تایخ به یاد دارد که در دسامبر ۱۹۷۹ ارتش اتحاد جماهیرشوروی رسماً وارد خاک افغانستان شد. هدف از این لشگرکشی، پشتیبانی مسکو از دولت کمونیست جمهوری دموکراتیک افغانستان در مقابل نیروهای مجاهدین افغان و داوطلبان خارجی عرب بود. مسکو دریافته بود که در فضای جنگ سرد اگر مسکو ثقل نظامی خود را در این همسایه جنوبی به کار نبندد، دولت کمونیست افغانستان سقوط خواهد کرد و در نتیجه معادلات قدرت در نظام دو قطبی آن زمان به ضرر مسکو بر هم خواهد خورد.
اگر چه ورود ارتش مقتدر سرخ به خاک افغانستان آسان ولی خروج از آن دشوار بود. این اقدام نظامی، جنگی فرسایشی را به مدت نزدیک به ده سال برای مسکو رقم زد که در نتیجه پیامدهای نامطلوب آن برخی افغانستان را “ویتنام شوروی” یا “تله خرس” نامگذاری کردند.
در سال ۱۹۹۸ برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر، در مصاحبهای گفت: “ما روسها را مجبور به مداخله نکردیم، ولی تعمداً احتمال مداخله آنان را افزایش دادیم…روزی که شوروی رسماً تهاجم به افغانستان را آغاز کرد من به رییس جمهور کارتر نوشتم که:هم اکنون زمان آن است که یک جنگ ویتنام را به شوروی تقدیم کنیم.”
سوریه افغانستانی دیگر؟
سیاست خاورمیانه اوباما چه از طرف دوستان منطقه ای امریکا مانند عربستان و یا رقبای جمهوری خواه اش شدیداً مورد اعتراض است. اوباما همانطور که خود یکبار در مصاحبه ای اعلام کرده متهم است که سیاست مدونی برای معضل پیچیده خاورمیانه ندارد. تعلل دولت اوباما در خاورمیانه بر همه روشن است. اما، به رغم این ایراد وارد بر اوباما، یک نکته نیز روشن است و آن اینکه اوباما با هیچ طنابی وارد چاه ویل سوریه نشده است. اوباما از تجربه افغانستان و عراق درسی در خاطر دارد که نمی خواهد آن را تکرار کند.
برخلاف امریکا، اینک مسکو ثقل نظامی خود را در حمایت از ارتش به شدت تضعیف شده بشار اسد وارد سوریه کرده است. قابل پیش بینی است که در پی نزدیک به 5 سال جنگ داخلی سوریه، گمان پوتین این است که اگر معادله جنگ را با حضور نظامی روسیه در حمایت از اسد تغییر ندهد، دیر یا زود اسد رفتنی است. این دقیقاً مشابه ارزیابی است که در ۱۹۷۹ مسکو را بر آن داشت به حمایت از جمهوری دمکراتیک افغانستان وارد خاک این کشور شود.
روسیه به خوبی رصد کرده و دریافته نه حمایت حزب الله و نه تهران به تنهایی، واجد توانایی کافی برای بقای اسد نیست. به رغم این محاسبه استراتژیک مسکو، باراک اوباما گمان دیگری دارد او گفته : “روسیه در باتلاق سوریه گرفتار می شود.”
آیا نسخه ای که امریکا بنا به نقل برژینسکی برای مسکو نوشته بود تا پای شوروی را به باتلاق افغانستان باز کند، اینک دوباره برای مسکو بازنویسی شده تا پای روسیه به باتلاق سوریه گشوده شود؟ آیا سوریه “ویتنام دوم مسکو” خواهد بود؟
بود یا نبود اسد؛ مساله این است
تهران و مسکو تمامی جانفشانی خود در سوریه را در راستای حمایت از دولت قانونی اسد می دانند، همچنان که عربستان نیز جنگ افروزی خود در یمن را حمایت از دولت قانونی هادی دانسته،اما، این صورت مساله است. باطن مساله منافع استراتژیکی است که امکان صرف نظر کردن از آن برای شان ممکن نیست. اگر مساله صرفا حمایت از دولت قانونی کشوری دیگر است چرا تهران و مسکو و همچنین عربستان و کشورهای عربی از دولت قانونی قذافی حمایت به عمل نیاوردند؟ چه فرقی است بین قذافی و بشار اسد؟
پاسخ را باید در نگاه راهبردی تک تک این کشورها به ژئوپولتیک منطقه جست. همانطور که ورود ارتش سرخ در خاک افغانستان برای حفظ توازن شرق و غرب در دوران جنگ سرد بود، لااقل روسیه ای که پوتین رهبری آن را در دست گرفته جهان را در “جنگ سرد جدید” می پندارد. روسیه معادله قدرت را در اوکراین با حمایت از روس تبارهای اوکراینی به نفع خود عوض کرد. اما، از آنجایی چنین چیزی در سوریه متصور نیست، سرانجام مسکو ثقل نظامی خود را در جنگ داخلی سوریه وارد ساخته تا موازنه قوا را به نفع بشار اسد تغییر دهد. عقب نشینی ها پی در پی ارتش اسد در ماه های اخیر روشن ساخته بود که معادله نظامی به شدت علیه دولت مرکزی سوریه در حال بر هم خوردن بود.
