیر بوردیو” را منتشر کرده که در بخشی می نویسد:
جنبش فمینیستی به نحو پرباری به گسترده شدن محدوده ی آنچه سیاسی است یا می تواند سیاسی شود کمک کرده است: با امکان پذیر ساختن بحث درباره ی مسائل سیاسی و درگیری های ذهنی و به چالش کشیدن آنها. در حالیکه این مسائل، پیش از آن بخاطر اینکه به حوزه ی خصوصی تعلق داشتند، بوسیله ی سیاست سنتی کنار گذاشته می شدند. ولی جنبش فمینیستی نباید بگذارد به آنجا کشانده شود که به بهانه ی کاملا سیاسی بودن بعضی مسائل، از مبارزات در آن عرصه ها دست بکشد.
فروغ: از شعر بیزارم!
”یدالله رویایی” در آستانه سالمرگ فروغ فرخزاد، راوی مکالمه ای میان خود و او در دهه چهل است:
رویایی: خیلی خوب، حرفمان را عوض نکنیم، من میگویم تو به عنوان یک بزرگ، یک مشهور، دو تا زندگی داری: یکی مثل همه وقتی که با خودت می گذرد، یک زندگی دیگر هم داری که با تو نمی گذرد ولی در سر دیگران می گذرد. به نظر من مشکل تو گذران این دومی ست، که نه خیالی ست و نه واقعی ست
فروغ: واقعی ـ خیالی است.
رویایی: دیدی؟ تو بهتر از من میدانی. زندگی دوم تو که با تو نمی گذرد ولی در سر دیگران می گذرد همان است که با تو حرف می زند، در لحظه ای که با تو و در سر تو می گذرد. وتو از چنین لحظه ای بیرون آمده بودی وقتی که گفتی “ اوه، چقدر با خودم حرف زدم ” و نمی دانستی که آدم وقتی با خودش حرف می زند از کی حرف می زند.
فروغ: و تو گفتی که خودخواهانه است، هان؟
رویایی: الآن هم می گم. چون این خودخواهی تکبر نیست، از آن “ خود ” های شریفی است که خواستنش کار تو و حرفه تو است، و تو به آن مفتخر هستی و خیال می کنی که بیزاری
فروغ: آره، تا همین دیروز مفتخر بودم، ولی امروز بیزارم
رویایی: یعنی از شعر بیزاری؟
فروغ: آره
رویایی: باور نمی کنم