از یاد نباید برد که ورود نظامی مسکو در سوریه پس آن است که مسکو چندین دور مذاکرات صلح را بین اسد و مخالفانش در مسکو میزبانی کرد. نتیجه آن مذاکرات این بود که مسکو دریابد اپوزیسیون اسد به رقم تنوع شان در یک نکته کانونی اشتراک نظر دارند و آن رفتن اسد است؛ نکته ای که نه مسکو و نه تهران با آن موافقت ندارند در حالی که موضوع رفتن اسد، نکته ای است که علاوه بر اپوزیسیون سوریه، عربستان، ترکیه، امریکا و برخی کشورهای اروپایی نیز بر آن اصرار دارند.
نیروی هوایی روسیه، نیروی زمینی ایران
اگرچه از سال ۱۹۷۹تاکنون این برای اولین بار است که مسکو در کشوری دیگر مداخله نظامی می کند ولی تفاوتی اساسی بین این دو به چشم می خورد. در افغانستان، تمام استعداد ارتش سرخ به ویژه نیروی زمینی شوروی در خاک افغانستان حضور یافت. تا اینجای کار روسیه فقط توان هوایی خود را در سوریه به کار گرفته است و شواهدی در دست نیست که نیروی زمینی به سوریه گسیل کرده باشد.
در مقابل، اخبار تأیید نشده که رویترز به نقل از منابع لبنانی بیرون داده، حکایت از آن دارد که جمهوری اسلامی صدها نیروی زمینی به سوریه اعزام کرده تا نقش مکملی را با نیروی هوایی روسیه در حمایت از دولت سوریه ایفا کنند.
اگر این خبر درست باشد، این پرسش به قوت خود باقی است که اگر سوریه باتلاقی برای مسکوست، باتلاقی برای ایران نخواهد بود؟
اگر قرار بود حمله هوایی کار ساز باشد، ائتلاف مرکب از 40 کشور جهان به رهبری امریکا تا کنون موفق به تغییر معادلات در سوریه شده بود. تقریباً بر همه روشن شده که جنگ داخلی سوریه تنها در زمین تعیین تکلیف می شود.
اگر شاهدیم که نیروهای مخالف اسد توانسته اند ضربات مهلکی به ارتش سوریه و همچنین حزب الله در روی سطح زمین وارد آوردند، چه استبعادی دارد که همین خسارت ها را به نیروی های رزمی ایران وارد نیاورند؟
تاکتیک تاخیری در رفتن بشار اسد
به شرحی که گفته شد سوریه می تواند باتلاقی برای تهران و مسکو باشد همچنان که افغانستان باتلاقی برای اتحاد جماهیر شوروی بود. اما، به گواه تغییر لحنی که در امریکا درباره سرنوشت اسد شاهدیم، شاید حضور نظامی روسیه و ایران (در صورت صحت خبر) تاکتیکی تاخیری برای به عقب انداختن سقوط بشار اسد باشد تا بلکه در مذاکراتی که بین همه کشورهای خارجِ داخل (کشورهای خارجی که در بحران سوریه دخیل هستند مانند امریکا، روسیه، ایران، اتحادیه اروپا) در جریان است راه حلی دیپلماتیک یافت شود.
در این فرض ثقل نظامی ایران و روسیه برای این منظور به کار گرفته شده تا سقوط بشار اسد به تعویق افتاده و در عوض مسیری دیپلماتیک برای تغییرات سیاسی در سوریه فراهم گردد. بدیهی است این خوشبینانه ترین تفسیر از حضور نظامی ایران و روسیه در سوریه است وگرنه اگر اراده بر ابقای دائمی اسد در قدرت باشد نباید تردید کرد که سوریه، باتلاقی برای ایران و روسیه خواهد بود.